English Version
This Site Is Available In English

پرداختی‌ها باعث شد که درونم آرام شود

پرداختی‌ها باعث شد که درونم آرام شود

پنجمین جلسه از دوره دوم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی الیگودرز با استادی پهلوان همسفر بهاره، نگهبانی همسفر فخرالسادات و دبیری همسفر زهره با دستور جلسه «سیستم ایکس و صورت مسئله اعتیاد» روز یکشنبه ۱۰ مهر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۴۵ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:

خداوند را شاکر سپاسگزارم که در این جایگاه قرار گرفتم از ایجنت تشکر می‌کنم از نگهبان و دبیر لژیون سردار ممنونم که به من اجازه دادید در این شعبه خدمت کنم و آموزش بگیرم و چه‌قدر برای من حس زیبایی است اولین بار است این‌جا هستم بین مسیر می‌آمدیم به مسافرم گفتم چه‌قدر شیرین است. آدم احساس نمی‌کند که مسیر طولانی را طی می‌کند من شعبه‌ای که خدمت می‌کنم  شهرضا هستم همیشه خدمت‌ها و مسیرهایی که در کنگره طی می‌کنیم شیرین‌ترین و لذت‌بخش‌ترین خدمت‌هاست. خوشا به سعادت ما آدم‌ها که کنگره و آقای مهندس به ما فرصت دادند که بتوانیم به بندگان خدمت کنیم.

دستور جلسه این هفته: «صورت مسئله اعتیاد است» همان‌طور که ما می‌دانیم در کنگره‌۶۰ آقای مهندس می‌گویند تمام مشکلات و معضلات بشر از نادانی است. ما نمی‌دانیم چه کاری انجام می‌دهیم و این‌که بیماری‌هایی که تا امروز نتوانسته بودند درمان کنند. برای این‌که صورت‌مسئله را نمی‌دانستند اعتیاد درمان نشده بود، سیگار درمان نشده بود، اضافه وزن درمان نشده بود، به خاطر این‌که صورت‌مسئله مجهول بود.

آقای مهندس همه صورت‌مسئله‌ها را برای ما باز کردند. مسافر من اعتیاد به شیشه و الکل داشتند صورت‌مسئله برای ما این‌جا باز شد. خیلی راه‌ها را رفتیم و به بن‌بست رسیدیم و در کنگره توانستیم درمان شویم. من و مسافرم مصرف‌کننده سیگار و قلیان بودیم و توانستیم در کنگره که صورت‌مسئله  باز شده بود درمان شویم. من خیلی سقوط آزاد داشتم و نتوانستم درمان شوم. صورت‌مسئله این‌که اضافه وزن درمان شد. لژیون جونز سفر می‌کنم و چه‌قدر خوب است که بتوانیم این‌جا یکی یکی مراحل را پشت سر بگذاریم و به درمان برسیم.

یکی از مسائلی که آقای مهندس صورت مسئله‌اش را باز کردند صورت‌مسئله لژیون سردار و بخشش است و این‌که ما به وسیله بخشش به چه مراتبی می‌رسیم. حالا اگر بخواهم از تجربه خودم درلژیون سردار بگویم وقتی که وارد کنگره شدم، تقریباً ۸ سال پیش بود، اوایل که سبد قانون یازدهم از کنار من رد می‌شد من خیلی بی‌تفاوت بودم؛ چون مصرف‌کننده قلیان بودم و هم دارو‌های اعصاب می‌خوردم حال بدی داشتم که حتی هنگامی‌که سبد می‌چرخید نمی‌دیدم.

بعضی موقع‌ها می‌دیدم که اعضا به سبد کمک می‌کنند، می‌گفتم خوب من برای چه این‌کار را انجام دهم. یعنی این‌که نمی‌دانستم برای چه دارم این کار را می‌کنم و کم‌کم آمدم جلو دیدم می‌گویند لژیون سردار، این واژه‌ها برای من ناآشنا بود می‌گفتم لژیون سردار یعنی چه؟ یک بار راهنمایم صحبت می‌کردند و گفتند: لژیون سردار چیست؟ یعنی به آن تفکر نرسیده بودم گفتم برای چه من ۶ میلیون بدهم، اعتیاد جوری در زندگی ما آمده بود، زندگی ما را صفر کرده بود خیلی بدهکار شده بودیم. داشتم فکر می‌کردم من خودم به این پول نیاز دارم، چرا باید به کنگره کمک کنم. اصلاً کنگره به پول من نیاز ندارد. شعبه را می‌دیدم می‌گفتم کنگره خودش ساختمان دارد برای چه من بخواهم کمک کنم، به من نیاز ندارند و من این پول را خودم نیاز دارم. به این نقطه تفکر نرسیده بودم که این من هستم که به این بخشش نیاز دارم نه کنگره، کنگره به این ۱ میلیون، ۲ میلیون، ۶ میلیون، ۵۰ میلیون من اصلاً نیاز ندارد.

هیچ‌وقت نمی‌خواستم حرکت کنم. همین‌‌طور چند سال گذشت برای اولین بار عضو لژیون سردار شدم. پرداخت کردم در لژیون سردار و تعهد کردم که در۳ قسط ۲ میلیونی پرداخت کنم، قسط اول را که پرداخت کردم یک معجزه عجیب در زندگی من اتفاق افتاد که برایم خیلی خوب شد و آن معجزه مرا بیدار کرد و برای من همان تکانه بود. درون من یک لرزشی ایجاد کرد که  فراموش نکن لژیون سردار با تو چه کار می‌کند.

یک چیز‌هایی در زندگی به من بخشید؛ حتی با میلیاردها پول نمی‌توانستم آن را برگردانم. سلامت فرزندم بود که پزشکان در عجب بودند. باردار بودم آزمایش ژنتیک نشان داده بود که دختر من اگر پا به دنیا می‌گذاشت بیمار تالاسمی داشت و پزشکان گفتند بعد از تولد خون تزریق می‌کنیم. آن‌جا بود که به لژیون سردار واقعاً ایمان آوردم که این من هستم که به لژیون سردار نیاز دارم این من هستم که می‌بخشم تا خدا سلامتی فرزندم را به من برگرداند.

روزی که پهلوانی را تصفیه کردم، روزی که به راهنمای سفر اولم خبر دادم گفتم یک خبر خوش، پهلوانی را پرداخت کردم گفتند من می‌دانستم شما این کار را انجام می‌دهید؛ چون روزی که ۶ میلیون را پرداخت کردید گفتید من آرزوی پهلوانی دارم. این حرف را به یاد نمی‌آوردم؛ اما گفت: می‌دانستم عشق این بخشش را دارید و می‌دانستم که در کنگره هر خدمتی را خواستید با عشق و تلاش

به هدف می‌رسید. در ادامه دنوری را پرداخت کردم. تا این‌که نزد آقای مهندس برای اجازه  پهلوانی رفتم ایشان از من دلیل خواستند و در جواب گفتم: من به این بخشش و این جایگاه پهلوانی نیاز دارم. پرداختی در لژیون سردار برای بعضی باعث صعود و برای بعضی باعث سقوط است. رهجو‌ها می‌گویند: چرا گذشته‌ را مرور می‌کنید. من گذشته را برای خودم مرور می‌کنم که هیچ‌گاه بخشش‌هایی که در لژیون سردار و در کنگره انجام می‌دهم، حالا چه بخشش مالی و چه بخشش در جایگاه خدمتی هیچ‌وقت باعث سقوط من نشود. بدانم گذشته‌ام چه بوده و کنگره برای من چه کرده است. با خود می‌گفتم ۵۰۰ میلیون پولی نیست که من بخشیده‌ام. یعنی من به خاطر خودمان یک جایی در کنگره می‌بخشیم و خدمت می‌کنیم، مثلاً به سیستم خدمت می‌کنیم این‌قدر حال خوبی به خودمان برمی‌گردد و در زندگی برکت می‌بینم. من باز هم می‌گویم، نه هنوز برای کنگره کاری نکرده‌ام.

من و مسافرم زمانی‌که جایگاه پهلوانی را پرداخت کردیم یک شور و اشتیاقی در وجود ما بود. وقتی یک قسط و وامی دارید وقتی پرداخت می‌شود آسوده خاطر می‌شوید؛ ولی در کنگره و در لژیون سردار هر وقت آمدم کارت کشیدم چنان اشتیاقی در درونم داشتم که قسط بعد را پس‌انداز کنم. شبی که پهلوانی را تصفیه کردم. به مسافرم گفتم: تازه پرداخت کرده‌ام؛ اما واقعاً برای پرداخت دل‌تنگ شدم؛ چون آن‌قدر این پرداختی‌ها را دوست داشتم. هر کدام از قسط‌های پرداختی آن‌قدر گره‌های درونم را باز کرد و تخریب‌هایی که داشتم و باورم نمی‌شد که این‌ها را دارم.

پرداختی‌ها باعث شد که درونم آرام‌ شود. هر شخصی در مرتبه خودش و جایگاه خودش آن مبلغی که پرداخت می‌کند باید دردش را حس کند؛ باید از خواسته‌های معقول بگذرید یعنی این‌که مرتبه‌ها بالاتر می‌آید. من می‌خواستم دنوری را پرداخت کنم طلا را فروختم تا بتوانم پرداخت کنم یا جایگاه پهلوانی یک جاهایی آن‌قدر فشار می‌آمد که واقعاً به این پول نیاز داشتم. در حسابم بود؛ ولی می‌گفتم این اصلاً مال من نیست.

خیلی خوشحالم امیدوارم هر کدام از شما  پرداختی از سال قبل بیش‌تر باشد، اگر بخواهید پرداختی موازی با سال قبل باشد، یعنی اگر ۶ میلیون پرداختی دارید امسال همان مقدار باشد، اصلاً تغییر نمی‌کنید. به رهجوی خودم می‌گویم اگر شده حتی ۵۰۰ هزار تومن بیش‌تر از سال قبل پرداخت کنید. وقتی دردش را حس کردید رشد می‌کنید. آقای مهندس می‌فرمایند: «درد شکافنده فهم انسان است.» درد باعث می‌شود که درون من شخم زده شود و من بتوانم خودم را پالایش کنم.

عکاس: راهنما همسفر معصومه
تایپیست: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر هما (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر شبنم (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی الیگودرز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .