English Version
This Site Is Available In English

عشق راز آفرینش است

 عشق راز آفرینش است

کسی کو نیست عاشق آدمی نیست
که او را با چنان همدم دمی نیست
                                             

عطار می‌گوید: «کسی که عاشق نیست، انسان واقعی نیست؛ چرا که هیچ همدمی چون عشق برای او وجود ندارد»

با اینکه بسیاری از عرفا و دانشمندان به بیان عشق پرداخته‌اند؛ اما اکثر آن‌ها حقیقت عشق را تعریف‌ناپذیر می‌دانند زیرا نمی توان برای آن جنس و فصلی در نظر گرفت. عشق و محبت را دو کلمه مترادف می‌دانند، عشق اوج محبت است؛ ریشه محبت حب، یعنی همان دوست داشتن خالص و بی‌قید و شرط است. وقتی کسی را دوست بداری، سعی می‌کنی همان چیزی را بخواهی که او می‌خواهد. انسان پنهان در زبان و عشق پنهان در دوستت دارم است.

هرگاه کلمه عشق را می‌شنویم ناخودآگاه کلمات عاشق و معشوق به ذهن ما می‌آید؛ گاهی عشق میان مخلوق و مخلوق وجود دارد که مثل عشق میان انسان‌ها، یعنی عشق خاص است؛ اما نوع والاتری از عشق هم وجود دارد که عشق به هستی، به خداوند، به کل عالم و عشقی که علت وجود تمام موجودات هستی است.

زبان عشق را اکسیر نامیده‌اند؛ در عالم ماده، کیمیاگران در صدد یافتن جوهری بودند که ماهیت جسم را تغییر دهد، مثلا جیوه را تبدیل به نقره و مس را تبدیل به طلا کند. عرفا معتقدند آنچه می‌تواند انسان را به کمال مطلوب برساند و مس وجودش را زر ناب کند؛ همین  اکسیر عشق است که می‌تواند «بما هو حیوان » را به انسان متعالی تبدیل کند.

حال این عشق چیست؟ برای درک عشق؛ از زبان استاد می‌شنویم که مثلث عشق دارای سه ضلع سایه، جاذبه و حس است. سایه، چیزی است که وجود دارد تا بتوانیم چه در ظاهر و چه در باطن دوستش داشته باشیم، مثل خداوند که ذاتش را نمی‌بینیم، اما نشانه‌هایش را در آفرینش می‌بینیم و دوست می‌داریم. جاذبه، همان زیبایی و کششی است که سایه ایجاد می‌کند، مانند گل که رنگ و بوی آن انسان را جذب می‌کند. حس، توانایی دریافت و درک جاذبه است؛ یعنی همان چیزی که ما با آن زیبایی گل را احساس می‌کنیم.

اشکال انسان امروزی این است که بیشتر به سایه یعنی ظاهر توجه می‌کند؛ برای او زیبایی صورت، بدن یا دارایی و... اهمیت دارد اما اگر جاذبه و حس، سالم نباشد، عشق واقعی شکل نمی‌گیرد. مثلاً کسی که پر از نفرت، کینه، دروغ و انواع ضدارزش‌ها است، حتی اگر ظاهرش هم زیبا باشد، جاذبه و حسی ندارد که عشق در او جریان پیدا کند.

پس اگر می‌خواهیم عشق را تجربه کنیم باید روی صفات مثبت همچون مهربانی، قدرشناسی، خیرخواهی و تمامی ارزش‌ها تمرکز کنیم؛ زیرا هرچه ارسال کنی، همان را دریافت می‌کنی؛ این قانون دادوستد است. نکته مهم دیگر این است که شیوه بیان ما در ایجاد عشق بسیار اثرگذار است؛ کلام زیبا می‌تواند مانند پلی برای بیان عشق باشد.

در نهایت جهان هستی بر اساس عشق بنا شده؛ اگر کسی بتواند عشق خاص یعنی عشق به انسان‌ها را در خود پرورش دهد، عشق عام که عشق به هستی و خداوند است را هم درک خواهد کرد. خداوند همان قدرت بی‌پایانی است که همه‌چیز را در دست دارد؛ ما ذات او را نمی‌شناسیم، اما می‌توانیم حضورش را حس کنیم.

برترین تجلی خداوند روی زمین آدمی است زیرا خدا انسان را به صورت معشوق خود آفرید؛ گاهی برخی انسان ها علم و دین را ابزاری برای رسیدن به اهداف شخصی و انکار واقعیت‌ها می‌کنند. در واقع نیروی برتر وجود دارد، جهان‌های بی‌شماری نیز وجود دارد که این جسمیت ما تنها یکی از آن‌ها است.

عشق راز آفرینش است، آفریده‌ها را ستایش کنیم؛ برای مثال درختان باغ نشان می‌دهند که علی‌رغم شباهت ظاهری، هر درخت میوه‌ای متفاوت می‌دهد و این یعنی هر موجود یا پدیده‌ای در جهان، مطابق با خواست، فرمان و قوانین خاص خود عمل می‌کند. انسان‌هایی وجود دارند که در ظاهر از عشق می گویند اما باطن آن‌ها کینه و نفرت است، علی‌رغم غیر قابل شناخت بودن عشق، معجزه آفرینی این موهبت الهی را نمی‌توان نادیده گرفت، عشق جذب و کششی است که انسانیت انسان در گرو آن قرار دارد. عشق واسطه ارتباط انسان با خداوند یگانه است.

عشق واقعی درون و بیرون را منطبق می‌سازد؛ عشق بی نهایت است، هزاران سال در پی‌‌هم می آییم، رنج و سختی فراوان می کشیم تا شاید بتوانیم ذره‌ایی بلاعوض به دیگران عشق بورزییم؛ عشق در درجه اول نثارکردن است، گرفتن نیست زیرا نثار کردن برترین نشانه قدرت آدمی است؛ در حین نثار کردن، من قدرت، ثروت و توانایی خود را تجربه می کنم؛ تجربه نیروی حیاتی و قدرت درونی که به این وسیله به حد اعلای خود می‌رسد و در نتیجه خود را شاد احساس می‌کنم. نثار کردن از دریافت کردن شیرین تر است نه به این دلیل که به محرومیتی تن می‌دهم بلکه به این دلیل که شخص با عمل نثار کردن زنده بودن خود را حس می‌کند و تنها کسانی که ایمان دارند  این را می فهمند؛ نثارکردنی که توقع و تمنا به همراه دارد معامله است دیگرعشق نیست.

بنابراین انسان با تزکیه و پالایش، تهذیب نفس و تفکر در نعمت‌های خداوند به معرفت و شناختی می‌رسد که نور عشق بر قلب او می‌تابد یعنی در منزل محبت پا می گذارد. انسان خردمند می داند تنها چیزی که مالک ابدی آن خواهد بود و برای او ماندگار است، همین عشق، محبت و دوست داشتن بی قید و شرط است. انسان عاشق می داند در راه بی پایان عشق قدم گذاشته است و با جلوه های رنگارنگ معشوق عشق او بیشتر می شود؛ در عین این‌که از جانسوزی عشق می‌نالد به جان بخشی آن هم ایمان دارد که هنر عاشق در فهم همین حقیقت است. عاشق داوطلبانه عشق‌ورزی می‌کند، از برکت آن خود را زنده می‌بیند و با این عشق و محبت ،حقیقت توحید را می‌یابد.

عین القضات همدانی معتقد است هر کس عاشق نیست خودبین، پرکین و خودرای است و آرزو می کند کاش همه جهانیان عاشق بودندتا همه زنده و با درد بودند.

منبع: سی‌دی «عشق»
نویسنده: راهنما همسفر حکمت (لژیون نوزدهم)
رابط خبری: همسفر هستی رهجوی راهنما همسفر حکمت (لژیون نوزدهم)
ارسال: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون بیست‌وششم) دبیر دوم سایت
همسفران نمایندگی شیخ‌بهایی

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .