نهمین جلسه از دور بیست و ششم کارگاههای آموزشی عمومی، ویژه مسافران و همسفران کنگره ۶۰ شعبه تخت جمشید شیراز با استادی جانشین بنیان کنگره شصت استاد امین دژاکام ، نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافر احمد با دستور جلسه ( سیستم ایکس و صورت مسئله اعتیاد ) پنج شنبه ۱۰ مهر ماه۱۴۰۴ ساعت۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

با سلام امین هستم یک مسافر:
خوشحال هستم که در نمایندگی تخت جمشید حضور دارم و تاسیس نمایندگی پاسارگاد تبریک میگم که با تلاشهای بچههای نمایندگی تخت جمشید به خوبی کارهاش انجام شد راهاندازی عمرانیش انجام شد و الان هم کار خودش رو آغاز کرده و امیدوارم که اونجا هم خیلی موفق باشه.
خب من در خصوص دستور جلسه(صورت مسئله اعتیاد)مطالبی رو میگم؛
انسان همیشه این سوال رو از خودش میپرسه که برای چی داری این کار رو انجام میدی خیلی وقتها انسان باید وایسه,متوقف بشه و به خودش بگه برای چی من دارم میرم کنگره؟برای چی دارم راهنما میشم برای چی دارم میرم پارک اگر آدم به این سوال درست جواب بده که وقتهایی ممکنه اصلاً در جای درستی قرار نداشته باشه.
اصلاً بفهمه مسیری که داره میره اشتباهه،بودنش در اون مکان اصلاً ضروری نیست. من خیلی وقتها توی جاهایی که هستم بعضی وقتها حس خوبی دارم بعضی وقتها حس خوبی ندارم،بعضی وقتها به خاطر اینکه در جایی که هستم کارم رو درست انجام نمیدم احساس خوبی ندارم یکی از دلایلش اینه.
بعضی وقتها هم علتش اینه که اصلاً من اونجا اضافه هستم و اصلاً جای من اونجا نیست وقتی که این سوال را از خودم میپرسم میتونم بفهمم که کدومشون هست،آیا جای من اونجا هست یا اینکه کارم رو دارم اشتباه انجام میدم. اگه انسان در مکانی حضور داشته باشه،تو هر ساختاری و جایگاهی حضور داشته باشه،
اگر تو سفر اول هست،سفر اول یک شاگرد،شاگرد کامل،حرف شنوی کامل،ممکنه دکترا داشته باشه،وزیر باشه،وکیل باشه،ثروتمند باشه اینها اصلاً اهمیتی نداره. من توی دانشگاه بودم همین دیروز یکی از استادهای دانشگاه از دوستان من هست چندین ماه هست که من رو میشناسه ولی کنگره رو اصلاً نمیشناخت از هیئت علمی دانشگاه شیراز هست گفت چرا به من نگفتی که مثلاآدم خفنی هستی استاد جهان بینی کنگره هستی,گفتم ضرورتی نداشت که بهت بگم حالا دونستی این موضوع که من اینجا هستم چه اهمیتی داره من اومدم اینجا یک چیزی یاد بگیرم و یک کارهایی انجام بدم آوردن این کنگره توی اون فضا و اون کلاس جز حجاب برای من چیزی نیست جز اینکه ارتباط ما رو به هم بریزه و حس رو به هم بریزه نتیجه دیگه ای نداره و یا هم اتاقی من توی دانشگاه شیراز یک سال بود میدونست من کنگره میام و کنگره چی هست اتفاقی متوجه شدو گفتم دونستن اینها ضرورتی نداره.
چون من قبلاً این کار رو کردم قبلاً جاهای مختلف رفتم جایگاهها و عناوین خودم رو با خودم حمل کردم و به اون مکانها بردم دیدم برای من هیچ سودی نداشته هیچ فایدهای برای من نداشته جز اینکه حجاب بشه برای من و من تو اون مکانی که هستم نتونم توی اون مکان حضور درستی داشته باشم,هیچ خاصیتی برای من نداشته.
بنابراین اون جایگاهها و عناوین و جاهایی که میرم با خودم نمیبرم،یک جایی من شاگرد هستم حالا اینکه یک جایی من استاد هستم ربطی نداره من اگر بخوام برم کفاشی یاد بگیرم چه پادشاه باشم چه گدا چه فرقی داره مهم اینه که کفاشی بلد نیستم و اومدم کفاشی یاد بگیرم حالا چه پادشاه چه فقیر،و این عناوین هیچ اهمیتی برای تو نداره این عناوین میشه حجاب برای تو و فهمیدن این خیلی سال برد و خیلی طول کشید و حالا تو کارهایی که انسان هم انجام میده همین مهمه اینها رو بتونه از هم تفکیک کنه.
میدونی من چقدر تجربه دارم چقدر سابقه دارم این همون منیت میشه دیگه این که شما میری سر کلاس درس میگی میدونی من استاد موسیقی هستم خب به استاد چه ربطی داره تو اومدی اینجا فیزیک یاد بگیری،استاد موسیقی هستی چه ربطی داره،اومدی بری زبان یاد بگیری میگی میدونی من قهرمان ورزش هستم خب چه اهمیتی داره.
یکی از فامیلهای ما که در اوکراین پزشکی میخوند گفت یک صفی بود که باید وایمیستادی توی صف این رفته بود جلوی صف و گفته بود که من دکتر هستم گفته بودن دکتر هستی برای خودت هستی باید بری ته صف،دکتر بودن تو برای تو مزیت نیست. اتفاقاً اگه انسان متوجه بشه که چقدر به نفعش هست که اینها رو با همدیگه قاطی نکنه خیلی کاراش بهتر انجام میشه یعنی سودش برای خود انسان هست.پس ما یک جایی هستیم وجودمون اضافه هست نباید حضور داشته باشیم باید بریم،من رفتم یک جایی خدمت کردم دو سال سه سال دیگه حس میکنم باید یکی دیگه بیاد کارم هم به نحو احسن انجام میدم و حس میکنم جای یکی دیگه هست من باید برم کنار.
من پارک لاله خدمت میکردم ایجنت بودم موقعی که میخواستم ایجنتی رو تحویل بدم گریم گرفته بود به خاطر اینکه خو گرفته بودم ارتباط و انس گرفته بودم و همون گره مسئولیت بود میگفتم اگر یکی دیگه بیاد نمیتونه این کار را انجام بده،نه اتفاقاً کسی اومد از من خیلی هم بهتر انجام داد چون جای اون بود جای یک نفر دیگه بود باید میومد کار رو دست میگرفت یک نفس تازه انرژی تازه و انجام میشد.
حالا این دیدگاه خیلی مهمه که انسان نسبت به خدمتها چطوری نگاه کنه الان یک چیزی مد شده به اسم بعد مسافت که نمیدونم این رو کی توی کنگره اختراع کرد!.
بعد مسافت کلمه قشنگ و دهن پرکنی هست بعد مسافت تو کنگره معنی نداره چون شما تو صور پنهان داری سفر میکنی بالاترین اتفاقات و بزرگترین اتفاقات در کنگره برای کسانی میافته که اصلاً مسافت براشون مهم نیست.
من کلاس موسیقی میرفتم یک شاگردی بود از مشهد سوار قطار میشد میاومد تهران نیم ساعت مینشست آموزش میگرفت و دوباره سوار قطار میشد و میرفت بعد مسافت کدومه هر هفته هم همین کار رو میکرد.
این بزرگان کنگره که هفتهای سه بار میرفتن هیدج آقای خدامی،آقای حکیمی،آقای صداقت،آقای ترابخانی... اگر به بعد مسافت فکر میکردند مگر کنگره پیشرفت میکرد؟کجا ما خوش هستیم این سوال رو باید از خودمان بپرسیم کجا ما حالمون خوبه زمانی که مفید باشیم اگر شما مفید باشید حالتون خوبه اگر اثر درستی داشته باشی حالت خوبه وگرنه برای وقت تلف کردن مهمونیایی میری خسته میری کوفته برمیگردی،برای اینکه حرفهای بیخود و بیخاصیت زده میشه درسته همدیگر رو میبینید حال آدم عوض میشه ولی بعضی اوقات انقدر غیبت و حرفهای بیخودی زده میشه که تمام انرژی آدم گرفته میشه.
بچهها میخوان خدمت کنن گفتم ببینید اگر ما بخواهیم رشد کنیم باید این رو یاد بگیریم جایی حضور داشته باش که به تو نیاز دارند اونجایی که به تو نیاز دارند اونجا برای تو مفید هست اونجا انرژی داره و برکت داره.
نه اونی که راحته نه ممکنه اونجایی که نزدیک خونت هست مثلاً یک جنازه رو چند نفر بلند میکنند ۶ نفر ۸ نفر بسه دیگه زیر جنازه ۵۰ نفر که نمیرن که،۵۰ نفر هم میرن اونا همدیگرو لگد میکنند،برو زیر تابوتی که هیچکس بلندش نکرده باید این کار رو بکنی باید بلند شی برای اونجایی که بغل خونت هست جنازه رو بلند کردن تو برو اونورتر برو ۵۰۰ متر یا ۳ کیلومتر یا ۱۰ کیلومتر اونورتر اصلاً راه رو متوجه نمیشی.
حسابگرانه اینه که اونجایی که نزدیک خونم هست بهتره ولی عاقلانه اینه که اونجایی که مفیده اونجاییه که نیاز دارن شما وقتی میری انسان نیازمند رو نیازهاش رو برطرف میکنی حالت خوب میشه،اونجایی که همه هستند که خاصیتی نداره،پس اگر ما بخواهیم در کنگره نتیجه بگیریم در خدمت کردن قانون چیه؟در خدمت کردن یک قانونه در آموزش یک قانون،در آموزش باید عناوین رو بگذاره کنار سرت رو خم کنی و فقط بگی چشم استاد،در خدمت کردن قانون چی هست؟در خدمت کردن تنبلیت رو باید بگذاری کنار،تو آموزش دیدن آدم میخواد اون چیزهایی که بلده رو بیاره،
من هر وقت میخواستم استادهام رو دو دره کنم و سرشون رو کلاه بزارم تواناییهام رو میآوردم جلو حواسشون رو پرت میکردم نقطه ضعفهام رو میبردم پشت اون تواناییها پنهان میکردم خیلی هم خوش میگذشت و فکر میکردم کار درستی هست ولی خودم دیگه رشد نمیکردم در آموزش این حقه رو آدم به خودش میزنه ویژگیها عنوانها تواناییهاش رو میاره وسط تا چیزی یاد نگیره،تو خدمت کردن چی بهش ضربه میزنه؟
بعد مسافت و اینجوری خدمتش میشه خدمت بیخاصیت،چه اهمیتی داره ۱۰ نفر ۱۵ نفر زیر تابوت رو گرفتن،
شما نفر شانزدهم باشی اون وقت خاصیت داشتی؟انسان باید یک تغییر در صور پنهان ایجاد بکنه که بعد تاثیرات رو احساس کنه،وقتی شما در صور پنهان جز مزاحمت کاری نکردی،۱۵ نفر خیلی بهتر جنازه رو می بردن،شما رفتی کار رو سختتر کردی تازه،پس معلومه که انرژیت کمتر میشه معلومه که انرژی از دست میدی معلومه که اون خدمت هیچ تاثیری نداره
تاریکی با سکون عجین هست،سکون و منیت،با منیت آموزش رو میگیره با سکون تنبلی خدمت را ازت میگیره وقتی آموزش بیخاصیت شد قدرتت رو از دست میدی شدت رو از دست میدی پس اینها نکات مهمی است که باید بهش توجه کنی,
یکی مرد جنگی به از صد هزار باید اینجور باشی هرجا که گفتن خدمت شما باید بشتابید،یعنی آدمی که بیدار باشه اصلاً کمینه،نشسته که بگن ۲۰۰ کیلومتر اونورتر کجاست که با سر بره،چون فهمیده که وقتی شما ۱۰۰ کیلومتر رفتی اونورتر ۲۰ نفر مصرف کننده ۲۰ نفر خانواده دل شکسته رو وقتی بهشون آموزش دادی و کمکشون کردی زندگی اونها تغییر کرد حال اونها عوض شد،شما حالتون عوض خواهد شد و رشد خواهید کرد و شما بندهاتون باز میشه و گرههای درونتون باز میشه اگر این کار رو نکردی که این اتفاق نمیافته.
خودش رو انسان فریب داده رفته کاری رو انجام داده که اگر نبود هم انجام میشد،به جایی برو که اگه تو نباشی انجام نشه،نه جایی باشی که اگه تو هم نباشی انجام میشد. اون خاصیت رو نداره فایده رو نداره پس این یک نکته؛
و مسئله بعدی اینکه همسفرها رو باید تقویت کنیم همسفرها وقتی یک جایی هستند اونجا رنگ و لعابش عوض میشه،آقایون وقتی در یک فضای خانمها قرار دارند رفتارشون عوض میشه،وجود همسفرها در جلسات باعث میشه که تعادل در کنگره حفظ بشه و فضای کنگره هم فضای خوبی است و فضای امنی است و بایستی ما این کار را انجام بدیم و فواید زیادی داره،همسفرهاتون رو بیارید و از این آموزشها بهره ببرند فکر نکنید که اگر همسفرتون بیان کنگره فلان میشن! هیچ کجا مناسبتر و امنتر از فضای کنگره نیست ،
الان فضای کنگره امنترین جا هست شما بیرون رو برو ببین چه خبره. بعضیها فکر میکنند اگر همسفرهاشون آموزش ببینند شاخ میشن براشون نه اصلاً اینطوری نیست اگر همسفرهاتون آموزش ببینند بال شما میشن و کمکتون میکنن،کسی که جهانبینی یاد گرفته شما رو بهتر درک میکنه تا کسی که جهانبینی بلد نیست اونهایی که همسفراشون رو بازی نمیدن در آینده خودشون ضرر میکنند چون اختلاف فاز ایجاد میشه دیگه زبونتون رو نمیفهمن دیگه حستون رو نمیفهمن و اون وقت به بنیان خانواده ضربه وارد میشه.
اگر خانم آنی مادر من وقتی کنگره تاسیس شد،همسفران رو تاسیس نمیکرد شهرستان نمیرفت،همسفرها پا نمیگرفتند خوب بود؟میگفت به من چه ربطی داره خودش مصرف کننده بوده خودش هم درمان بشه!،خوب باید حرکت کرد دیگه نقش داشت.
پایه یک ساختار،خانواده هست،خانواده همسر داره،فرزند داره،پدر داره،اگر در خانواده همه افراد آموزش دیدند قدرتمند میشن. اگه یک نفر فقط آموزش دید بین اون و نفرات دیگه فاصله میافته اختلاف فاز به وجود میاد،اختلاف فاز عامل بیتعادلی و سقوط است.
خوب من راجع به این موضوعاتی که مهم هست برای نمایندگی صحبت کردم جنبه عمومی هم داره چون معلم جهانبینی هستم عمومی هم صحبت میکنم و در کل خیلی راضی هستم و خیلی خوشحالیم که توی یک سال گذشته دو تا نمایندگی از نمایندگی تخت جمشید منشعب شده و این نشونه تلاش و زحمت و عملکرد خوب همه اعضای کنگره هست به همتون خدا قوت میگم امیدوارم که بتونیم توی این مسیر به تلاش خودمون ادامه بدیم.
استاد درادامه جلسه: باتوجه به مراسم معارفه ایجنت جدید از دو دوره ایجنتی آقای ابراهیم و زحمات ایشان تشکر وقدردانی کردند و همچنین برای آقای احمد، ایجنت جدیدشعبه تخت جمشید شیراز توفیق وموفقیت را خواستار شدند.
استادجهانبینی استاد امین درانتهای صحبتهای خود درمورد صورت مسئله اعتیاد فرمودند: صورت مسئله اعتیاد هزاران سال نامشخص و گنگ بود و پنهان بود،آقای مهندس این رو از صور پنهان وارد صور آشکار کردن و اون صورت مسئله رو باز کردن و تعریف درست رو مطرح کردند و دری رو باز کردند که به درهای بیشماری ختم شد. درمانی رو پیدا کردن که درمان دردهای بسیاری بود و این برای ما یکی از دستور جلسههای خیلی خیلی مهم هست چون همیشه یادآور کشف آقای مهندس هست که ایشون الان دارند روی طرح تحقیقات میکنند روی کشف خودشون و درهای دیگهای هم دارن باز میکنند.
تایپ: مسافر آرمان لژیون شانزدهم
عکس:مسافر ابوالفضل
تنظیم و ارسال:مسافر محمد جواد
- تعداد بازدید از این مطلب :
699