English Version
This Site Is Available In English

ثروت کائنات قابل شمارش نیست

ثروت کائنات قابل شمارش نیست

آقای مهندس فرمودند: «کنگره برای هیچ‌‌کدام از ما هدف نیست؛ بلکه وسیله‌ای است تا به صلح و آرامش در زندگی برسیم، از ضدارزش‌ها فاصله بگیریم و به ارزش‌ها بپردازیم». باید پایه‌های مالی خود را مستحکم کنیم تا در کار خود توفیق به دست آوریم. هر کاری را با صداقت انجام دهیم تا به الگو تبدیل شویم. همه اعضای کنگره باید در کسب علم کوشا باشند و تحصیلات خود را ادامه دهند؛ حتی بسیاری از راهنماها در حال ادامه تحصیل هستند و خانواده من نیز همین‌ عمل را انجام می‌دهند و این‌کار بر همه واجب است. استاد امین فرمودند: «نیاز ما در دل دیگران و نیاز دیگران در دل ما است و این یک چرخه است، از فرد به جمع و از جمع به فرد».

در دوره لیسانس، شرایط تحصیل من خوب نبود و نزدیک به اخراج قرار داشتم؛ زیرا قبل از ورود به دانشگاه همیشه اول بودم و این امر باعث ایجاد تکبر در من شده بود. دوستان خود را به چشم رقیب می‌دیدم و زمانی‌که مسئله‌ای را نمی‌فهمیدم، غرورم اجازه نمی‌داد که سوال بپرسم. برای دانستن این‌که حس و حال ما خوب است یا خیر، کافی است یک تست انجام دهیم. برای مثال چیزی را که بسیار دوست داریم به آن برسیم، در نظر بگیریم؛ مثلاً می‌خواهیم نگهبان شویم. حال فرض کنیم رقیبی برای این جایگاه کاندید می‌شود و رأی می‌آورد. اگر در آن لحظه خوشحال شوم، حس من مثبت است؛ اما اگر غمگین شوم، حس من منفی و وضعیت مناسبی نیست.

زمانی‌که انسان در چرخه منفی حس خود قرار می‌گیرد، به دنبال فرار از رنج است. به عبارت دیگر می‌خواهد آخرین نباشد؛ مثلاً به جای قرار داشتن در طبقه چهارم جهنم، در طبقه سوم باشد و از آن راضی و خوشحال می‌شود، یعنی از منفی تا صفر در تلاش است. در زمان تحصیل، باید در امتحان نهایی شرکت می‌کردم و اگر نمره‌ای کمتر از ۱۳ یا ۱۴ می‌گرفتم، اخراج می‌شدم. در زمان امتحان و اعلام نمرات بسیار نگران بودم؛ زیرا این مسئله مربوط به ۵ سال زحمت و تلاش برای قبولی در کنکور بود و من ۲ ساعت وقت داشتم تا از ۵ سال تلاش خود دفاع کنم. در آن زمان دوست داشتم به جای کلاغ، گربه و کارگر دانشگاه باشم و به آن‌ها غبطه می‌خوردم؛ اما خواست درست شدن داشتم و می‌دانستم که درون من پر از زباله است. نتیجهٔ روبه‌رو شدن با این ترس‌ها این بود که توانستم جهان‌بینی جدیدی یاد بگیرم.

راهی جزء سوختن دل برای پاک شدن دل وجود ندارد. سوختن و خنک شدن، تغییر را در من به وجود آورد. انسان‌ها نمی‌دانند که در درون خود حسادت، کینه و نفرت دارند. ۵۰ درصد راه، فهمیدن صورت‌مسئله و بیماری است و زمانی‌که صورت‌مسئله آشکار شود، راه نیز نمایان می‌گردد؛ مانند پیدا شدن صورت‌مسئله اعتیاد که به زمان بسیاری نیاز داشت. پالایش زمانی اتفاق می‌افتد که ناخالصی‌ها را شناسایی کنیم و مرحله بعد روبه‌رو شدن با آن‌ها است که زمان نیاز دارد؛ اما تقدیر انجام می‌گیرد و بازی در آگاهی آغاز می‌شود. در این لحظه، در برخورد با مشکلات پرخاشگری نمی‌کنیم و مسئولیت را بر دوش دیگران نمی‌اندازیم. اگر در درس یا کاری با وجود تلاش بسیار شکست می‌خوریم؛ باید فکر کنیم کجای کار چیزی را می‌دانستیم که می‌توانستیم کمکی انجام دهیم؛ اما دریغ کردیم.

