۱- لطفا به رسم کنگره خودتان را معرفی نمایید.
سلام مجید هستم یک مسافر.
آخرین آنتیاکس مصرفی من تریاک، شیره، حشیش و الکل بود. پس از پانزده سال سقوط آزاد، وارد کنگره شدم. به مدت ده ماه و هفده روز، با راهنمایی استاد عزیزم آقای علی رحیمی، در شعبه سلمان فارسی سفر کردم. اکنون بیش از پنج سال است که آزاد و رها هستم. ورزش من در کنگره، راگبی است.
۲- نظرتان راجب دستور جلسهی هفتگی بفرمایید.
خب، دستور جلسه هفته آینده «صورتمسئله اعتیاد» است. در واقع چیزی که در هستی گم شده بود، همان صورتمسئله اعتیاد بود. آقای مهندس دژاکام در ابتدای مسیر، با نظم و انضباطی که داشتند، به این صورتمسئله دست پیدا کردند. صورتمسئله اعتیاد به ما میگوید که مواد مخدر بیرونی جایگزین مواد مخدر درونی میشود.
این صورتمسئله، فرزندی دارد به نام DST. ما در همان بستر صورتمسئله حرکت میکنیم و بهاینترتیب، مسئله اعتیاد حل میشود. اعتیاد فقط به مواد مخدر محدود نمیشود؛ بلکه میتواند در زمینههای دیگری مثل سیگار، چاقی یا مسائل مختلف دیگر نیز وجود داشته باشد. هر کسی که در این بستر قرار بگیرد، قطعاً میتواند به خواسته خود که رهایی از مشکل است، دست پیدا کند.
۳- یک خاطره از دوران حضورتان در کنگره بفرمایید.
کنگره ۶۰ سراسر خاطره است؛ یعنی هر لحظهاش برای ما پر از یادهای شیرین و ماندگار است. الان هم که در پارک شهدای شهرداری هستیم، یاد آن روزهایی میافتم که برای ورزش به این پارک میآمدم. ما در شعبه، قبل از اینکه ورزش راگبی وارد کنگره شود، با بچهها زیاد دربارهاش صحبت میکردیم. یک ذهنیت و یک خواسته قوی در ما شکل گرفته بود. همیشه به یاد دارم که «خواست» چقدر مهم است؛ خواسته اگر قوی و قدرتمند باشد، میتواند کارهای بزرگی را به سرانجام برساند.
در نهایت، یک روز در همین پارک شهدای شهرداری، آقای سلامی به همراه آقای ایمان افروز آمدند و ما برای راگبی ثبتنام کردیم. آن روزها سختیهای زیادی کشیدیم، اما با اشتیاق ادامه دادیم.
یکی از خاطراتی که برای من شاید شیرین نباشد، اما بسیار آموزنده بود، مربوط به سفر دومم است. در اثر یک اتفاق، دو انگشت دستم را از دست دادم. یک روز که برای ورزش به پارک آمده بودم، آقای افروز به من گفتند: «شروع کن به ورزش.» من گفتم: «آقا، دستم زخمی است.» ولی ماجرا را توضیح نداده بودم. ایشان گفتند: «خب، دستت زخمه، اما پاهات که زخمی نیست! برو دراز و نشست انجام بده.»
همان لحظه برای من یک درس بزرگ بود. فهمیدم اگر در بخشی از زندگی مشکلی پیش بیاید—چه جسمی، چه روانی—دلیل نمیشود که همه وجودم متوقف شود. اگر پای من آسیب ببیند، بقیه بدنم چه گناهی کرده که باید بیحرکت بماند؟! آنجا فهمیدم که حرکت در کنگره همیشه ادامهدار است و همین حرکت است که انسان را به جایگاهی که میخواهد، میرساند.
از آن تجربه یاد گرفتم که هیچ مانعی—چه آسیب جسمی و چه آسیب روحی—نباید جلوی حرکت انسان را بگیرد. به اضافه آنکه خواستهها، همانطور که همیشه گفته میشود، نیروی محرکه حضور و تداوم ما هستند.
۴- تاثیر پارک و ورزش در روند درمان چیست؟
دستور جلسه این هفته «صورتمسئله اعتیاد» است. ما میدانیم که نتیجه پرداختن به صورتمسئله اعتیاد، رسیدن به تعادل است. در این مسیر، یک مبحث مهم داریم به نام مکمل درمان؛ و برای من، ورزش همان مکمل درمان است.
ورزش تأثیرات زیادی دارد، اما چند مورد از آنها برای من بسیار مهم بوده است. نخست اینکه ورزش باعث پاکسازی بدن میشود. مخصوصاً برای یک سفر اولی، این موضوع بسیار اهمیت دارد. بهویژه در وعده دوم دارو، ورزش کمک میکند دارو بهتر جذب شود و بدن به جای سوخت کردن آن، از آن بهعنوان مکمل درمان استفاده کند. وقتی گردش خون بهتر انجام شود، اکسیژنرسانی به بدن افزایش پیدا میکند. از آنجا که افکار و اندیشه انسان سوختشان اکسیژن است، به دنبال آن اندیشه و افکار هم پویاتر میشوند و فرد میتواند در برابر مشکلات عملکرد بهتری داشته باشد.
ورزش دقیقاً مثل مکمل در بتنریزی زمستان است. اگر در سرما ضدیخ به بتن اضافه نشود، بتن یخ میزند و دوام نمیآورد. ورزش هم برای درمان ما چنین نقشی دارد. اگر ورزش نباشد، ساختاری که برای درمان ساختهایم، استحکام و دوام نخواهد داشت. این نگاه هوشمندانه آقای مهندس بود که ورزش را بهعنوان مکمل درمان معرفی کردند؛ حقیقتی که هیچکس نمیتواند از آن پرهیز کند.
برای خود من، از زمانی که در سفر اول ورزش را شروع کردم، حس و حال بسیار خوبی پیدا کردم. وقتی به پارک شهدای شهرداری میآیم و در میادین ورزشی حضور پیدا میکنم، لذت خاصی دارم. ورزش به من یاد داده است که به جسمم، به سلامتیام و به نگاه وسیعتری نسبت به هستی بها بدهم؛ و این برای من بسیار ارزشمند است.
۵- یک پیام برای سفر اولیها بفرمایید؟
سفر اولی عزیز،
مسلماً تو بر اساس یک خواسته درونی وارد مسیر سفر شدی و همین نشان میدهد که در وجودت پتانسیل بزرگی نهفته است. وقتی در این بستر قرار میگیری، باید یاد بگیری که از این پتانسیل درست استفاده کنی.
مثلاً هر بار که دارویت یک پله پایین میآید، این یعنی یک موفقیت بزرگ. بهترین پاداشی که میتوانی به خودت بدهی، این است که با خودت گفتوگو کنی و به خودت یادآوری کنی: «چه اتفاق خوبی افتاد که توانستم یک پله پایین بیایم.» حتماً خودت را تشویق کن، به خودت کادو بده و قدردان این حرکت باش.
به خاطر داشته باش مشکلات بخشی جدانشدنی از زندگی هستند؛ انسان ریشه در رنج دارد. اما هیچ مشکلی نباید باعث شود تو از سفرت بازبمانی یا اختلالی در مسیرت ایجاد شود. سفر اول حدود ده ماه طول میکشد. در این ده ماه هرچه بکاری—از نوشتن سیدیها، حضور در پارک، گوش دادن و عمل کردن به آموزشها—بعد از ده، یازده ماه برداشت خواهی کرد.
این سفر مثل یک کشت است با دو حاصل ارزشمند:
• نخست، رهایی از مواد مخدر
• دوم، رسیدن به آگاهیهایی که برای تمام طول زندگی تو توشهای گرانبها خواهند بود.
پس استوار ادامه بده، چون نتیجه تلاش و خواستهات را بهزیبایی خواهی دید.
نگارش:
مسافر سعید لژیون ۱۴
مسافر محمد لژیون ۸
ویراستار:
مسافر امیرحسین
ارسال مطلب: مسافر احسان
- تعداد بازدید از این مطلب :
38