اکثر فیلمها بر مبنای عشق ساخته میشوند، در داستانهایی مانند رومئو و ژولیت، شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون، همه نویسندگان و عرفا در مورد مبحث عشق سخن میگویند. نمیتوان گفت که عشق واقعا چه چیزی است، بعضی از مفاهیم در قالب تعریف نمیگنجد و تنها میتوانیم تمثیل آن را بگوییم.
مثال عشق اینگونه است که تصور کنید، یک انسانی در سرمای بسیار شدیدی قرار دارد؛ اما در اینجا یک منبع گرما مانند بخاری، لحاف و کرسی وجود دارد که میتواند به انسانی که از سرما در حال یخ زدن است حیات ببخشد. عشق در زندگی نقش سازندهای دارد. عشق بر سه پایه سایه، جاذبه و حس استوار است.
عشق تنها شامل انسان نیست و در کل هستی وجود دارد. در مورد سایه میتوان گفت، باید یک چیزی وجود داشته باشد و تا چیزی وجود نداشته باشد، شما نمیتوانید عاشق آن باشید، انسان، شئ و یا یک تابلو نقاشی باید وجود داشته باشد تا شما آن را دوست داشته باشید. ما خداوند را نمیتوانیم ببنیم؛ اما قدرت و مخلوقاتی را که آفریده میتوانیم بینیم. نمیتوانیم بگوییم خداوند چه شکلی است؛ اما صفات آن را میبینیم.
هر چیزی که وجود داشته باشد، دو خاصیت گیرنده و فرستنده بودن دارد. خاصیت گیرنده، امواج را دریافت میکند، مانند گل که نور خورشید را جذب میکند و از خودش تشعشع دارد. گل، نور خورشید و آب را جذب میکند و جاذبه دارد، جاذبه او چیست؟ برگهای زیبا و بوی خوش او، جاذبهاش است.
متاسفانه افراد تنها به سایه میپردازند و کاری با حس و جاذبه ندارند، تنها به ظاهر میپردازند و هزاران عمل زیبایی انجام میدهند تا این سایه را درست کنند در حالی که بیان آنها افتضاح است و از همه عالم و آدم طلبکار هستند. بیان در جادبه نقش مهمی دارد. فردی که مملو از نفرت، کینه، حسادت، سخنچینی و بدخواه دیگران است، این سایه چه پیامی میدهد؟ قطعا نمیتواند پیام صلح، دوستی و آرامش بدهد و پیام دورغ و دورویی میدهد. این سایه، عشق را خفه میکند و همیشه طلبکار است که چرا من را دوست ندارند.
موجودی که جاذبهاش مطالب منفی است و طلبکار و بدخواه باشد، دریافتش نیز مسائل منفی است. چه بسیار زیباست که اگر چیزی را میبخشیم، انتظار دریافت نداشته باشیم، گاهی صد امتیاز میگیریم؛ اما حاضر نیستیم، یکی را پس دهیم. جهان هستی بر مبنای عشق استوار است. اگر کسی کوچکترین کاری بر علیه ما انجام دهد، شروع به کینهتوزی میکنیم، در حالی که شاید اکنون، حال او خوب نیست و درگیر هزاران مشکل و مسائل مالی و اقتصادی است و شما انتظارات دیگری از او دارید.
آنقدر عشق بزرگ است که ما هزاران سال به دنبال هم آمدهایم تا ذرهایی از این اقیانوس الهی را به دیگران بیاموزیم. کسانی که در کنگره۶۰ هستند و بدون چشمداشت خدمت میکنند، این عشق است. زمانی که کسی میخواهد پهلوان شود، به او میگوییم نباید از خداوند انتظار داشته باشید؛ حتی اگر بگویید از بنده خدا انتظار ندارم، از خدا میخواهم، این نیز درست نیست، اگر اینگونه باشد، معامله و دکانداری است. خداوند میدهد؛ اما پس نمیگیرد، مگر اینکه خطایی ببیند. خداوند مانند خورشید به همه میتابد، اگر به گل بتابد، بوی گل بلند میشود، اگر به پهن بتابد، بوی پهن بلند میشود؛ بنابراین نباید برای شما فرقی کند که این فرد، پادشاه یا فقیر است، اگر خدمتی انجام میدهید، طلبکار نباشید، در این صورت است که اگر دست به سنگ بزنید، طلا میشود.
ما اگر در راه درست باشیم و در صراط مستقیم قدم برداریم، به آسایش و آرامش میرسیم. خداوند منتظر نیست که کسی از او تعریف و تمجید کند. گاهی اوقات میخواهیم یکی به ما بگوید که چقدر کارت درست است، چقدر خوشگل هستی، نباید اینطور باشیم. عشق و محبت، سرمایهای است که اگر ببخشیم، زیاد میشود. اگر میخواهیم دوست داشته شویم، باید پالایش شویم، جاذبه، ظاهر و باطن یکی داشته باشیم. نباید در ظاهر عشق داشته باشیم و در باطن، مملو از خشم و نفرت باشیم.
منبع: سیدی عشق
نویسنده: همسفر پریوش، راهنما همسفر مرجان ( لژیون یازدهم)
تایپ: همسفر زهرا، راهنما همسفر مرجان ( لژیون یازدهم)
ویرایش: همسفر سمیرا، راهنما همسفر زهرا ( لژیون هفتم)
ارسال: همسفر فرشته، راهنما همسفر فاطیما (لژیون هشتم)
همسفران نمایندگی گیلان
- تعداد بازدید از این مطلب :
61