English Version
This Site Is Available In English

وعده خداوند دروغ نیست

وعده خداوند دروغ نیست

سرآغاز به نام بخشنده‌ی بخشایشگر.

ماهیان کوچکی که روزی در چشمه زلال شعبه خمین متولّد شدند، در آنجا از نور دانش الهی کنگره تغذیه نموده و رشد کردند، حالا تبدیل به شاه‌ماهیانی شده‌اند که در دلشان درّ و گوهر است؛ گوهری ناب و درخشان، گوهری سه کنج از جنس دانایی، با ترکیبات علم و عشق و ایمان. امروز آنان خود، تبدیل به پیشگامانی شده‌اند که از چشمه‌ای انشعاب گرفته‌اند و از رودی روان شده‌اند برای ساختن چشمه‌ای دیگر، تا هم آموزش دهند و هم خود بیاموزند زندگی کردن در اقیانوس حقیقت را و تمرین مداومی دارند در بخشیدنِ عاقلانه نه حسابگرانه، بخشیدن در مال، جان، علم و مهر.

همیشه در این راه طلایی بدرخشید که رخشندگیتان، نورانیت مسیر کنگره را بیشتر و بیشتر می‌کند.

در شعبه خمین میزبان پهلوان محترم، همسفر معصومه بودیم. توجه شما را به مصاحبه‌ای که با ایشان ترتیب داده شده جلب می‌کنیم.

همسفر معصومه و مسافر نعمت، با آنتی ایکس مصرفی تریاک، مدت ۱۰ ماه و ۱۰ روز، به روش DST و با داروی OT، به راهنمایی همسفر شبنم و مسافر علی، سفر کردند و مدت ۴ سال و ۶ ماه است که آزاد و رها هستند.
رشته ورزشی همسفر معصومه و مسافر نعمت، هر دو والیبال می‌باشد.
در ادامه سفر تغذیه سالم داشتند، ۱۰ ماه به راهنمایی همسفر منیره سفر کردند، ۱۳ کیلو و ۵۰۰ گرم کاهش وزن داشتند.

یکی از مفاهیم مهم کنگره ۶۰، "دانایی و خودشناسی" است، این مفاهیم چه تأثیری در زندگی شما، چه در کنگره و چه بیرون از کنگره داشته‌اند؟

انسان در مسیر زندگی به یک نور احتیاج دارد تا بتواند راه را پیدا کند. این نور، همان دانایی است. اما دانستن تنها کافی نیست؛ ضمن اینکه باید آگاهی و شناختی از آن مسئله داشته باشم، باید بتوانم آن را اجرایی کنم. من اگر در مرحله عمل قرار نگیرم، آن دانایی تأثیری در زندگی من نخواهد داشت. در کنگره، بخشش بلاعوض را یاد گرفتم. با آموزش هایی مثل نوشتن سی‌دی و مهمتر از همه، جهان بینی که خیلی تأثیر بسزایی در من داشت، توانستم اول خودم را بشناسم، همان خویش خویشتن؛ و توانستم نسبت به هم‌نوع خودم بی‌تفاوت نباشم.

چه عاملی بذر بخشش و پهلوانی را در شما کاشت و تشنگی قرار گرفتن در این جایگاه را در شما ایجاد کرد؟

شناخت و آگاهی. در ابتدا ترسی تمام وجودم را فرا گرفته بود؛ آن ترس فقط ترس از دست دادن پول بود. دلیل آن ترس هم عدم آگاهی و شناخت بود. زمانی که آگاهی من بالاتر رفت، ایمان آوردم، بر ترسم غلبه کردم، حرکت کردم و بذر بخشش را به وسیله همان آگاهی و شناخت در ذهن خودم کاشتم و با تمام وجودم وارد لژیون بخشش شدم. لژیون سردار به نظر من یک نوع سفر است؛ وقتی سرداری پرداخت می‌کنی سفر اولی، وقتی دنور شدی، وارد سفر دوم می‌شوی، وقتی عبور کردی ناخودآگاه به بخشش بالاتر فکر می‌کنی.

 آن عشقی بود که در وجود من شعله‌ور شد. قبلاً به دلایل و شرایطی که برایم پیش آمده بود، درونم تاریکی و ظلمت را فرا گرفته بود و عشق در آن کمرنگ شده بود، در کنگره با آموزش، حس‌ها قوی می‌شود و اگر بتوانیم حس را تزکیه و پالایش کنیم، می‌توانیم به بهترین شکل در این جایگاه‌ها خدمت کنیم.

به فرموده آقای زرکش، دیده بان محترم لژیون‌های مالی: " خدمت، گره‌ها را باز می‌کند حتی اگر اول، گره بیندازد." آیا این اتفاق برای شما افتاد؟ به عبارتی آیا در شروعِ اقدام برای پهلوانی، گرهی برای شما به وجود آمد؟ و آیا بعد از آن، گره یا گره‌هایی از شما باز شد؟

 انسان در مسیری که قرار می‌گیرد، بسته به آن مسیر، گره‌هایی سر راهش ایجاد می‌شود و این بستگی به ظرفیت هر شخص دارد که چگونه با این مشکلات مقابله کند. اگر آگاهی و آموزش، بالا باشد به نظر من می‌تواند فرد را هدایت کند. وقتی وارد ارزش‌ها شدی و بخشش را هم چاشنی آن کردی مطمئناً همه گره‌ها را پشت سر خواهی گذاشت. من وقتی خدمت مالی را انجام می‌دادم با تمام توانم بوده، صد خودم را گذاشتم، همیشه جیبم یک تکانی می‌خورد و این خیلی برایم لذت بخش بود. خدمت مالی، نقطه تحمل من را بالا برد، قدرت و توانایی به من داد و یاد گرفتم که مشکلات، لعنت خدا نیست و طبق قانون اضداد، مشکلات و دشواری‌ها برای رشد و تکامل من لازم هستند.

مهمترین آموزش یا تجربه‌ای که جایگاه پهلوانی برای شما به ارمغان آورده، چه بوده است؟

 از زمانی که وارد پروسه بخشش شدم، دیگر اسیر و در بندِ مادیات و عوامل بیرونی و ظواهر گذرای زندگی نیستم که مثلاً فلان ماشین، فلان خانه یا فلان وسیله...، سعی می‌کنم با مسائل ماندگار و فعّال کردن توانایی‌های درونم به حال خوش برسم و تجربه کردم وقتی که می‌بخشم، حالم از همیشه خوش‌تر است.
آقای مهندس می‌فرمایند: "وعده خداوند دروغ نیست." من با این جمله، خیلی آموزش گرفتم و خیلی این جمله را با خودم زمزمه می‌کنم، این خودش یک تجربه است.

با توجه به اینکه نمایندگی الیگودرز از دل شعبه خمین بیرون آمده و شما با طی کردن سفر اول در این شعبه به رهایی رسیدید، چه احساسی نسبت به شعبه خمین دارید و امروز چه تغییرات و پیشرفتی در این شعبه می‌بینید؟


 نمایندگی خمین، نمایندگی مادر است. مسافرم و حتی خود من، اینجا احیا شدیم. زمان ورودمان به این شعبه، خیلی تخریب داشتیم، اما توانستیم با یاری خداوند و لطف آقای مهندس و زحمت‌های تمام خدمتگزاران و کمک تمام اعضا به رهایی و حال خوش برسیم.
نمایندگی خمین مانند چشمه‌ای پر از آب است که از آن جویبارهایی روان شد؛ از جمله شعبه‌ای که در الیگودرز تأسیس شد تا خانواده‌ها از این بلای خانمان‌سوز نجات پیدا کنند و دردی از دردمندی کاهش یابد. از نظر من صور آشکار نمایندگی، تغییرات خوبی کرده ولی من همان حسی را که قبلاً داشتم الان هم دارم، همان پیوند محبت و دوست داشتن اعضا، همچنان وجود داردو حتی با شدت بیشتری برقرار است.

 

 

پهلوان شدن، نیرو و قدرت و درونِ توانمندی می‌خواهد، شما چطور توانستید به این قدرت و ظرفیت و توانمندیِ درونی برسید؟

زمانی که می‌خواستیم برای اجازه پهلوانی، خدمت آقای مهندس برسیم، استرس داشتم و می‌گفتم: اگر آقای مهندس این اجازه را ندهند چه؟! من مدتی بود که خواسته پهلوانی را در ذهن خود می‌پروراندم و خواسته من برای پهلوانی دیگر خیلی قوی شده بود، همیشه پهلوانی را در ذهن خود مرور می‌کردم؛ همینطور آقای مهندس می‌گویند: "وقتی یک خواسته‌ای داری و روی آن خواسته ات تمرکز کنی، چه آن خواسته، منفی باشد و چه مثبت، حتماً به آن می‌رسی."
من خیلی برای این خواسته‌ام تصویرسازی کردم و در ادامه آموزش دیدم و قوی‌تر شدم و زمانی هم که آقای مهندس لطف کردند اجازه پهلوانی را دادند، انگار یک انرژی، نیرو و قوت قلب خاصی گرفتم و با تمام وجود و توانم برای به انجام رساندن خواسته خودم حرکت کردم.

به نظر شما چه عواملی در پربار شدن و پیشرفت بیشتر یک شعبه یا نمایندگی در قسمت لژیون سردار، مؤثر هستند؟

آموزش، آگاهی و فهم.
من زمانی می‌توانم وارد لژیون سردار بشوم که اول آموزش بگیرم تا آگاه شوم و به آن درک لازم برسم. آیا بیرون از کنگره کسی می‌تواند به این میزان از مال خود ببخشد؟ خیر، حتی این کار را به سخره می‌گیرند.
این بخشندگی و این نوع تفکر و جهان‌بینی فقط و فقط در پرتو آموزش‌ها از جمله سی دی نوشتن، مطالعه مطالب موجود در سایت کنگره و حضور به موقع در جلسات کارگاهی و ... انجام می‌پذیرد.
    همه این عوامل دست به دست هم می‌دهند تا ما به آگاهی و فهم موضوع برسیم و بی تاب بخشش باشیم. من باید آقای مهندس را الگوی خودم قرار بدهم، ایشان با تمام قدرت از تمام موانع برای رشد و توسعه کنگره با همه سختی‌ها و دشواری‌ها گذشتند و حالا نوبت منِ همسفر است که با شرکت در لژیون سردار بتوانم سهمی در درمان و احیای حتی یک نفر را داشته باشم.
به نظر من نمایندگی‌هایی که لژیون سردارِ فعّال و پویایی دارند، از همه نظر جلوتر و قوی‌تر هستند.

طبق گفته دیده بان محترم، آقای خدامی: "صورت مسئله اعتیاد برای ما، صورت مسئله زندگی است." حالا اگر از شما بخواهیم بین دریافت شال راهنمایی و صورت مسئله اعتیاد، رابطه‌ای قرار دهید پاسخ شما چیست؟

در بدو ورود ما به کنگره، در ابتدا صورت مسئله اعتیاد را فرا می‌گیریم و از تخریبات اعتیاد بر روی جسم، روان و جهان‌بینی آگاه می‌شویم و در ادامه‌ی آموزش‌ها، زمانی که وارد سفر دوم می‌شویم و شروع به خدمت در جایگاه‌های مختلف می‌کنیم به چنان ظرفیتی در وجود خود می‌رسیم که صورت مسئله خیلی از مشکلاتمان را می‌توانیم بیابیم و علم زندگی کردن را بیاموزیم؛ مثلاً در زمینه بخشش، می‌رسیم به ترس بازدارنده و اینکه گاهی ترس از بخشش وجود دارد، زمانی که صورت مسئله آن را پیدا می‌کنیم، می‌توانیم ببخشیم و وقتی بخشش صورت می‌گیرد انگار از بندهای وجودی، رها و سبکبال می‌شویم.

کلام آخر:


از جناب مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم که باعث شدند که از نادانی و ناآگاهی نجات یابم و توانستم علم درست زندگی کردن را در کنگره یاد بگیرم.
از راهنماهای عزیزم، بسیار سپاسگزارم و همینطور از مسافر عزیزم، آقای نعمت که همیشه و در همه حال، حامی و مشوّق من بودند و باعث شدند من با کنگره آشنا شوم و به این حال خوش و آرامش برسم.
از نمایندگی خمین ممنونم بابت دعوت و محبتشان چرا که نقطه تفکری دوباره در من ایجاد کردند.

از پهلوان محترم، همسفر معصومه سپاسگزارم که برای انجام این مصاحبه دلنشین، قبول زحمت کردند و برایشان آرزوی توفیق و سربلندی دارم.

 


طراح سوال و مصاحبه‌کننده: همسفر معصومه(ر)، رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون دوم)
عکاس: همسفر الهه، رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون دوم)
ارسال: همسفر فهیمه، رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون دوم)، نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خمین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .