English Version
This Site Is Available In English

یکی از برکات کنگره همین جمع‌هایی است که فراهم می‌شود

یکی از برکات کنگره همین جمع‌هایی است که فراهم می‌شود

سومین جلسه از دوره پنجم جلسات لژیون سردار کنگره۶۰ ویژه همسفران نمایندگی گرگان با نگهبانی همسفر فهیمه و دبیری همسفر زینب و استادی پهلوان همسفر راضیه با دستور جلسه «نظم، انضباط و احترام در کنگره۶۰ » در روز یکشنبه ۱۳ مرداد ماه ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:

سپاسگزارم از نگهبان جلسه که استادی جلسه را به من واگذار کردند تا کنار شما بیایم، این شعبه را ببینم و آموزش بگیرم. یکی از برکات شعبه، همین جمع‌هایی است که فراهم می‌شود و این امکان را به ما می‌دهد که برویم و همه‌جا را ببینیم. آدم احساس می‌کند هر جا وارد می‌شود، یک رشته‌ی محبتی بین اعضا برقرار است؛ واقعاً جای شکر دارد. من خودم هیچ‌وقت تصور چنین چیزی را نمی‌کردم که هر جایی پا بگذارم، انگار خانه‌ای داشته باشم و دوستانی که در کنارشان انرژی خوب و احساس آرامش کنم، و آنچه دریافت می‌کنم واقعاً چیزهای مثبت و خوبی باشد. شاید آدم دوست زیاد داشته باشد، ولی کنگره‌ای‌ها نمونه‌ی دیگری از دوستی هستند و قلباً به هم متصل‌اند. به قول آقای مهندس می‌گویند: «شاید خویشاوندان برای آدم دیدنشان و کنارشان بودن شیرین نباشد، ولی بچه‌کنگره‌ای‌ها واقعاً خیلی متفاوت هستند.» همیشه خدا را از این بابت شکر می‌کنم که در این مکان و در کنگره قرار دارم. از مسافر خودم هم تشکر می‌کنم. یک رهجوی تازه‌وارد که می‌آید و این‌ها را می‌شنود، شاید برایش عجیب باشد، ولی به او می‌گویم: «یک مدت بمان و مقاومت کن، آن‌وقت می‌فهمی چرا من این جمله را هر بار از ته دل می‌گویم.» این راهی بود که مرا به این دریچه وصل کرد و با دنیایی از نور مواجه ساخت. پانزده سال پیش که ازدواج کردم، وارد خانواده‌ای شدم. من دختری بودم خیلی فانتزی، فیلم هندی زیاد می‌دیدم و فکر می‌کردم زندگی شبیه فیلم‌های هندی است! وقتی وارد این زندگی شدم، با جریانی مواجه شدم که کاملاً متفاوت بود با آنچه در ذهن من می‌گذشت. روزی که برای همه روشن شد مسافر من اعتیاد دارد، همه خودشان را کنار کشیدند. هیچ‌کس حمایتی نمی‌کرد. خانواده‌ی دو طرف ترس‌ها و نگرانی‌هایی داشتند و من ماندم و دو تا بچه در کنارم. باید برای اتفاقی که افتاده بود، فکر عاقلانه‌ای می‌کردم. روزی که کنگره را به ما معرفی کردند و وارد این وادی شدیم، شاید زمان زیادی برد تا من به کنگره متصل شوم. اما الان فکر می‌کنم اگر دوشنبه بیاید و شعبه تعطیل باشد و نتوانم حضور داشته باشم، انگار بخشی از وجودم نیست و آن انرژی لازم را نمی‌توانم دریافت کنم. اگر از سایت کنگره۶۰ بازدید کنید، مقالات علمی در زمینه‌های مختلف مانند لاغری، سیگار و بسیاری موضوعات دیگر وجود دارد. آن‌قدر دستاوردهای آقای مهندس زیاد است که نیازی نیست من درباره‌ی آن صحبت کنم. آدم به این باور می‌رسد که زندگی برای ما کنگره‌ای‌ها بسیار راحت‌تر شده است. خودم را مثال می‌زنم؛ زندگی‌ای که هر لحظه احتمال از هم پاشیدنش بود، حالا با وجود کنگره و در طول نه سال، چقدر تغییر کرد و اتفاق متفاوتی در زندگی ما رقم زد. آقای مهندس درباره‌ی بیماری‌ها صحبت می‌کنند، ولی من می‌گویم: کدام درمانگری می‌توانست در زندگی ما چنین تغییری ایجاد کند و افکار ما را دگرگون سازد؟ در کنگره این روند تغییر به‌زیبایی انجام می‌شود، طوری که ما متوجه آن نمی‌شویم. البته اگر گذشته‌ات را فراموش نکنی و بدانی از کجا آمده‌ای، آن‌وقت متوجه می‌شوی چه اتفاقی در زندگی‌ات افتاده است. من لذت می‌برم از این‌همه تغییر؛ از این‌که هر لحظه اتفاق جدیدی می‌افتد و متعجب می‌شوم. در درون خودم و در مسافرم، با وجود تمام سختی‌ها و سفتی‌ها، تغییرات بزرگی به‌وجود آمده است. در کنگره، هر کاری که آقای مهندس می‌گویند و هر چیزی که اتفاق می‌افتد، انگار یک جریان عظیم و فکری بزرگ در پشت آن قرار دارد. پهلوانی، می‌توانم بگویم، انگار آدم را به جای دیگری می‌برد. در کنگره سطح انسان بالا می‌رود؛ سطح زندگی، توقعات، درآمد، فهم و آگاهی‌اش. این یک اتفاق جمعی است، خانوادگی اتفاق می‌افتد و همه را دربرمی‌گیرد؛ این آرامش. در زندگی ما، پهلوانی اثری متفاوت رقم زد و من هر لحظه‌اش را حس می‌کردم. شاید نتوان آن را توصیف کرد، ولی هر خدمتی که انجام می‌دهی، کنگره آن را پیش خودش نگه نمی‌دارد. همیشه منت کنگره بر سر من است، ولی من نمی‌توانم در برابرش چیزی بگویم. حتی یک آغوش که دل یک نفر را گرم کند، کنگره آن را هم به تو بازمی‌گرداند. شال پهلوانی در خانه‌ی ما حرمتی دارد. خیلی دوست دارم روزی برسد که وقتی وارد شعب می‌شویم و در لژیون سردار می‌نشینیم، بسیاری از بچه‌ها این شال را بر گردن داشته باشند و به این درجه رسیده باشند. وقتی با تعالیم آقای مهندس پیش می‌رویم، از لحاظ مالی و در همه‌ی جنبه‌ها ما را دربرمی‌گیرد و همه‌چیز به قاعده و درست پیش می‌رود، چون فکر و باور آقای مهندس درست است. این جریان، انسان را به جایی متصل می‌کند که قطعاً اتفاقی بزرگ دربر خواهد داشت. برای ما دغدغه است که جشن گلریزان چگونه برگزار شود و چه کاری انجام دهیم، و این خیلی جالب و جذاب است؛ درحالی‌که بیرون از کنگره، دغدغه‌ها چیز دیگری است. شاید الان نام آقای مهندس کمتر در میان مردم برده شود، اما قطعاً در چند سال آینده، آقای مهندس در کشور خودمان و در سراسر جهان، به‌عنوان درس بزرگی شناخته خواهند شد. پولی که برای لژیون سردار پرداخت می‌شود، برای درمان بیماری‌ها، به‌ویژه بیماری‌های خاص است که بسیاری از انسان‌ها درگیر آن هستند. آقای مهندس در راهی قدم گذاشته‌اند که واقعاً راهی بزرگ است. جمله‌ای از یکی از پهلوانان که به شعبه‌ی دامغان آمدند را بگویم: «وصل شدن به لژیون سردار، مثل گیره‌ی لباس می‌ماند که وقتی باد می‌وزد، لباس را باد نمی‌برد.» تمام خواسته‌ی ما این است که در کنگره باشیم و خدمت کنیم.

تایپیست: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)

ویراستار: همسفر ماجده رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)

عکاس: همسفر غزاله رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)

تنظیم و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم) نگهبان سایت 

همسفران نمایندگی گرگان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .