جلسه سیزدهم از دور دوازدهم سری کارگاه های آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی امام قلی خان با استادی راهنمای محترم مسافر مرتضی، نگهبانی مسافر یحیی و دبیری مسافر مرتضی با دستورجلسه اول: «صورت مسئله اعتیاد» و دستورجلسه دوم: «تولد پنجمین سال رهایی و آزاد مردی مسافر علی » در روز پنجشنبه 10 مهر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مرتضی هستم یک مسافر. از خداوند شاکرم که بازم در این جایگاه قرار گرفتم تا که در کنار شما عزیزان، از آموزه های کنگره ۶۰ استفاده کنیم.
و اما در رابطه با دستور جلسه هفتگی؛ صورت مسئله اعتیاد که نخستین صورت جلسه این سال به حساب میآید. اگر که همین کلمه صورت مسئله اعتیاد معنا شود، مفهوم آن کاملا باز خواهد شد. آقای مهندس دژاکام گام بسیار بزرگی در مقیاس جهانی برداشتند و این گام باز کردن جایگاه مصرف کننده است. در جوامع امروزی همگان، افراد مصرف کننده را به چشم یک مجرم، قانون شکن و کسی که فاقد ارزش برای زندگی کردن است می بینند. اما آقای مهندس دژاکام گفتند که شخص مصرف کننده مواد مخدر، یک بیمار است. حال این بیماری چیست؟ علت اینکه افراد دچار این بیماری می شوند چه هست؟ و اما پاسخ: زمانی که شخص جسم، روان و جهانبینی اش از تعادل خارج بشود، دچار بیماری اعتیاد خواهد شد. صورت مسئله اعتیاد یکی از معجزه های بزرگ قرن ۲۱ بود؛ برای من مصرف کننده، مسئله اعتیاد یک معجزه بود. برای من سوال شده بود که چرا ۱۷ سال، مواد مخدر را ترک می کنم و سپس پس از گذشت ۴ ماه، ۸ ماه یا یک سال مجددا به سمت مصرف کردن باز خواهم گشت. سوال من این بود که مشکل در کجاست؟ اما پاسخی برای پرسشم نداشتم و در هیچ کجا جواب را یافت نکردم. امروزه شاکر و سپاسگزار هستم که تمام سوالات من، مبنی بر اینکه چرا به سمت اعتیاد باز میگشتم را آقای مهندس دژاکام پاسخ داده اند و به عبارتی دیگر: دفترچه اعتیاد را کاملا بسته و حل شده میدانند. امروزه، آقای مهندس دژاکام تیمی از مصرف کنندگان سابق مواد مخدر را با تعادل کامل به سمت مسابقات جهانی می فرستد؛ چرا که جواب ها و علت اعتیاد پیدا شده.
علت خارج شدن جهانبینی شخص از حالت تعادل چیست؟ وقتی که جسم افراد از تعادل خارج شود، جهانبینیشان به دنبال آن از تعادل خارج شده و در نتیجه روان نیز از تعادل خارج خواهد شد. هنگامی که دفترچه اعتیاد بسته شود، دیگر قابل باز شدن نیست! کسی که یک رهایی استاندارد داشته باشد، دیگر هیچ حسی نسبت به مواد مخدر ندارد. دوره ای بود که با خود فکر می کردم که اگر به کنگره ۶۰ نیایم، مجددا مصرف کننده خواهم شد. خیلی ها آمدند و گفتند که اگر تو مواد مصرف نمیکنی، بخاطر حظور در همین جلسات کنگره ۶۰ است. در همان دوره بود که به مدت ۳ سال و نیم از کنگره ۶۰ فاصله گرفتم و در آن زمان کوچکترین نشانه ایی از نیاز به مصرف مواد مخدر در من وجود نداشت؛ تنها نیازمندی ام، کمبود جهانبینی بود. آنجا بود که من ایمان آوردم؛ ایمان آوردم که مسئله اعتیاد در حل شده است. در ادامه و به مرور زمان، صورت مسئله اعتیاد تبدیل شد به صورت مسئله سیگار، صورت مسئله دخانیات، صورت مسئله اضافه وزن، صورت مسئله کاهش وزن و به تک تک این مسائل پاسخ داده شد. شخص بعد از چند ماه سفر و درک صورت مسئله جونز، تازه غذا خوردن را یاد خواهد گرفت و در خورد و خوراک به تعادل میرسد. جوری شده که اگر یک عضو خانواده در لژیون جونز شرکت کند؛ بقیه اعضای خانواده نیز تحت الشعاع آموزش های لژیون جونز قرار خواهند گرفت. یادی کنیم از آقای خدامی که همیشه میگفتند:(نظم، نظم را میآورد؛ و بی نظمی، بی نظمی را)
و اما در مورد دستور جلسه دوم، تولد پنجمین سال رهایی علی عزیز:
از روز سه شنبه، خیلی از عزیزان درخواست مشارکت برای جلسه امروز را کردند تا در رابطه با علی عزیز صحبت کنند و امید وارم که به تمامی این عزیزان مشارکت برسد. علی وقتی که وارد کنگره ۶۰ شد، با ۵۰ سال سن، تنها ۴۰ کیلو وزن داشت؛ اعداد و ارقامی که قابل باور نبودند. علی عزیز خیلی زیبا سفر کرد؛ حدودا ۸ ماه سفر بود که به علی گفتم(تو بایست راهنما بشی) علی گفت:(من؟ من حتی نمی توانم اسم خودم را بنویسم، چه برسد به اینکه در جایگاه راهنمایی قرار بگیرم) سفر دوم بود که علی را دیدم؛ به من گفت:(برای دنوری ۱۰ ملیون را کشیده ام و ۴۰ ملیون دیگر مانده بود. امروز سر کار حادثه ایی برای من رخ داد که نزدیک بود چشمم را از دست بدم؛ من همین حالا ۴۰ ملیون دیگر را میکشم و تصوی خواهم کرد) دنوری اش را کشید، سپس به تهران رفتیم و آنجا در قرعه کشی مرزبانی قبول، و تبدیل به یک خدمتگزار شد.
خیلی برایم جالب است که دستور جلسه صورت مسئله اعتیاد به تولد علی خورد. من قبلا هم گفته بودم، هنگامی که تازه واردین وارد نمایندگی می شوند، راهنما کاری انجام نمی دهد و اصل کار، که جذب کردن تازه واردین است را راهنمایان تازه واردینی چون علی عزیز انجام خواهند داد. امروز کتاب را باز کردم و چنین آمد که: (تو باید به اهل بیتت برسی و کسانی که به تو نیاز دارند، از تو بهره مند شوند). علی به شکلی سفر کرد که همسرش نیز عاشق کنگره ۶۰ شد. آزاد مردی علی عزیز را به خودش، همسفرش، به پسرانش، به راهنمای همسفرش سرکار خانوم الهام تبریک میگم. آرزو می کنم که برای دهمین سال رهایی اش با شال نارنجی در این جایگاه نشسته باشد. از آقای مهندس دژاکام نیز تشکر میکنیم که صورت مسئله اعتیاد را برای تمامی باز کرد. از تمامی شما عزیزان که با سکوت زیباتون به صحبت های من گوش کردین سپاسگزارم.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پیام تولد مسافر:

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خواسته مسافر:
خواسته من این است که سال آینده، نمایندگی که در آن هستیم متعلق به خودمان باشد.

خواسته همسفر:
خواسته من این است که هیچ سرپرست خانواده ایی، شرمنده زن و بچه اش نشود.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
سخنان مسافر:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر. خداوند را شکر میکنم که اذن من را برای ورود به کنگره ۶۰ صادر کرد. ابتدا از شخص آقای مهندس دژاکام، خانواده محترم ایشان و آقا امین؛ از راهنمای محترم آقا مرتضی که زحمت های بسیاری برای من کشیده اند؛ از پیشکسوت های لژیون نهم، از راهنمایان پیشکسوت و دیگر راهنمایان تشکر می کنم که به من کمک بسیاری کرده اند.
سواد من در حد ابتدایی است و من ۵ سال ابتدایی را در ۱۵ سال خواندم؛ کلاس هارا رد میشدم و اعتماد به نفس هم نداشتم. من در عالم خواب کابوس های سقوط از ارتفاع را میدیدم، در میان کابوس هایی که داشتم، یک بار خوابی دیدم که در آن کیف و دفتر و قلم به همراه دارم و مشغول درس خواندن بودم. این خواب برای من بسیار شیرین بود و پرسشی را برای من مطرح کرد که خداوندا، میان این همه کابوس، جایگاه این خواب شیرین چیست؟ وقتی که اذن من صادر شد و وارد کنگره ۶۰ شدم، دیدم که در این مکان بایست مطالعه کرد و سی دی نوشت؛ انگار که آن خواب شیرین، رنگ و بوی واقعیت به خودش گرفته بود. در رابطه با خدمت کردن؛ من هر خدمتی که کردم برای خودم کردم، هر خدمتی که انجام دادم باعث شد تا حال من بهتر بشود. سالها پیش با کنگره ۶۰ به اردو رفته بودیم و آنجا، آقای مهندس دژاکام برای بازدید آمده بودند. کناره رودخانه یک پل بود و مهندس گفتند که این پل را باید نرده بزنید؛ همونجا چند نفر گفتند که علی بیاد و من آن سر اردو داشتم تیر و کمان تمرین میکردم. رفتم و گفتند که میخواهیم اینجا نرده بزنیم؛ گفتم که اینجا نه برق دارد، نه ابزار این کار را. رفتیم شهر و ابزار و وسایل و موتور برق و دستگاه جوش تهیه کردیم. ما سه یا چهار جوشکار بودیم که داشتیم نرده هارا میزدیم؛ یک بخشی بود بین پل و رودخانه که کسی نمیتوانست آنجا برود و دیگران گفتند که:(علی کار خودت است) رفتم اونجا، آقا امین پائین رودخانه لژیون برگزار کرده بودند و ما را دیدند. آقا امین که در حال تماشا بود، من هم جوگیر شدم و ماسکم را در آوردم و شروع کردم جوشکاری کردن. شب که شد چشمانم بسیار آسیب دید و در اردو نه دکتر بود و نه قطره چشم. نزدیک عصر درد چشمانم خوب شد؛ قرار بود تا نرده هارا رنگ کنیم. موقع رنگ آمیزی آقای مهندس رد شدن و تشکر کردن. یکی از همراهان آقای مهندس دژاکام که فکر کنم رئیس ستاد مواد مخدر بودن گفتند:( صبح که ما آمدیم، این پل نرده نداشت اما الان در همین زمان کوتاه، اعضای کنگره ۶۰، بدون هیچ امکاناتی توانستند این نرده را بزنند. بایست مملکت را بدهیم دست همین ۵۰۰ عضو کنگره ۶۰ که در این اردو هستند؛ در کمتر از یک هفته کشور را آباد خواهند کرد.
سخنان همسفر:
سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر.
خداوند را بسیار بسیار شاکرم که در این جایگاه بسیار مقدس قرار گرفته ام. این جایگاه واقعا مقدس است؛ اگر با همان حس و ایمانمان وارد کنگره ۶۰ بشویم؛ آن زمان همه چیز را درک خواهیم کرد. از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان تشکر می کنم. انرژی این جایگاه بسیار بالا است و امیدوارم که تک به تک شما عزیزان به این جایگاه برسید. من با مسافرم که به جلسات می آمدم، همیشه به من میگفت: (سه جایگاه دبیر، نگهبان و استاد را که آنجا میبینی؛ آنها هم زمانی مصرف کننده بودند) باورم نمیشد و میگفتم این سه جایگاه با این ظاهر و پوشش و فن بیان قدرتمندی که دارند، چگونه می توانند در گذشته مصرف کننده باشند؟ از تمام عزیزانی که در این مکان خدمت خالصانه و عاشقانه انجام میدهند؛ ایجنت، مرزبانان و از همه عزیزان، از مسافرم، تشکرمیکنم. امروز سومین سال رهایی خودم و پنجمین سال رهایی مسافرم هست. من دو سال پس از سفر مسافرم وارد کنگره ۶۰ شدم؛ چرا که کوچکترین اعتقادی به این مکان نداشتم. با کلی ذوق می آمد و میگفت:(سردار شدم، دنور شدم و......) و من میگفتم:(خب به من چه؟) چون که اعتقاد نداشتم؛ بهش می گفتم این پول ها مگر زیادی بوده که رفتی دادی؟ اما خدا را شکر که آمدم، سفرم را آغاز کردم، در همان سفر اول سردار شدم، دنور شدم، انشالله علاقه دارم تا پهلوان بشم. حتی اگر لازم باشد طلاهایم را میفروشم؛ هرکاری که لازم باشد برای کنگره ۶۰ خواهم کرد؛ هر کاری میکنم برای اینکه حتی فقط یک نفر هم که شده، به رهایی برسد. مسافر من اولین بار به من گفت ساک من را ببند، میخواهم به یک مکانی برم که برای درمان اعتیاد است. با خودم گفتم خب، اونجا هم مثل کمپ است. وقتی که رفت، من هم رفتم خانه مادرم و زمانی که برگشتم دیدم در خانه است و مشغول مصرف مواد بود. بهش گفتم یک ماه که هیچ، یک هفته هم که هیچ، سه ساعت نشده برگشتی و داری مصرف میکنی؟ گفت:(بهم گفتن که برو خونه بکش) تعجب کردم؛ چرا که همه جا آدم رو میزنند و میگن نکش؛ ولی اینجا گفته برو بکش. کتاب ۶۰ درجه را گرفته بود و کل کتاب را خواند، میخواند و میکشید. بعدش یک سفر خیلی خوب را تجربه کرد، خیلی برایش خوشحالم، از آقای مرتضی تشکر میکنم.
سخنان راهنمای همسفر:
سلام دوستان معصومه هستم یک همسفر. خداوند را شاکرم و بسیار خوشحالم که در این جایگاه هستم. تولد پنج سال رهایی آقا علی رو به خودشون و همسفر ایشان، خانم فاطمه تبریک عرض میکنم. این تولد ها می تواند دلیل مناسب آمدن، برای سفر اولی هایی باشد که گریزه زده اند. معمولا در روز تولد، راهنمایان از خصوصیات رهجو هایشان در طول سفر صحبت میکنند. خصوصیتی که خانم فاطمه در طول جلسات داشتند، فرمانبرداری بود. فرمانبردار و خدمتگزار بود؛ همانطور که دوستان در مشارکت ها ذکر کردند، هرکجا که خدمتی وجود داشته باشد، خانم فاطمه هم در آنجا حضور دارد. حال این خدمت چه در پارک باشد و چه در نمایندگی. ایشون در سردار نیز حضور دارند و دنور شده اند و همچنین خواسته پهلوانی دارند. خانم فاطمه رهجویی بوده و هست که در درونش مقدار بسیاری انرژی جریان دارد از همین رو بسیار فعال هستند؛ البته فکر کنم این خصوصیت پرانرژی بودنشان خانوادگی باشد! خصوصیت دیگری که خانم فاطمه دارند و من همیشه از ایشون آموزش گرفتم، این است که همیشه در هر شرایطی خودشون بودند و هیچگاه نقش بازی نمیکنند و به عبارتی دیگر؛ ظاهر و باطن فاطمه عزیز یکیه. انشالله هر جایگاهی که خانم فاطمه میتوانند در آن مفید باشند را بدست آورند. باز هم پنج سال رهایی را به آقا علی و فاطمه خانم تبریک میگم.
رهایی:


----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تایپ: مسافر اهورا، لژیون 16
عکاس: مسافر اشکان، لژیون 9
تنظیم و ارسال: مسافر اهورا، لژیون 16
مدیریت اعضا سایت: مسافر جاوید، لژیون 18
- تعداد بازدید از این مطلب :
185