English Version
This Site Is Available In English

اعتیاد به سیگار بی‌صدا می‌آید

اعتیاد به سیگار بی‌صدا می‌آید

سلام دوستان، مجتبی هستم مسافر، آخرین آنتی‌ایکس مصرفی من انواع سیگار بود؛ با بیش از بیست سال تخریب.
سیگار برای من فقط دود نبود؛ یک غول پنهان بود که سال‌ها زندگی و زیبایی‌های زیادی را از من گرفت. همیشه یک عذاب وجدان با خودم حمل می‌کنم. امروز می‌نویسم، به این امید که شاید حتی یک نفر با خواندن این دل‌نوشته، دست از سیگار بکشد و گرفتار این عذاب نشود.
سه سال پیش پدر عزیزم را از دست دادم، رفیق‌ترین آدم زندگیم. او می‌دانست من سیگار می‌کشم، اما هیچ‌وقت به خودم اجازه ندادم جلوی او سیگار به دست بگیرم. همین باعث شد خیلی وقت‌ها که سفر یا جایی می‌خواستیم با هم برویم، به بهانه‌های مختلف تنهایش بگذارم تا بتوانم راحت سیگار بکشم. امروز وقتی فکر می‌کنم، می‌بینم چه لحظه‌های قشنگی را با دست خودم از بین بردم فقط به خاطر این دود لعنتی. همیشه می‌خواستم ترک کنم، بارها به دوستم می‌گفتم: می‌خوام سیگار رو بذارم کنار تا بتونم بیشتر کنار پدرم باشم. ولی افسوس… دیر شد. امروز که او دیگر در کنارم نیست، این جمله مثل خنجری در قلبم مانده. این حسرتی است که شاید تا آخر عمر همراهم باشد. یادم می‌آید زمانی که سیگار می‌کشیدم، بچه‌ی خواهرم هیچ‌وقت حاضر نمی‌شد بیاید بغلم، هرچقدر صدایش می‌زدم، رویش را برمی‌گرداند. آن روزها نمی‌فهمیدم چرا، اما حالا که درمسیر درمان قرار گرفته‌ام و دیگر سیگار نمی‌کشم، مدام در آغوشم است و رهایم نمی‌کند. تازه فهمیدم دلیلش چه بود، بله بوی بد سیگار! بویی که حتی یک کودک هم از آن فراری بود و این یکی از بزرگ‌ترین تلنگرهای زندگی‌ام شد که سیگار نه‌تنها جسمم را می‌سوزاند، بلکه حتی مانع عشق و ارتباط با نزدیک‌ترین عزیزانم شده بود. سیگار خیلی بی‌صدا می‌آید، ولی مثل خوره به جانت می‌افتد. اول فکر می‌کنی چیز خاصی نیست، اما کم‌کم می‌بینی نفست تنگ شده، شادی‌هایت کم شده، بدنت ضعیف شده و یک روز می‌بینی نمی‌توانی حتی یک پله را راحت بالا بروی، یک روز می‌بینی صدای خنده‌ات جایش را به سرفه داده. سیگار فقط ریه‌هایت را نمی‌سوزاند؛ آرامشت را می‌گیرد، اعتمادبه‌نفست را له می‌کند، رابطه‌هایت را خراب می‌کند، باعث می‌شود به جای بودن کنار عزیزانت، دنبال یک گوشه باشی که تنها باشی و دود بکنی. به آن‌هایی که هنوز اسیر سیگارند می‌گویم: این نخ کوچک به ظاهر ساده، مثل طنابی‌ست که آرام‌آرام دور گردنت سفت می‌شود. یک روز به خودت می‌آیی، می‌بینی سال‌ها عمرت رفته وسلامتی‌ات به‌خطر افتاده.
خوشبختانه در کنگره60، همان‌طور که صورت‌مسئله اعتیاد یعنی (جایگزینی مواد مخدر داخلی با مواد مخدر بیرونی) با روش DST حل می‌شود، برای سیگار هم همین راه روشن و مطمئن وجود دارد. این فرصت بزرگی است برای پس گرفتن داشته‌ها، زیبایی‌ها و آرامش زندگی.
و اما در پایان اگر امروز توانسته‌ام سیگار را کنار بگذارم و دوباره به زندگی سلام کنم، بی‌شک مدیون راهنمای عزیز و گرانقدرم آقا محمد هستم. ایشان با بزرگواری، عشق و ایثار همانند چراغی در تاریکی  مسیر را برای من روشن کردند. صبوری و ازخودگذشتگی‌شان، همواره برایم درس انسانیت و محبت بوده است. هر کلام ایشان برای من چون نوری است که در دل تاریکی‌ها می‌درخشد و مرا به سمت آرامش و رهایی هدایت می‌کند. از صمیم قلب، دستان پرمهرشان را می‌فشارم و تا همیشه قدردان زحمات بی‌کران‌شان خواهم بود. همچنین از همه‌ی بچه‌های سایت کنگره، که با تلاش و عشق خود، فضایی برای آموزش، انگیزه و امید فراهم کرده‌اند، کمال تشکر و سپاس را دارم. حضورشان در این مسیر، روشنایی و دلگرمی بزرگی برای مسافران و کسانی است که هنوز در آغاز راه هستند.

نگارنده: مسافر مجتبی(لژیون 7)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .