از تاریکی به روشنایی؛
سلام دوستان مجتبی هستم، مسافر.
سالها گرفتار دام اعتیاد بودم. مصرف موادهای چون تریاک، شیره، شیشه، گل، الکل... هر کدام تکهای از روح و جسمم را با خودشان میبردند.
همیشه فکر میکردم؛ مصرف مواد، مرحمی بر زخمها دارند که بتوانم از دردهایم فرار کنم، اما واقعیت این بود که بیشتر در سیاهیها فرو میرفتم.
نه حال خوشی و نه هدفی داشتم و نه نوری که با آن بتوانم ته تونل زندگیام را ببینم. فقط یک دور باطل بود که مدام تکرار میشد: مصرف، پشیمانی، ترکهای نافرجام و باز برگشتن به همان سیاهیها.
اما یک روز، صدایی در درونم گفت: «دیگر بس است!»
آن روز شروع سفر به سمت روشنایی بود، سفری به مقصدی با نام کنگره ۶۰.
مقصدی که در آن آموختم اعتیاد، یک بیماری است؛ نه ننگ.
آموختم؛ جسم برای ترمیم نیاز به زمان، روح نیاز به محبت و ذهن نیاز به آموزش دارد.
دریافتم که با علم، عشق و عمل میشود از هر تاریکیای بیرون آمد، حتی تاریکی تونلِ زندگی که برای خود ساخته بودم.
امروز، با افتخار دستم را بلند میکنم و میگویم یک مسافرم.
مسافری که با هر قدم، به سمت رهایی واقعی میرود.
مسافری که دیگر آن آدم شکسته و سَر خورده نیست.
با آموزش و زحمتهای که بیوقفه برای من میکشند؛ دوباره آجر به آجر و نفس به نفس خود را از قبل بهتر میسازم.
در پایان، از صمیم قلب تشکر میکنم از راهنمای عزیزم که چراغ راه من در این سفر بودند و اگر امروز ایستادهام، مدیون راهنماییها، محبت و صبوریهای ایشان و بنیان کنگره ۶۰ میباشم.
ویرایش: مسافر محمد لژیون دوم
تنظیم و ارسال: مسافر حجت لژیون شانزدهم
نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
1264