English Version
This Site Is Available In English

عظیم‌ترین آموزش‌ها در خدمت نهفته است

عظیم‌ترین آموزش‌ها در خدمت نهفته است

خداوند به آنچه که می‌بخشید آگاه است. دوستان شاکر خداوند هستند که وصل‌ها را انجام می‌دهند تا همه چیز در کائنات به رحمت الهی سیراب گردد و این روند و تکامل را با محبت حس می‌نماید و آنانی که مجذوب قدرت مطلق می‌شوند به ارتقا می‌رسند آن کس که باید بداند می‌داند و آن می‌کند که حق است. جلودار واقعی آن خداوندی است که ناممکن‌ها را در مقابل شما تعیین و ممکن می‌نماید. «استاد سردار»

در مسیر پر فراز و نشیب زندگی، گاه با انسان‌هایی همراه می‌شویم که نه‌تنها همسفر راه‌اند، بلکه با لبخند و مرام پهلوانی‌شان، الهام‌بخش ما نیز هستند. اکنون با افتخار، توجه شما را به سخنان پهلوان همسفر خندان جلب می‌کنیم؛ کسی که حضورش یادآور انسانیت، صبر و امید است.همسفر خندان و مسافرشان با بیش از چندین سال تخریب آنتی‌ایکس هروئین و شیشه، وارد جمعیت احیاء انسانی کنگره‌۶۰ شدند. آن‌ها به مدت ۱۱ ماه ۲۶ روز، با روش DST و داروی اپیوم، به راهنمایی مسافر سعید  و همسفر فریده سفر کردند. در حال حاضر، به لطف خداوند و دستان پر مهر آقای مهندس حسین دژاکام، دو سال و چهار ماه است که آزاد و رها هستند. رشته ورزشی مسافر، دارت است و رشته ورزشی همسفر هم در کنگره۶۰، دارت می‌باشد.

لطفاً برای ما بفرمایید که در طول حضور خود در کنگره۶۰، چه مراحل و جایگاه‌های خدمتی را پشت سر گذاشته‌اید؟

جایگاه‌های خدمتی که تاکنون تجربه کرده‌ام: رابط خبری لژیون، رابط خبری لژیون سردار، خدمت در بخش‌های مختلف سایت، دبیر و‌ نگهبان لژیون سردار، کمک‌خزانه‌دار، دستیار اسیستانت سایت و‌ دبیر آقای مهندس حسین دژاکام. در حال حاضر هم عضو لژیون موسیقی کنگره‌۶۰ هستم و در جایگاه راهنمایی و دبیر لژیون تغذیه سالم آموزش می‌گیرم.

چه زمانی مفتخر به دریافت شال پهلوانی از دستان پر مهر آقای مهندس حسین دژاکام شدید؟ از حس و‌ حال آن لحظه برای ما بگویید.

روز دوشنبه سوم شهریور ماه امسال جهت آموزش در راه نمایندگی گیلان بودم که تلفنم زنگ خورد؛ دستیار اسیستانت سردار، خانم اعظم عزیز بودند و پس از تبریک، گفتند: چهارشنبه جهت دریافت شال در شعبه آکادمی باشید. کلامشان، روز چهارشنبه پنجم شهریور که تاریخ مهمی برایم بود، این که در مسیر نمایندگی گیلان، شهر و استانی که زیباترین لحظات زندگیم را آن‌جا گذرانده بودم و اجازه خدمتی که پنج سال بود خواسته‌اش را داشتم و‌ هم‌زمانی این‌‌ها با هم مرا در بهت و‌ حیرت فرو برد. تا روز چهارشنبه فقط سپاسگزاری کردم؛ بابت هر آن‌چه در این مدت بر من گذشته بود. آن‌ لحظه زیبای وصف‌ناپذیر رسید. اشک و شوق و حس وصال و ناتوانی در سپاس از این همه رحمت، در زبان نمی‌گنجد، باید حسش کنید.

به نظر شما نقش عشق و ایمان در تصمیم‌گیری برای ورود به جایگاه پهلوانی چقدر پر رنگ و‌ تعیین‌ کننده است؟

به فرمایش استاد سردار: «عقل و‌ ایمان و شهامتی که در پرتو آن به وجود می‌آید، ما را از یک درخت فرسوده که درون آن از موریانه و قارچ‌های مختلف پر شده است، به یک ستون تبدیل می‌نماید تا در برابر آن درخت‌های جوان که روزی ما را به هیچ می‌پنداشتند استوار شویم.»
و اگر عقل و‌ ایمان به وجود بیاید حضور عشق حتمی است. عقل به انسان قدرت تعقل می‌بخشد و ایمان توان عبور از ترس را می‌دهد و با این دو دلت می‌تپد که دردمندی وجود نداشته باشد، هیچ بیماری از بیماری خود رنج نکشد، هیچ فرزندی از اعتیاد پدر و‌ مادر شرمگین و‌ غمگین نباشد و در هیچ خانه‌ای تنفر و‌ کینه حاکم نباشد؛ وقتی این‌گونه شد می‌دهی؛ هم‌ مال را و هم جان را. خداوند بهای بسیار زیادی به من داده و‌ نعمات زیادی در اختیارم قرار داده، در حالی که من به آن‌ها آگاه نیستم و به واسطه این نادانی همیشه در ضرر و زیان هستم. برای عبور از این نادانی، برای باز شدن چشم‌هایم و‌ برای شنیدن گوش‌هایم باید سپاسگزار باشم، سپاسگزار فرصتی که امروز به من داده شده و سپاسگزار فرصتی که به من داده نشده. سپاسگزاری هم انواع و‌ اقسام دارد و فقط به زبان و‌ دل نیست؛ گاهی به قدم است، گاهی به قلم و گاهی به درم. سپاسگزاری به درم همین بازی بخششی است که در زمین کنگره‌۶۰  بنیان محترم لطف کردند به من هم اجازه دادند تا بازی کنم و شادی حقیقی را تجربه کنم. اگر به متد DST ایمان داشته باشم این بازی بسیار راحت و شیرین خواهد بود و‌ لحظه‌ای در آن‌ تعلل نخواهم کرد.

برای عزیزانی که نسبت به عضویت در لژیون سردار ترس یا تردید دارند چه پیامی دارید؟

ترس از ناشناخته‌ها ناشی می‌شود؛ اما مگر در کنگره‌۶۰ و‌ در روش درمان اعتیاد ناشناخته‌ای وجود دارد؟ همه‌ چیز بسیار عیان و‌ روشن است، این‌جا نانم می‌دهند، از ایمانم هیچ نمی‌پرسند. کسی می‌ترسد که چیزی برای از دست دادن داشته باشد؛ وقتی این‌ همه دریافت کرده‌ام از چه چیزی می‌توانم بترسم؟ از دریافت بیشتر؟! کافی است کمی فکر کنم؛ بنا به دلایلی من فرزندم را برای اکو می‌برم، هزینه یک بار اکو و‌ ویزیت پزشک حدود سه میلیون تومان است؛ این فقط هزینه اکو است توجه کنید، درمانی اتفاق نمی‌افتد، فقط فرزندم چک می‌شود. اما این‌جا چه؟ بعد از دو ماه حضور مرتب در کنگره‌۶۰، زندگی من زیرورو می‌شود، با هم سر یک سفره غذا می‌خوریم، خوابم مرتب می‌شود، اخلاقم بهتر می‌شود، خنده بر لبم می‌آید، مشکلات گوارشی‌ام بهبود می‌یابد وغیره؛ من اصلا کاری به اعتیاد و‌ مسافرم ندارم، آیا با این‌ همه دریافت، بعد از دو‌ ماه من همسفر نباید وظیفه خودم را انجام بدهم؟ نه برای کنگره‌۶۰، که کنگره‌۶۰ بسیار غنی و بی‌نیاز است، برای خودم، من‌ نیاز دارم که ببینم، نیاز دارم بدهم تا بتوانم داشته باشم. چقدر حاضرم خارج از کنگره‌۶۰ ، پرداخت کنم تا مسافرم با من و بچه‌ها سر یک سفره غذا بخورد؟ اگر این‌ها را ببینم و‌ تردید کنم ناسپاسی کرده‌ام و‌ پاسخ ناسپاسی مشخص است؛ از دست دادن نعمت‌ها، بسته شدن درهای رحمت.

در مسیر پرنور خدمت، بی‌شک لحظاتی بوده‌اند که اثری ماندگار بر شما گذاشته‌اند. کدام‌یک از این تجربه‌های خدمتی، بیشترین تأثیر را در درون شما داشته است؟

من همیشه گفته‌ام مثلث‌ درمان من شامل جلسات، سایت و سردار است؛ کارگاه و‌ لژیون به من امید داد، سایت به من سپاسگزاری و مردم‌داری را آموخت، اما خدمت‌های لژیون سردار مرا با خودم مواجه کرد و آینه‌ای مقابل من قرار داد و تاریکی‌های درونم را به من نشان داد. از صمیم قلب دوست دارم هر روزم‌ با این خدمت گره بخورد. دبیری، نگهبانی و کمک خزانه‌داری باعث جهش من در سفر شدند.

آقای مهندس دژاکام به پهلوانان هدیه‌ای ارزشمند یا همان کلام‌الله را تقدیم می‌کنند. به نظر شما حکمت این هدیه چیست؟

وقتی چیزی می‌خریم یک دستورالعمل کوچکی به شکل یک دفترچه یا چند ورق کاغذ داخل جعبه هست برای این‌که مطالعه کنیم و‌ بدانیم چگونه آن‌ دستگاه را راه‌ بیاندازیم و‌ از آن بهره ببریم. به نظر من کلام‌الله همان دستورالعملی است که همراه من به زمین فرستاده شده. اگر می‌خواهم روی این کره خاکی زندگی کنم‌ و بگذارم دیگران هم زندگی کنند راهی به جز مطالعه این کتاب و عمل به گفته‌های خداوند ندارم و چه هدیه ای زیباتر از این؟ بااین هدیه ارزشمند و‌ زیبا آقای مهندس حسین دژاکام بسیار هوشمندانه و‌ با درایت مرا به سمت آموزش قوانین و‌ اجرای فرمان‌ها هدایت می‌کنند.

از دیدگاه شما نقش یک همسفر در بهبود و‌ درمان یک مصرف‌کننده تا چه حد مهم است و یک همسفر خوب باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟

نقش همسفر به‌ قدری مهم‌ است که از آن به عنوان بال پرواز مسافر نام‌ برده شده و آقای مهندس هنگام رهایی اگر مسافری تنها باشد از ایشان در مورد همسفرشان سوال می‌کنند. سفر بدون همسفر امکان‌پذیر اما بسیار مشکل است، چون‌ مسافر با دریافت آموزش‌ها و خدمت‌ها از سکون خارج می‌شود و حرکت می‌کند ولی اگر کسی که با او‌ زندگی می‌کند در این سفر همراه نباشد فاصله آن‌ها روز به روز از هم بیشتر می‌شود و این فاصله، باعث اختلافات و‌ مشکلات جدیدی می‌شود، یعنی هر چند اعتیاد در زندگی‌شان درمان می‌شود؛ اما خودخواهی، ترس، منیت، تجسس، قضاوت، گمان بد و غیره. همچنان بر جای خود باقی می‌مانند. به نظر من همسفر خوب همسفری است که به پذیرش برسد و با خودش صادق باشد. بداند که هیچ نمی‌داند و اگر در کنار یک مصرف‌کننده قرار گرفته قطعاً تاریکی‌هایی از جنس اعتیاد در درونش وجود داشته. وقتی این موضوع را پذیرفت بر روی صندلی‌ها می‌نشیند و به آموزش خود و‌ تغییر خود مشغول می‌شود. گاهی وقت‌ها برای اینکه چیزی درست شود، کافی است سر جای خود بنشینیم و هیچ‌ کاری نکنیم و این اولین درسی است که یک همسفر خوب دریافت می‌کند. همسفر خوب می‌داند که هرچند به واسطه مسافرش وارد این مکان شده اما اگر به خاطر مسافرش ادامه دهد، ضرر می‌کند. همسفر خوب می‌داند که مقصود اوست، کعبه و‌ بت‌خانه بهانه. یک همسفر خوب ایمان دارد که بیرون اتفاقی نمی‌افتد مگر این‌که یک سر آن اتفاق درون او باشد. یک همسفر خوب به تمام حلقه‌های کنگره‌۶۰ در حد توان چنگ می‌زند و با جان و‌ دل در تمام جهات حرکت می‌کند؛ حلقه کارگاه، حلقه لژیون، پارک، سردار، سایت، تغذیه سالم و غیره. در یک کلام، یک همسفر خوب کنگره‌۶۰ را به زندگی‌اش می‌برد تا برسد به جایی که مقام‌ انسانی خود را روزی آنجا جا گذاشته بود و این مستلزم صبر بسیار و آموزش فراوان است.

به نظر شما چگونه می‌توان بعد از پایان سفر اول و درمان، تغییرات مثبت ایجاد شده را در زندگی روزمره حفظ و تثبیت کرد؟

مثلث‌ درمان اعتیاد عبارت است از جسم، روان و‌ جهان‌بینی و در پایان سفر اول فقط جسم درمان می‌شود یعنی فیزیولوژی. برای درمان جسم حداقل ۱۰ ماه زمان لازم است اما زمان درمان جهان‌بینی مشخص نیست. از طرفی فقط این‌که تغییر ایجاد شود که کافی نیست، زمان زیادی برای تغییر لازم است که به لطف بالا رفتن دانایی میسر می‌شود اما تا این دانایی به دانایی مؤثر نرسد، تبدیلی صورت نمی‌گیرد و وقتی تبدیل صورت گرفت و تبدیل‌ها باز شد، ترخیص اتفاق می‌افتد یعنی آن صفت برای همیشه تغییر می‌کند و نو می‌شود. این نو شدن بسیار آمدن و‌ رفتن می‌خواهد. یک‌ مثالی می‌زنم، فردی که بدخط است و‌ آموزش خوشنویسی می‌بیند چقدر باید بنویسد و پاره کند تا بتواند یک‌ کلمه را زیبا بنویسد و چقدر باید این زیبا نوشتن را تمرین کند تا دیگر نتواند بدخط بنویسد؟ ترخیص یعنی نتوانم بد بنویسم. این ممکن نیست مگر خدمت، خدمت و باز هم خدمت در کنگره۶۰. چراکه عظیم‌ترین آموزش‌ها در خدمت نهفته است. وقتی در زمین کنگره‌۶۰ خدمت کنم، اجازه پیدا می‌کنم بیرون از کنگره‌۶۰ خدمت کنم و این همان نوشتن کلمه زیبا پس از صدها بار نوشتن و پاره کردن است. وقتی بیرون از کنگره۶۰  خدمت کنم و تداوم داشته باشم این ۱ به ۲، ۴، ۷، ۱۵ و غیره. تبدیل می‌شود تا برسم به چیزی که دنبالش بودم؛ حال خوش، تغییرات عظیم، جایی که اثری از مسائل قبلی نباشد و همه‌چیز نو شده باشد و این به کلام نیست، مرد عمل می‌خواهد.

با وجود سال‌ها حضور در کنگره آیا هنوز هم لحظاتی پیش می‌آید که دچار خستگی و ضعف شوید؟ در چنین شرایطی چگونه خود را بازیابی می‌کنید؟

همه ما در جسمیت هستیم و به فرمایش استاد آسیب پذیریم. بله، گاهی پیش می‌آید که از نظر جسمی خسته شوم که با جابه‌جا کردن اولویت‌ها و زمان دادن به خودم‌ برطرف می‌شود؛ اما اگر منظورتان خستگی از نظر صور پنهان است، در ابتدای سفر خیلی بیشتر این اتفاق می‌افتاد، چون چیزی مشخص نبود و نمی‌دانستم دلیل این آمد و رفتن‌ها برای چیست؟ اما وقتی آموختم که همه ما جهت آموزش و حیات پا به هستی نهاده‌ایم و این وظیفه من است، وقتی متوجه شدم جهت رسالتی پا به هستی نهاده‌ام و‌ هستی برای هست شدن من بهای زیادی پرداخت کرده، وقتی آموختم که من مثل دوچرخه‌سوار هستم، تا وقتی می‌توانم ادامه بدهم که رکاب بزنم، در غیر این صورت سقوط خواهم کرد و وقتی متوجه شدم زمانم در زمین محدود است، دیگر ضعف و‌ خستگی در نظرم بی‌معنا شد.

کلام آخر :

در وادی هشتم آمده: وقتی حرکت می‌کنی نیازی نیست با جزئیات کاری داشته باشی. به نظرم فقط باید رفت و‌ رفت و رفت. کافی است اعتماد کنی، شک به دلت راه ندهی و دل بسپاری، بقیه کارها اتوماتیک انجام می‌شود. سپاسگزارم از خداوند بابت اجازه حیات و آموزش در محضر دانشمندی آگاه و فرزانه. سپاسگزارم از آقای مهندس دژاکام بابت تک‌تک‌ کلماتی که به بنده آموختند و فرصت‌های آموزشی که در اختیارم قرار می‌دهند. از راهنمای خودم همسفر فریده، مسئول مصاحبه همسفر اعظم، ایجنت گروه خانواده همسفر عطیه و کلیه همسفران نمایندگی زیبا و‌ پرانرژی محمدی‌پور بسیار ممنونم بابت حس‌های خوبی که به بنده بخشیدند. از شما همسفر اعظم و‌ کلیه خدمتگزاران عاشق سایت سپاسگزارم که انتقال دهنده نور، عشق و امید هستید.

مصاحبه‌کننده: راهنما همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون اول)
طراح سؤالات: راهنما همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون اول)
عکاس: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر حمیرا (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی محمدی پور قم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .