English Version
This Site Is Available In English

از عجز و ناتوانی به آرامش و رهایی

از عجز و ناتوانی به آرامش و رهایی

به نام قدرت مطلق الله

سلام دوستان داوود هستم، یک مسافر.

خدا قوت می‌گویم به تمام خدمتگزاران بی‌ادعای کنگره ۶۰ که با تمام وجود، عاشقانه و بی‌چشم‌داشت به دیگران خدمت می‌کنند.
امروز می‌خواهم درباره‌ی قدرت محبت، عشق و معجزه‌ی کنگره ۶۰ سخن بگویم. از سفری بگویم که با عجز و ناتوانی آغاز شد، به آرامش و در نهایت به رهایی میرسید.
می‌خواهم از تاریکی‌ها، سرما، گرسنگی، تحقیر، توهین و شکستن‌هایی بگویم که روزی بخشی از زندگی‌ام شده بودند. از اعماق دردی صحبت کنم که بسیاری فقط شنیده‌اند، اما من با گوشت و پوست آن را لمس کرده‌ام.
روزگاری نچندان دور، در سرمای استخوان‌سوز، برای گرم ماندن زباله می‌سوزاندم، و برای رفع گرسنگی، از سطل‌های زباله غذا برمی‌داشتم. آنجا، معنای واقعی حقارت، تنهایی و بی‌پناهی را لمس کردم.
این‌ها گوشه‌ای از رنج‌هایی بود که به واسطه‌ی اعتیاد و جهل نسبت به خود و جهان پیرامونم تجربه کرده بودم. جهل از جنس نادانی نبود، بلکه ندانستنِ راهی برای نجات بود؛ و من باور داشتم که اگر بخواهم نجات پیدا کنم، سال‌ها، شاید هزاران سال طول بکشد.
اما اگر خدا بخواهد، کیمیاگری می‌کند.و او خواست...

شبی رسید. شبی خاص، شبی پر از اشک و ناله، شبی که بغض‌ها شکست و دیوارهای یخ‌زده‌ی وجودم ترک برداشت. آن شب، شب تغییر بود. همان نقطه‌ای که تبدیل آغاز شد؛ جایی که مسیر کنگره‌ی عشق برایم گشوده شد.
پس از بیست سال زندگی در تاریکی، نوری تازه در جانم تابید. امید، دوباره در دلم زنده شد. در کنگره، انسان‌هایی را دیدم که بی‌هیچ توقعی، فقط برای کمک به من، لحظه‌شماری می‌کردند.
در آن لحظه‌ها، تمام دردها و سیاهی‌ها جای خود را به محبت، عشق، فهم، تفکر و دانسته‌ها دادند؛ محبتی که بوی خدا می‌داد، گرمایی که از آغوش امن او سرچشمه می‌گرفت.
و من دیگر آن انسان سابق نبودم. دچار تغییر شده بودم از دنیایی تاریک به نوری جاودانه. در واقع، انسانی تازه متولد شده بود؛ انسانی که عشق خدا را در وجود خود احساس می‌کرد، انسانی که اکنون، قدرت حل مسائل را آموخته بود، با جهان‌بینی تازه‌ای که در مسیر آموزش‌های کنگره شکل گرفت.
امروز، من از آرامشی لذت می‌برم که روزی برایم یک رؤیا بود. آسوده سر بر بالش می‌گذارم، بدون هیچ ماده‌ مخدر بیرونی، بدون هیچ وابستگی‌.
و حالا آن  صفت جدید محبتی را که دریافت کرده‌ام، در دل و جانم حفظ می‌کنم تا روزی به دیگران تقدیم کنم؛ به آن‌هایی که مانند دیروز من، در دل تاریکی‌ها، چشم‌به‌راه نوری هستند. شاید اینگونه بتوانم گوشه‌ای از محبت‌های بی‌کران حضرت حق و خدمتگزاران کنگره ۶۰ را جبران کنم.
بله دوستان، آن انسانی که این حکایت را برایتان نوشت،من هستم. داوود. یک مسافر.با تخریب بالای بیست سال وارد کنگره شدم.۱۴۶ روز از سفر اولم می‌گذرد.سفرم را به روش DST با داروی اپیوم تینکچر آغاز کردم با راهنمایی راهنمای بزرگوارم، آقای رسول خزایی از لژیون ۱۵ نمایندگی آکادمی
در پایان،دست‌بوس و قدردان تمام خدمتگزاران کنگره ۶۰ هستم و با افتخار می‌گویم:
من داوودهستم، یک مسافر...
 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .