یکسری نیروها در درون ما نهادینه شده است که ما باید آنها را استخراج کنیم، مثل زبان روسی یا نوازندگی و ... همه در درون ما وجود دارد و هر زمان که بخواهیم با آموزش گرفتن، آنها را بیدار میکنیم و از آنها استفاده میکنیم و این را باید بدانیم که این نیروها در درون حیوانات وجود ندارد و فقط مخصوص انسان است؛ چون حیات انسان ادامهدار است. باید از هر لحظهٔ زندگی برخوردار شویم. بعضی از انسانها هم هستند که تمامی عمرشان را روی زندگیکردن میگذارند و هیچ کار را درست انجام نمیدهند و قدرت و توانایی ندارند، درست مثل یک حیوان که فقط خوردن و خوابیدن را آموخته و هیچ دانشی ندارد. افراد دیگری نیز هستند که تمامی زندگی خود را به کارهای معنوی میپردازند و دانش و دانایی خود را بالا میبرند؛ ولی از زندگی برخوردار نیستند.
هنر این است که هر دوی اینها را به کار بگیریم هم زندگی کنیم و هم بتوانیم دانش خود را بالا ببریم؛ البته با تفکر و حرکتکردن این کار امکانپذیر است. مخصوصاً در مورد اعتیاد که باید با تفکر و حرکتکردن به رهایی و تعادل برسیم و مسئلهٔ درمان اعتیاد مجهول بود که در کنگره ۶۰ کاملاً حل شد و در حال حاضر افرادی که در کنگره حضور دارند مشکل اعتیاد را برای همیشه حل کردند. دفتر اعتیاد را برای همیشه بسته شده است؛ ولی هنوز هم افراد زیادی وجود دارند که به دنبال آزادی و رهایی هستند و هنوز راه را پیدا نکردهاند و پشت پردهی اعتیاد پنهانشدهاند و تا زمانی که از پشت پرده بیرون نیایند به نتیجه نمیرسند.
آن چیزی که بقا دارد فقط محبت است و دوای هر دردی است و باید این را فهمید و درک کرد البته درک کردن آن خیلی سخت است که چگونه همهی انسانها را دوست داشته باشیم؛ حتی با افراد خطاکار چگونه برخورد کنیم. ما باید بدانیم آن چیزی که تمام هستی را به هم متصل کرده است همین محبت است و هیچ چیزی لذتبخشتر و گواراتر از عشق و محبت نیست. همیشه باید دیگران را دوست داشته باشیم تا دیگران هم ما را دوست بدارند، گوهری بالاتر از این وجود ندارد؛ ولی متأسفانه ما محبت را تبدیل به دشمنی و کینه کردهایم؛ ولی باید بدانیم محبت و عشق است که به ما آرامش و آسایش میدهد و ما را نجات میدهد و این پیوند محبت است که بقا دارد و زمانی که ما به دانایی رسیده باشیم معنای محبت را لمس خواهیم کرد
حس هم در ادامه تأثیر دارد چون تا حس و احساسات در درون آدمی نباشد اتصال بین افراد به وجود نمیآید؛ چون آنچه هست احساسات است که وصل را میطلبد و اگر ما حس نداشته باشیم اتصالی هم وجود ندارد، این اتصال بین راهنما و رهجو و همچنین بین فرزند و پدر و مادر وجود دارد. احساسات باید مثبت باشد چون احساسات منفی جز کینه و دشمنی چیزی برای انسان به ارمغان نمیآورد و اگر میخواهیم در بعد مادی و جهان زمینی توفیق حاصل نماییم، باید با آدمها آدم و با انسانها انسان و با احمقها و نادانان مانند خودشان برخورد کنیم و این برخورد با هر فردی باید مثل خودش باشد؛ چون انسان باید رفتار و کردارش با افراد مختلف متفاوت باشد. انسان باید همیشه طرف مقابل خود را بشناسد و طبق آن رفتار کند اگر دوست و رفیقی داریم که دائماً دنبال نقطهضعف و ایرادهای ما میگردد ما با آن افراد نمیتوانیم صادق باشیم و باید عین خودشان رفتار کنیم.
منبع: سیدی «پرده»
نویسنده: همسفر زهره (د) رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون یکم)
رابط خبری: همسفر عصمت رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون یکم)
ویرایش و ارسال: همسفر حانیه رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون دوم) دبیر سایت
نمایندگی همسفران بیهقی سبزوار
- تعداد بازدید از این مطلب :
102