English Version
This Site Is Available In English

یک مصرف کننده به راحتی در کنگره ۶۰ به درمان قطعی اعتیاد می‌رسد

یک مصرف کننده به راحتی در کنگره ۶۰ به درمان قطعی اعتیاد می‌رسد

جلسه ششم از دوره پانزدهم کارگاه‌های آموزشی عمومی شعبه دنا، با استادی راهنما مسافر مجتبی، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر صمد، با دستور جلسه:«صورت مسئله اعتیاد‌ و جشن اولین سال رهایی مسافر محمد» روز پنجشنبه ۱۰ مهرماه ۱۴۰۴، رأس ساعت ۱۶:۰۰ شروع به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

امیدوارم حال همه شما خوب باشد و از سفرتان لذت ببرید. در ابتدا، خداوند را بی‌نهایت شکر می‌کنم که به واسطه همین دستور جلسه امروز، در این جایگاه قرار گرفتم. از نگهبان محترم، دبیر عزیز، گروه مرزبانی و ایجنت گرامی بسیار سپاسگزارم که اجازه دادند در این جایگاه آموزش بگیرم و خدمت کنم.

دستور جلسه امروز یک موضوع بسیار کلیدی برای ما مسافرها است: صورت مسئله اعتیاد.

آقای مهندس می‌فرمایند: هر موضوعی، هر مطلبی یا هر بیانی که قرار است مطرح شود، باید ابتدا ببینیم که آن موضوع دقیقاً چیست و چه نیازی دارد. آن مسئله چه چیزی از ما می‌خواهد تا بتوانیم برای حل آن قدم برداریم؟ اولین نکته‌ای که باید به آن توجه کنیم این است که آن مسئله چه چیزی را بیان می‌کند و چه انتظاری از ما دارد.

مسئله اعتیاد، موضوعی بوده و هست که تا پیش از سال ۱۳۷۸ حل نشده بود؛ تا اینکه آقای مهندس مقاله‌ای را در دانشگاه علوم پزشکی سیستان و بلوچستان ارائه کردند و این پرونده را برای همیشه بستند. ایشان با روشن‌سازی همین دستور جلسه، یعنی صورت مسئله اعتیاد، مشخص کردند که اعتیاد اصلاً چیست، چه بلایی سر جسم می‌آورد و در نهایت باید چه اقدامی انجام دهیم.

من خاطره‌ای از سفر اول خودم تعریف می‌کنم. یک روز به راهنما آقای ولیخانی گفتم که: مصرف من هروئین است. دارویی به من بدهید که برای هروئین‌ و قوی‌تر از تریاک باشد. این داروهایی که شما می‌دهید برای کسانی است که تریاک مصرف می‌کردند و حالا باید قرص بخورند، اما مصرف من هروئین، شیشه و متادون است. دارویی قوی‌تر بدهید.» من در آن زمان به عنوان یک تازه‌وارد، زیاد متوجه نبودم.

یادم آمد به صحبت‌های آقای منصوری، دیده‌بان محترم، که بسیار زیبا بیان کردند و اتفاقاً بی‌ربط هم نیست. ایشان می‌گفتند: تصور کنید یک لامپ در بالای سر ما نصب شده است. یک نفر می‌آید با یک پاره‌آجر یا سنگ آن را می‌شکند. یکی دیگر می‌آید با تفنگ ساچمه‌ای آن را می‌شکند. یا یکی دیگر می‌گوید من با تفنگ دولول به آن شلیک می‌کنم تا بشکند، یا دیگری با توپ به آن ضربه می‌زند.

صورت مسئله اعتیاد دقیقاً همین است. برای ما انسان‌ها، یکی می‌آید با مصرف تریاک این جسم را خراب می‌کند، یکی با مصرف الکل، یکی با مصرف هروئین، و یکی با افکار منفی این جسم را خراب می‌کند. در نهایت به چه چیزی می‌رسیم؟ به یک جسم خراب، به یک لامپ شکسته.

صورت مسئله اعتیاد دقیقاً همین را به ما می‌گوید: حالا که جسمت توسط هر ماده، هر فکر و هر اندیشه‌ای خراب شده و به این نقطه رسیده‌ای، باید طبق روش DST و با کمک شربت OT، به مدت ۱۰تا ۱۱ ماه این مسیر را برگردیم تا به یک جسم سالم برسیم. باید آن جسم را از نو بسازیم و به نقطه‌ای برسیم که حتی از روز اول هم سالم‌تر باشد.

آقای مهندس می‌فرمایند شخصی که سفرخود را به خوبی طی می‌کند، سیستم شبه‌افیونی بدنش راه می‌افتد و حتی از روز اول هم بهتر کار می‌کند؛ زیرا تمام دانشگاه‌ها و پروفسورها بر این باور بودند که اعتیاد درمانی ندارد و برای موادی مانند شیشه درمانی وجود ندارد. اما یک مصرف‌کننده به راحتی در کنگره۶۰ به درمان قطعی اعتیاد می‌رسد.

نمونه‌اش را می‌توانیم به بحث هفته گلریزان که در ماه آینده داریم ربط دهیم. خوشحالم که انسانی که روزگاری مصرف‌کننده بود و حتی یک هزار تومان نمی‌توانست پس‌انداز کند (البته این بحث کمی ساده‌انگارانه است، اما حقیقت تلخ گذشته همین بود)، حالا در قالب لژیون سردار، یا در قالب پهلوانی، مبالغی مانند شش میلیون تومان یا در لژیون دنوری شصت میلیون تومان پرداخت می‌کند. چرا؟ چون آن خمر درونی‌اش به درستی و با نظم تنظیم شده است. انسانی که به این درجه از علم و آگاهی می‌رسد، صورت مسئله اعتیاد برای او کاملاً باز می‌شود و متوجه می‌شود که جهان یعنی چه. جهانی را می‌بیند که همه چیز در آن متعلق به خودش است، و بخششی که انجام می‌دهد نیز در واقع برای خودش است؛ یعنی به کس دیگری نمی‌بخشد، بلکه به خود آسایش و آرامش می‌بخشد. آقای مهندس در همین زمینه می‌فرمایند: فکر نکنید می‌بخشید تا کنگره پولدار شود، بلکه می‌بخشید تا برای خود آسایش و آرامش فراهم کنید. و این نکته بسیار مهمی است.

پس از سال‌ها یا قرن‌ها، آقای مهندس صورت مسئله‌‌ای را برای ما باز کردند و آن را راه‌اندازی نمودند، جز در سه ضلع جسم، روان و جهان‌بینی، به درستی راه‌اندازی نمی‌شود. اگر ما فقط روانمان را در نظر بگیریم، این کار شدنی نیست. حتی اگر فقط به جسم یا فقط به جهان‌بینی بپردازیم، باز هم به نتیجه نمی‌رسیم. بایستی هر سه ضلع با هم رشد کنند.

ان‌شاءالله بتوانیم در کنار این موضوع، به اهمیت بخشش نیز پی ببریم.

در اینجا می‌پردازم به دستور جلسه دوم: جشن یک سال رهایی محمد عزیز است که خدا را هزاران بار شکر می‌کنم اجازه داد در این جایگاه قرار بگیرم. رهایی آقا محمد عزیز را ابتدا به خودشان، و سپس به آقای مهندس تبریک می‌گویم.

آقا محمد چهارمین نفری بود که برای درمان وارد لژیون من شد. او با ناامیدی بسیار زیادی و با مصرف هروئین وارد لژیون شد و در ابتدا امیدی به درمان نداشت؛ برایش خیلی سخت بود. اما انسان‌هایی هستند که به واسطه اخلاق و صفات خوبی که دارند، بخشی از مسیر درمان برای آن‌ها باز می‌شود.