نشانه‌ از بین رفتن ناخالصی‌ها این است که زمانی با تمام وجود دوست داری به چیزی برسی؛ اما امکان آن را نداری و دیگری امکان رسیدن به آن را دارد. به او کمک می‌کنی، تجربیات خود را در اختیار او می‌گذاری و راه درست را به او می‌آموزی. زمانی‌که او به آن چیزی که می‌خواست رسید، خوشحال می‌شوی. می‌توانیم به خوب بودن وانمود کنیم؛ اما این‌کار با خوب بودن تفاوت دارد. ثروت کائنات قابل شمارش نیست؛ اگر چیزی به ما بدهد، از آن کم نمی‌شود؛ بلکه طبق قانون تکثیر، بیشتر هم می‌شود. اگر از یک چراغ استفاده کنیم و بخواهیم نور بیشتری تولید کنیم، هر چه تعداد آینه‌ها را بیشتر کنیم، انعکاس نور بیشتری خواهیم داشت. انسان‌هایی که قدرت دارند، مانند آینه هستند و آن‌هایی که قدرتی ندارند، مانند یک جسم سیاه هستند.

بین دوره لیسانس و فوق لیسانس من ۷ سال فاصله افتاد. برای ادامه تحصیل در دوره ارشد شرکت کردم و بار اول قبول شدم؛ اما در شهرستان دور بود. به خود گفتم شهرستان نمی‌روم و سال دیگر بیشتر درس می‌خوانم تا در یک دانشگاه خوب قبول شوم؛ اما هر چه بیشتر درس می‌خواندم، رتبه‌ام در کنکورهای آزمایشی بدتر می‌شد تا جایی‌که در زمان کنکور نتوانستم مجاز شوم. این اتفاق افتاد؛ زیرا من می‌خواستم با قبولی‌ام خود را نشان دهم، خود را ثابت کنم و این سبب شد که هر چه می‌خواندم و تلاش می‌کردم، مانند یک پاک‌کن، چیزهایی را که آموخته بودم از ذهنم پاک می‌کردم؛ زیرا پر از خشم، انتقام و ذرات ناخالصی بودم و دچار خشم می‌شدم. در واقع این اتفاق باید می‌افتاد و قبول نشدم. در آن زمان حال خوبی نداشتم؛ اما شروع به تیراندازی با کمان کردم و سپس به کلاس موسیقی رفتم.

چند سال بعد، در سال ۱۳۸۸ در کنکور شرکت کردم. با این‌که زمان بسیار کمی داشتم، قبول شدم و معجزه‌ای برای من اتفاق افتاد. در زمان پایان جلسه، دو سؤال را که به آن‌ها شک داشتم، پاک کردم. زمانی‌که جواب‌ آمد، متوجه شدم آن دو سؤال که پاک کرده بودم، توسط کامپیوتر حساب شده و پاسخ‌ سوال‌ها درست بوده است. اگر یکی از آن‌ها حساب نمی‌شد، در این دانشگاه قبول نمی‌شدم. هر فرد باید به جریان زندگی خود بنگرد؛ اما اشکال کار این است که همه به جریان زندگی دیگران می‌نگرند. اصولاً نیروهای تاریکی به دنبال تبدیل علم به اطلاعات هستند؛ درحالی‌که نیروهای مثبت به دنبال تبدیل اطلاعات به علم و خوب کردن حال دیگران هستند؛ باید از تمرکز و چک کردن دیگران پرهیز کنیم، نه تنها زمان را از دست می‌دهیم؛ بلکه اعصاب خود را هم از بین می‌بریم و هیچ‌وقت نمی‌فهمیم که در درون ما چه علایق و خواسته‌هایی وجود دارد.

دور شدن انسان از خواسته‌های خود باعث رنج در او می‌شود. مثلاً فردی به خوبی پیانو می‌زند و دیگری عالی، اما آن فرد خود را با رقیب مقایسه می‌کند و همیشه در تلاش است که از او پیشی بگیرد. در واقع او تار زدن را دوست دارد؛ اما هیچ‌وقت به این حقیقت پی نمی‌برد، توان آن کم می‌شود و می‌گوید ما یک زمانی مشت می‌زدیم و دیوار خراب می‌شد. در انتها آقای مهندس فرمودند: «اگر خیرخواه دیگران باشیم، آن خیر به ما می‌رسد؛ اما اگر بدی دیگران را بخواهیم، آوارش بر سر خود ما می‌ریزد، حس ما منفی می‌شود و نمی‌توانیم حرکت کنیم». می‌توانیم با ارائه اطلاعات و آدرس درست به دیگران کمک کنیم. اگر در جهت صراط مستقیم نباشیم، همه‌چیز با ما لجاجت می‌کند و اگر سنگی از آسمان بیفتد، بر سر ما خواهد خورد؛ اما اگر در صراط مستقیم قدم برداریم و خوبی دیگران را بخواهیم، برای ما خوبی‌ها اتفاق خواهد افتاد.

منبع: سی‌دی احترام
نویسنده و رابط خبری: همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول)
ویرایش: همسفر شیوا رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون دوم) دبیر سایت
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی چرمهین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .