قبل از آشنایی با کنگره زندگی برای من پر از سردرگمی، ترس و ناامیدی بود. گویی در دنیایی تاریک قدم میزدم که هیچ چراغی برای روشن کردن مسیرم نداشت. هر روز با دلی پر از نگرانی و ذهنی خسته از جنگیدن با مشکلات بیدار میشدم، بسیاری از مواقع از خود میپرسیدم: «آیا راهی هست؟ آیا میشود دوباره آرامش را لمس کرد؟» اما جواب روشنی پیدا نمیکردم. تنها دلتنگی، غصه و بیپناهی همراهم بود.گاهی در سکوت شب وقتی همه خواب بودند، به این فکر میکردم که کاش دستی از جایی برسد و مرا از این بیراهه نجات دهد، دلم آرامشی میخواست که هیچجا آن را پیدا نمیکردم، همیشه به دنبال جایی بودم که حرف دلم را بفهمد، جایی که به من امید دهد و راه درست زندگی کردن را نشانم دهد، تا اینکه روزی مسیر زندگی من تغییر کرد و پای من به کنگره باز شد؛ جایی که در نگاه اول هم آرامش هم عشق و هم امید داشت، همان چیزی که سالها دنبال آن بوده و پیدا نمیکردم، وقتی برای اولین بار وارد کنگره شدم، حس کردم دیوارهای سنگین ناامیدی آرامآرام فرو میریزد. نگاههای پرمحبت، دستهای مهربان و کلماتی که از دل برمیآمد، جان تازهای به من داد، کنگره برای من تنها۰ یک مکان نبود بلکه پناهگاهی برای قلب زخمی من شد مدرسهای شد برای یاد گرفتن زندگی، و آینهای که خود را واقعیتر ببینم، اینجا فهمیدم که من تنها نیستم، میتوان دوباره ایستاد و زندگی را از نو ساخت، از همان روزهای اول یاد گرفتم که تاریکی پایان راه نیست، بلکه مقدمهای برای رسیدن به روشنایی است، هر جلسه، هر آموزش و هر محبت، مثل نوری بود که کمکم درون من روشن پیدا کرد، امروز که به پشت سر نگاه میکنم، میبینم آن روزهای سخت و پر از ناامیدی، تنها پلی بود که مرا به کنگره و به آرامش حقیقی رساند و خداوند را شاکرم برای سلامتی مسافرم و دعاگوی آقای مهندس و خانواده ایشان هستم انشاالله هر روز بتوانم دین خود را بهتر به کنگره ادا کنم.
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم) (خدمتگزار ثبت ورودی پنجشنبه)
خداقوت خدمت آقایمهندس، استاد امین و خانواده بسیار ارزشمند ایشان، سپاسگزارم از ایشان بابت تمام خوبیهایی که در حق من همسفر روا داشتند، خداقوت ویژه خدمت راهنمای محترم و عزیزم همسفر سمیه که با آموزشهای ناب ایشان توانستم تغییراتی در خود و همچنین در زندگی به وجود آورم، قبل از ورود به کنگره۶۰ حال خوبی نداشتم؛ زیرا راه صحیح زندگیکردن را نمیدانستم؛ اما اکنون با نگاه خداوند و در کنار یک مصرفکننده بودن توانستم راه خود را پیدا کنم، اکنون ۳ سال است که با این مکان مقدس آشنا شده و حال زندگی من خوب است، با مشاهده تغییرات مسافرم ابتدا دختر بزرگ و سپس دختر کوچک من، همسفر پدرشان شدند، من نیز با مشاهده تغییرات در آنها تصمیم گرفتم که آنها را همراهی کنم، پس از مدتی پسرم همراه همسرش به ما پیوسته و اکنون یک خانواده کنگرهای و همچنین بسیار خوشبخت هستیم، سپاسگزار خداوند هستم بابت این مسیر زیبا و سراسر آموزشی که بر سر راه ما قرار دادند، انشاالله بتوانیم در کنگره۶۰ مانا، جاودان و خدمتگزار بمانیم، از مسافر عزیز خود نهایت تشکر را دارم، همچنین از راهنمای مسافرم که برای ایشان بهتر از یک برادر است کمال تشکر را دارم، در آخر از همه شما عزیزان بابت مطالعه این دلنوشته بسیار سپاسگزارم.
نویسنده: همسفر طیبه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون بیستم)
به نام قدرت مطلق الله ادب و احترام چیزی است که هیچ ربط به داشتهها و نداشتهها ندارد سلام دوستان زهرا هستم یک همسفر نیاز من در دل دیگران و نیاز دیگران در دل من از شادی دیگران خوشنود باشد خدا را بسیار شاکر هستم که اذن ورود به کنگره به من داده شد که بتوانم از آموزشهای خوب آن تجربه کسب کنم، کنگره برای هیچ یک از انسانها هدف نیست بلکه وسیله است که انسانها به آرامش و صلح برساند قبل ورود من به کنگره میدانستم همه چیز دو طرف است اگر کسی به من احترام نگذارد حتماً خودم مقصر هستم، بنابراین یاد گرفتم با آموزشهای ناب در کنگره میتوانم خود را اصلاح کنم من زهرا در کنگره با آموزشهای جهانبینی، روش صحیح زندگی کردن فرا گرفتم، اگر مسافرم در قبل قابل احترام نبود ناراحت میشدم و اعصاب و تخریب ذهنی برای خود و اطرافیان درست میکردم و آنها را رست میکردم که انتظار داشتم برای هر کاری احترام و ارزش قائل باشند در حال حاضر با آموزشها و دوری از منیت آموختم احترام در خودم است اگر ناراحت شدم هر چیزی را در خود اصلاح کنم من زهرا به مسافرم احترام گذاشته که دیگران نیز یاد گرفته و احترام بگذارند و اگر کسی احترام نذاشت برای من مهم نباشد از اول حال خوب خودم و مسافرم است زندگی دفتری از خاطرهها است و در این دفتر تاریکیها را تجربه کردیم و در حال حاضر به روشناییها رسیدیم، ما همسفران در مسیر زندگی با آتش ویرانگر اعتیاد غوطهور شدیم خدا را شکر الان از تاریکیها بیرون آمدیم.
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون بیستم)
بعد از گذشت ۱۹ماه سفر در کنگره توفیق دیدار آقای مهندس دژکام را داشتم طی چندین ماه سفر متاسفانه من همراه مسافر خود برای رهایی سفر اول و سفر ویلیام ایشان نبودم و نتوانستم با مسافر خود برای رهایی بروم در زندگی من نظم معنای خاصی نداشت اما زمانیکه تهران رفتم برای لایو آقای مهندس متوجه شدم هیچ چیز بیحکمت نیست و دقیقاً با سیدی نظموانضباط مصادف شد و هر سخن ایشا گویی برای من تلنگر عجیبی بود به خود آمدم و دیدم نظم در زندگی منمعنا ندارد به همین دلیل خود نتوانستم رهایی را از دستان آقای مهندس بگیرم اما به خودم قول دادم هر روز که از خواب بیدار میشوم چه در زندگی شخصی و چه در کنگره نظم وانظباط یکی از ارکان اصلی زندگی من باشد این اصل نه تنها در روند درمان بلکه در زندگی روزمره تأثیرگذار است و من برای اینکه مسئولیتپذیر موفقی باشم باید در زندگی نظم وانظباط را رعایت کنم، با رعایت این اصول، میتوانم به سمت زندگی سالمتر و پربارتری حرکت کنم، نظم در هموار کردن مسیر در راه رسیدن به موفقیت کمک میکند و باعث میشود قابل تقدیر و تشکر و احترام قرار بگیریم، فردی که با نظم و انضباط است از آرامش خاصی برخوردار است، مطمئناً هم به خود و هم به دیگران خواسته و یا ناخواسته احترام میگذارد و هدیه آن هم آرامشی است که از جهان پیرامون خود جذب میکند امیدوارم بتوانیم از این اصول استفاده مطلوب را ببریم. از بنیانگذار کنگره۶۰ جناب مهندس دژاکام که چنین بستری را برای امثال من فراهم کردند که آموزش بگیریم سپاسگزارم.
نویسنده: همسفر فائزه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون بیستم)
ویرایش و ارسال: همسفر فریده رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیستوسوم)
عکس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
نمایندگی همسفران سلمان فارسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
219