یکی از خصوصیات بسیار مهم محمد، فرمانبرداری از راهنما بود. صفت «چشم گفتن» او که هیچ‌وقت به هیچ موضوعی «نه» نمی‌گفت (البته فکر می‌کنم در زمان مصرف مواد هم همین‌طور بود و به هیچ ماده‌ای «نه» نمی‌گفت)، همان صفت خوبش باعث نجاتش شد.

همیشه به او می‌گفتم باید CD بنویسی، محمد هم با یک «چشم» موافقت می‌کرد و همیشه سی‌دی‌هایش را به موقع می‌نوشت. یا به او می‌گفتم باید خدمت کنی، او هم در همان اوایل سفر اولش شروع به خدمت کرد و حتی الان هم در سایت پارک ملت شهرضا و هم در داخل شعبه مشغول خدمت است تا به رهایی رسید. در ادامه نیز مبصر کلینیک می‌باشد.

من این رهایی ارزشمند را به خودش، خانواده محترمش، آقای مهندس و تمامی همسفران و مسافران کنگره ۶۰ شعبه دنا تبریک می‌گویم. از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید، از همه شما بسیار سپاسگزارم.

خلاصه سخنان مسافر محمد:

سلام دوستان محمد هستم یک مسافر. خداوند متعال را شاکر و سپاسگزار هستم که این توفیق را به من عطا فرمود تا در این جایگاه قرار بگیرم. لازم می‌دانم از بنیان کنگره۶۰، جناب مهندس و همسر گرامی ایشان تشکر کنم که همچین بستری را برای ما فراهم نمودند همچنین از راهنما آقا مجتبی، و همچنین آقا احسان (راهنما سیگار)، آقا ابراهیم (راهنما تازه‌واردین) و آقا حمیدرضا (اولین راهنما خدمتی) صمیمانه تشکر و قدردانی نمایم.

پیش از پیوستن به کنگره، در سن شانزده سالگی با مصرف سیگار و مشروبات الکلی آشنا شدم. با وجود اینکه در جمع مصرف‌کنندگان مشروبات حضور داشتم، همواره این تصور در ذهن من بود که مصرف‌کنندگان مشروبات از جایگاه بهتری برخوردارند و ما آن را در دسته‌بندی مواد مخدر قرار نمی‌دادیم. همواره از مواد مخدر و مصرف‌کنندگان آن دوری می‌جستم و با خود می‌اندیشیدم که این افراد چگونه می‌توانند مواد مصرف کنند.

در حدود هفده سالگی، برای اولین بار یکی از دوستانم حشیش یا سیگاری به من تعارف کرد. همان تجربه اول، باعث شد با خود بگویم: «من اشتباه می‌کردم که سیگاری نمی‌کشیدم؛ این‌ها چه لذتی می‌برند؟» از همان روز اول، مصرف سیگاری را آغاز کردم. در ابتدا روزی یک نخ مصرف می‌کردم، اما به مرور زمان، میزان مصرف من افزایش یافت.

تا پیش از ورود به کنگره، حدود سه تا چهار ماه خدمت در کنگره و دو تا سه ماه در کمپ که بودم مواد مصرف نکردم و مابقی درگیر اعتیاد بودم. به تدریج و به صورت پله‌ای، مصرف مواد مخدر را افزایش دادم: سیگار، مشروب، تریاک، شیره، کراک، شیشه. تنها مصرف تزریق و کوکائین را تجربه نکردم.

در اواخر دوران مصرف، زمانی که به این نتیجه رسیده بودم که مواد دیگر تأثیر ندارند و قصد ترک داشتم، به هر طریقی تلاش کردم تا مصرف نکنم. بخشی از این تلاش‌ها به اصرار خانواده بود و بخشی نیز ناشی از اراده شخصی. اما چون راهکار مشخصی نمی‌دانستم، به پزشک مراجعه کردم. پزشک ابتدا دارویی به من داد و گفت: «این را مصرف کن و ده دقیقه صبر کن، حالت بهتر می‌شود.» اما این روش کمکی نکرد و تنها منجر به افزایش مصرف مواد شد.

سپس به کمپ رفتم و مدتی را در آنجا سپری کردم. در آن دو یا سه دوره حضورم، حدود صد و سی نفر در کمپ حضور داشتند. از میان ما، تنها دو یا سه نفر برای اولین بار در کمپ بودیم؛ مابقی بارها به کمپ آمده و رفته بودند و موفق به رهایی از مواد مخدر نشده بودند.

در آن زمان، مسئول کمپ اظهار می‌داشت که اعتیاد یک بیماری مزمن، کشنده و خطرناک است که نیروی آن از خدا هم بیشتر است؛ مانند اژدهایی هزار سر که از بدو تولد همراه انسان است و تا زمان مرگ باقی می‌ماند. این دیدگاه برای من تأثیرگذار بود. خانواده‌ام که به ملاقات من می‌آمدند به آن‌ها می‌گفتم که اعتیاد یک بیماری ریشه‌دار است که همراه فرد می‌ماند و این اژدهای هزار سر، حتی اگر با آن بجنگی، باز هم سر بیرون می‌آورد. من حوصله جنگیدن با یک مارمولک را هم ندارم، چه برسد به اژدهایی هزار سر!

در نتیجه، یک ماه بعد مجدداً به مصرف مواد مخدر روی آوردم و این روند برای حدود یک سال ادامه یافت. در این مدت، روز به روز حال من بدتر و مصرف مواد من بیشتر شد.

تا اینکه پیام کنگره به من رسید و با مفاهیم تخصصی آن آشنا شدم. در ابتدا هیچ باوری به رهایی نداشتم و فکر می‌کردم همه‌ افرادی که در کنگره می‌بینم، هرگز مصرف‌کننده نبوده‌اند. گهگاهی غیبت می‌کردم و تنها نکته مثبت من در آن زمان، حضور مستمر در کنگره بود که به هر شکلی حضورم را حفظ می‌کردم.

خداوند را هزاران بار شکر، پس از دو تا سه ماه حضور در کنگره، آقا مجتبی مرا به خدمت واداشتند و همین خدمت کردن سبب شد که در مسیر کنگره ثابت قدم بمانم. از همین جا، لازم است بار دیگر از خانواده محترم آقا مجتبی، آقا احسان، آقا ابراهیم و کسانی که هفته‌ای سه تا چهار جلسه از اصفهان به شهرضا می‌آمدند و با حضور خود ما را راهنمایی کردند تا مسافری مانند من بتواند از مواد مخدر رها شود، تشکر نمایم. امیدوارم در آینده بتوانم با گرفتن شال راهنمایی، زحماتی که برای من متحمل شده‌اند را تا حدودی جبران کنم. در گذشته، هر چه پزشک و درمانگر وجود داشت، نتوانسته بود اعتیاد را درمان کند. اما جناب مهندس با کشف صورت مسئله اعتیاد، مسیری را هموار کردند که یک مصرف‌کننده پس از ۱۰ تا ۱۱ ماه به وضعیتی برسد که تجربه خودم گویای آن است. پیش از این، ۵ تا ۶ بار تلاش برای ترک کرده بودم که برخی موفقیت‌آمیز و برخی نیز اتفاقی بودند، اما در هیچ‌کدام احساس رهایی یا رسیدن به تعادل را نداشتم.

بار دیگر از همه‌ی شما تشکر می‌کنم؛ از خدمتگزاران کنگره، از حضور همه‌ شما و از کسانی که مشارکت کردند. امیدوارم همواره روزهای خوبی را تجربه کنید.

تایپ: مسافر جواد لژیون سوم، مسافر مرتضی لژیون دوم، مسافر بهنام لژیون هفتم

ویرایش: راهنما مسافر مجید لژیون یازدهم

بازنگری و ارسال: مسافر طاها لژیون دوم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .