English Version
This Site Is Available In English

کنگره به ما نیازی ندارد

کنگره به ما نیازی ندارد

دهمین جلسه از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی ابوریحان با استادی دنور راهنما همسفر معصومه، نگهبانی پهلوان همسفر معصومه و دبیری همسفر منصوره با دستور جلسه «صورت مسئله اعتیاد» روز سه‌شنبه ۸ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۴۵ برگزار شد.

سخنان استاد:

دستور جلسه «صورت‌مسئله اعتیاد»؛ اگر به اعتیاد نگاه کنیم، بیرون از کنگره یک چیز است و داخل کنگره یک چیز دیگر. درمان در کنگره تعریف مشخصی دارد، در حالی‌که بیرون تعاریف دیگری برای آن ارائه شده است. اما چیزی که قابل تأمل است این است که در کنگره یاد گرفتیم مصرف‌کنندگان انسان‌هایی فوق‌العاده ارزشمند و شریف هستند؛ راه را گم کرده‌اند و بیمارند. این به من یاد می‌دهد که به‌عنوان یک همسفر، هرچند در گذشته همیشه در مقابل بودم، باید یاد بگیرم چطور با یک بیمار رفتار کنم. تعریف بیماری اعتیاد آمده، تعریف آنتی ایکس آمده، سیستم ایکس بدن انسان آمده و روش درمان هم مشخص شده. این‌ها به من می‌گویند چرا صبح که بیدار می‌شوم حالم بد است؛ باید نگاه کنم ببینم یکی دو روز پیش چه اتفاقی افتاده. این به خاطر همان اختلال در سیستم بیوشیمی بدن من است؛ اختلال در هورمون‌های درون‌ریز بدن که آن‌طور که باید، ترشح نشده. در بدن یک مصرف‌کننده دقیقاً این جایگزینی اتفاق می‌افتد. به مرور، مصرف‌کننده می‌شود همان فردی که متأسفانه بیرون از کنگره انگ‌های مختلف به او زده می‌شود.

خب، آقای مهندس به لطف خداوند و استادان محترم‌شان آمدند و صورت‌مسئله اعتیاد را کشف کردند. امروز به‌عنوان یک دانشمند بزرگ در این زمینه شناخته می‌شوند. ایشان اعلام کرده‌اند: یک فرد مصرف‌کننده، چه یک سال مصرف داشته باشد چه بیست یا سی سال، فرقی نمی‌کند؛ اگر قرار باشد درمان شود، طی ده تا یازده ماه با شربت اُتی و طبق پروتکل درمانی ایشان درمان می‌شود. اما باید جهان‌بینی خودش را هم اصلاح کند. جسم و روان او طی ده ماه درمان می‌شود و این یک علمِ تجربه‌شده و سندی بدون نقص است. رهایی‌هایی که هر روز در کنگره اتفاق می‌افتد بیانگر همین موضوع است. این صورت‌مسئله به من یاد می‌دهد که در زندگی، هرجا مشکلی دارم، باید مبدأ، مقصد و هدفم مشخص باشد. حالا لژیون، لژیون بخشش است؛ لژیون سردار است. دیدگاه من به لژیون سردار در گذشته این شکلی نبود. بعضی وقت‌ها به مسافرم می‌گویم: من هم مثل استاد امین که ناخالصی‌هایش را وسط می‌ریزد، دیدگاهم به لژیون سردار این‌گونه نبود. شاید بعضی‌ها بگویند راهنما در قالب راهنما نباید این‌طور بگوید، ولی من می‌گویم واقعیت را بیان می‌کنم، چراکه درون من آن ناخالصی‌ها وجود داشت.

اعلام کردند که لژیون سردار این‌گونه است. هیچ‌وقت ناراحت نبودم، اما با خودم می‌گفتم: این بنده‌خداها مصرف می‌کنند، شرایط مالی‌شان این‌طور است، کجا دارند که بیایند کمک کنند؟ این صحبت مال نه سال پیش است. وقتی یک مصرف‌کننده می‌نشیند و پیام لژیون سردار را می‌شنود، شاید فکر کند باید به‌سرعت بیاید و پول بدهد. اما لژیون سردار وقتی وارد صراط مستقیم می‌شود، گره‌ها باز می‌شود، ناخالصی‌ها می‌رود و بستر فراهم می‌شود برای القای مثبت و پذیرش چیزهایی که شاید قبلاً به آن باور نداشتیم. من باور به انفاق داشتم، اما خارج از کنگره معنای بخشش را درست نفهمیده بودم. همیشه به بچه‌ها می‌گویم: بخششی ارزشمند است که پشتش تمنا نباشد؛ نه اینکه بگویم: خدایا من این کار را انجام می‌دهم، پس این گره را باز کن. در سی‌دی عشق، آقای مهندس گفتند: بخششی که در قبالش چیزی نخوای و دلت بلرزد برای مصرف‌کننده‌هایی که حتی گوشه خیابان یا در شهرها و کشورهای دیگر هستند، این می‌شود اوج وادی چهاردهم، محبت.

اینکه به انسانی که به من ظلم کرده و باعث رنجشم شده محبت کنم، خیلی سخت است. اما آقای مهندس همیشه می‌گویند: «ببین و نبین، بشنو و نشنو.» در سی‌دی ایمان هم بارها گفته‌ام به بچه‌ها: یک‌بار گوش بدهید، بار دوم که گوش می‌دهید برداشت دیگری خواهید داشت. ایمان یعنی تجلی نور خداوند در انسان؛ همان‌طور که خداوند می‌فرماید: «اللهُ نورُ السموات و الارض» و می‌گوید: اشرف مخلوقاتت قرار دادم تا صفاتی که من دارم، تو قطره‌ای از آن داشته باشی. اگر موجودی حساب بانکی‌ام پنج میلیون است و می‌خواهم در سردار شرکت کنم، باید سختی پرداختش را بکشم. اگر راحت باشد، اصلاً ارزش ندارد. کم‌کم که وارد لژیون سردار شدم، خیلی از پرده‌ها کنار رفت. چون جایگاه تازه‌واردین را تجربه کرده بودم، درد مصرف‌کنندگان را می‌فهمیدم. مثلاً می‌گفتند: «من پول شیر بچه‌ام را ندارم.» این‌ها را که می‌دیدم، با خودم می‌گفتم: بگذار سفر اولی بیاید. آقای کیوانی همیشه می‌گفتند: «هرکس فلسفه خدمت را بفهمد، خودش با کله می‌آید.» یعنی من نمی‌دهم، بلکه دارم می‌گیرم.

قرار است به‌عنوان بنده‌ای از خداوند، انفاق کنم. فرمان فقط این نیست که دروغ نگویم، غیبت نکنم یا تهمت نزنم؛ فرمان می‌گوید: از پاک‌ترین روزی که به تو دادم باید انفاق کنی. اگر انفاق نکنی، روزی به بهترین شکل از تو گرفته می‌شود. مثل آموزگار است؛ اگر آموختی، آموختی، اگر نیاموختی، روزگار با چالش آن را به تو پس می‌دهد. خداوند می‌گوید: تو را خلیفه قرار دادم. جانشین باید مطیع فرمانروای خودش باشد. وقتی می‌گوید ببخش، حتی اگر نداری، باید ببخشی. این سفره‌ای است که خداوند باز کرده: کنگره را. من و همسرم هر دو حالمان خراب بود. می‌آمدم مسخره می‌کردم که چرا دست می‌زنند. اما حالا همان بنای خراب، توسط آقای مهندس و بخشش‌هایشان آباد شد. بخشش یعنی آقای مهندس؛ یعنی پروردگار. پروردگار دائم می‌بخشد، من چه می‌کنم؟ حالا به من می‌گوید سفره‌ات را باز کن، بگذار دیگران بنشینند. بچه‌های لژیون سردار واقعاً جایگاه‌های پهلوانی دارند. به آن‌ها تبریک می‌گویم. این مسیر، صراط مستقیم است. وقتی در این راه قدم برمی‌داری، هر قدم تو گلستان است.

برای من، بیست سال زندگی با آیه «یومَ لاینفع مالٌ و لا بنونَ الا من أتی اللهَ بقلبٍ سلیم» معنا داشت. چون برای پدرم جان می‌دادم، اما او را مواد گرفت. اگر کنگره‌ای بود، درمان می‌شد. خدا به من فهماند که وابسته نباشم. یعنی دوست داشته باشم، ولی دل نبندم. دل وقتی بزرگ می‌شود که اضافاتش را بریزی بیرون. دلبستگی‌ها مثل قفل و زنجیر دست و پا را می‌بندد. وقتی بخشش بیاید، تازه لذت واقعی را می‌چشی. من دیر رسیدم. چند وقت پیش به مسافرم گفتم: حاضرم تمام زندگی‌ام را بدهم، فقط پسر بزرگم برود سر خانه و زندگی. این یعنی بزرگی دل.

کنگره نیازی به من ندارد، این منم که نیاز دارم. خواهش می‌کنم اگر یک میلیون می‌دهید، معامله نکنید. مثل مادری که بی‌قید و شرط به فرزندش محبت می‌کند. برای لژیون سردار، جان هم بدهیم کم است. کسی که خواص می‌شود، عصاره جان و مالش را می‌دهد و انوار خداوند در زندگی‌اش جاری می‌شود. بهشت یعنی آرامش همین‌جا؛ همین که یک روز بدون چالش زندگی کنی. نرگس وقتی وارد لژیون شد، به من گفت: می‌خواهم پهلوان شوم. خندیدم، ولی چند روز بعد واقعاً پهلوان شد. این ارزشمند است. از اول دیدگاهم این نبود، ولی الان کاملاً فرق کرده. از خدا خواسته‌ام سختی بدهد تا پهلوان شوم. چون سخت است، اما آرزویم است. برای تک‌تک شما هم این آرزو را دارم. چه صد هزار تومان، چه پنجاه هزار تومان، ارزشمند است. از شما سپاسگزارم که به صحبت‌هایم گوش دادید.

عکاس: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هشتم)
ویرایش و ارسال: همسفر آتوسا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابوریحان تهران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .