English Version
This Site Is Available In English

سیب کال قابل خوردن نیست

سیب کال قابل خوردن نیست

با دستور جلسه صورت‌مسئله اعتیاد در خدمت زوج کنگره‌ای باتجربه و قدیمی هستیم. در این مصاحبه به گفت‌وگو در مورد صورت‌مسئله اعتیاد، کنگره60، جهان‌بینی و عشق پرداختیم. در ادامه شما یاران محبت را به مطالعه این گفت‌وگوی زیبا دعوت می‌کنم.

همسفر سعیده و مسافر علی با آنتی‌ایکس تریاک خوراکی وارد کنگره شدند، به مدت ۱۰ ماه و ۱۵ روز به روش DST با داروی OT به راهنمایی راهنما همسفر خندان و راهنما مسافر سعید سفر کردند و در ادامه سفر سیگار داشتند به روش DST با نیکوتین خوراکی؛ مدت رهایی از بند مواد ۲ سال و 1 ماه و ۸ ماه است از بند نیکوتین آزاد و رها هستند. رشته ورزشی همسفر سعیده شطرنج و ایروبیک و مسافر علی دارت است. همسفر سعیده در جایگاه‌های دبیر کارگاه آموزشی، دبیر سایت، نگهبان سایت، ورزشبان شطرنج، 2 دوره عضویت در لژیون سردار خدمت کرده و می‌کنند و همچنین منتظر دریافت شال راهنمای DST از دستان پرمهر آقای مهندس هستند. مسافر علی در بخش تایپ و خدمت در سایت، دبیری کارگاه عمومی، مسئول پورتال در واحد OT، عضویت در لژیون سردار و جایگاه دنوری خدمت کرده‌اند، ایشان نیز منتظر گرفتن شال راهنمای DST از دستان آقای مهندس هستند.

در طول درمان کدام بخش از این 3 مؤلفه، جسم روان و جهانی برایتان دشوارتر بود و چرا؟

همسفر سعیده

سپاسگزارم از شما برای دعوت به این خدمت. اگر بخواهم 3 مؤلفه جسم، روان و جهان‌بینی را برای مصرف‌کننده بگویم، خوشبختانه روش DST برای مسافران خیلی قشنگ مسئله جسم را حل کرده است. خب می‌دانید که ما 2 بار سفر داشتیم، سفری که در ۲۰ و چند سال پیش بود و هنوز آقای مهندس تأییدیه اوپیوم تینکچر را نگرفته بودند و مسافر من باید با همان تریاکی که از فروشنده همیشگی می‌خرید و به چشم دارو هم به آن نگاه نمی‌کرد به شکل دودی مصرف می‌کردند. وزن می‌کردند و به قول آقای مهندس بکش و بکش؛ البته آن مصرف به چشم مسافر من به‌عنوان دارو نبود و رها نشدند؛ اما در سفر مجددمان احساس کردم که ایشان به چشم دارو به این شربت کامل و استاندارد با معیارهای پزشکی در دوز مناسب نگاه می‌کنند. من دقیقاً تفاوت و بازسازی مؤلفه جسم را در این 2 بار سفر کاملاً متوجه شدم و اینکه مقدار دارو چقدر درست و دقیق محاسبه می‌شود. ناآرامی‌های مسافرم را به خاطر دارم که چقدر اذیت‌های جسمی داشتند به خاطر نوع موادی که می‌گرفتند و البته خواستی که نبود؛ ولی این بار در هفته اول بعضی پله‌ها که کمی به هم ریختگی در جسمشان داشتند هم می‌گفتند جنگ بدون کشته و خونریزی معنایی ندارد و این جمله من را آرام می‌کرد که این بار آموزش‌ها را پذیرفته‌اند. آقای مهندس هم درمورد مشکلات جسمی در متد DST در کتاب «عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر» گفته‌اند: آنقدر کم است که اصلاً نمی‌توانیم بگوییم سندروم محرومیتی را می‌کشند. درمورد بقیه مطالب هم که مسافرم بهتر توضیح دادند.

مسافر علی

برای من یعنی ماها که مسافر هستیم فکر می‌کنم جهان‌بینی مشکل دارد. اگر بتوانیم روی این قضیه کار بکنیم و آن را درست کنیم بقیه مسائل راحت‌تر حل می‌شود. قضیه جسم با مصرف دارو و روش DST قابل‌حل است، در ادامه خب روان هم روی جسم ما نشسته است و با همدیگر به یک تعادلی می‌رسند؛ ولی اینکه ما بتوانیم در پروسه درمان بمانیم و مسیرمان را ادامه بدهیم کاملاً به جهان‌بینی مربوط است که تغییردادن آن هم کار آسانی نیست و در حال سعی‌کردن برای آموزش گرفتن و تغییردادن آن هستیم.

رفت و بازگشت خودتان بعد از ۲۰ سال به این جایگاهی که الان دارید و درمان اعتیاد و ارتباطش با صورت‌مسئله اعتیاد را چگونه می‌بینید؟

همسفر سعیده

دقیقاً موضوع همین خواست، تقدیر و فرمان الهی که استاد امین به زیبایی تقریباً چند ماه پیش فرمودند: سناریو و کارگردان در جایی می‌گویند که خب بروید بیرون و بعد می‌گویند حالا نوبت شماست که بیایید در صحنه و جلوی دوربین بازی کنید. ما در صور پنهان در کنگره بودیم، من بارها این را گفته‌ام که کتاب «عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر» همیشه جلوی دست و چشم ما بود. همان مدت که می‌آمدیم پیوندمان برقرار شد و اینکه می‌گویند اگر کسی آب و چای کنگره را بخورد دیگر محال است برود و برنگردد و روزی بالاخره رها می‌شود، من کاملاً باور دارم. ما اعماق تاریکی را تجربه نکرده بودیم و اگر در آن زمان به رهایی می‌رسیدیم خود من شخصاً شاید قدرش را آن‌طور که الان می‌دانم، نمی‌دانستم. در سی‌دی‌های اخیر هم آقای مهندس می‌فرمایند درد بزرگ‌تر آدم را به 2 درجه بالاتر یا پایین‌تر می‌برد. خدا را شکر که ما را به درجه بالاتری هدایت کرد و اینکه رابطه‌اش با این دستور جلسه چیست؟ من، خانواده من و فرزندانمان شاید تا نسل‌ها بعد به این دستور جلسه مدیون هستیم؛ چون که اگر صورت‌مسئله اعتیاد را متوجه نشده بودیم من دربه‌در مثل بقیه همسفران و همسرها از روی خیرخواهی دنبال راه درمان مسافرم می‌گشتم، از این کمپ به آن کمپ، از این سم زدایی به آن سم‌زدایی، از این URD به آن UROD؛ ولی آن زمان آقای مهندس ۳ تا از مقاله‌هایشان را منتشر کرده بودند و هنوز در خانه ما به‌صورت پلی‌کپی هست که وقتی آن‌ها را خوانده بودم، موضوع کاملاً برایم جا افتاد. منی که هیچ‌چیزی از اعتیاد نمی‌دانستم و تمام دانشم از اعتیاد، برداشتم از سریال آینه عبرت بود که فرد مصرف‌کننده فقط یک هفته به زیر زمین می‌رفت و می‌آمد بیرون، طناب می‌زد و حالش خوب بود، من هم فکر می‌کردم داستان همینطور است. تمام برداشت من در دوران عقدمان که در خانه 1 ‌بار این پروسه را طی کردیم فکر می‌کردم که تمام شد؛ ولی بعد از ازدواج متوجه شدم نه تمام نشده است تمام مدت نامزدی و ازدواج این مسئله بوده و خیلی از مساِل و مشکلاتمان ناشی از همین اعتیاد بود. وقتی صورت‌مسئله اعتیاد را متوجه شدم؛ هنوز می‌توانم بگویم آقای مهندس در آکادمی کجا نشسته بودند و من کجا ایستاده بودم که آقای مهندس گفتند: اگر بچه‌ای را توانستید زودتر از ۹ ماه؛ مثلا 3 ‌ماهه به دنیا بیاورید و او بماند، می‌توانید مصرف‌کننده را هم با روش‌های معمول کوتاه‌مدت ترک بدهید و درمان کنید تا سالم بشود و من این را با گوشت و خون خود متوجه شدم، آقای مهندس گفتند سیبی که کال است را نهایت یک گاز می‌زنی و آن را دور می‌اندازی، و نمی‌توانی آن را بخوری، آن زمان فهمیدم باید سیبم برسد و باید صبر کنم.

مسافر علی

رفتنش واقعاً خیلی عجیب بود. در مورد خودم اینکه من آن زمان روی درمان اعتیاد واقعاً مصمم نبودم و الان می‌دانم آن موقع بیشتر به‌خاطر اینکه بتوانم همسفرم را کنار خودم حفظ بکنم، از کنگره سوءاستفاده می‌کردم ایشان را می‌آوردم آنجا که آموزش بگیرند و یک مقدار آرام بشوند و به قول خودمان کمتر به من گیر بدهند. ولی به‌خاطر اینکه خواسته نبود به نظر من بقیه مسائل دیگر بهانه هستند؛ زیرا بزرگان کنگره که الان هستند و آن زمان هم بودند مثل آقای تراب خانی و آقای خدامی در آن زمان با همان روش سفر کردند و به ستون‌های کنگره تبدیل شدند؛ پس خواست در آن‌ها بوده است. آن زمان هم روش DST بوده و گفتم آن کسی که خواسته داشته، هیچکدام از این‌ها مانع ایجاد نمی‌کرد. من در واقع خواسته‌اش را نداشتم یا نمی‌دانم فرمانش برای من صادر نشده بود. باتوجه‌به اینکه زندگی‌ام یک آرامشی گرفت رفتم و این ۲۰ سال را همین‌طور ادامه دادم تا اینکه خودم مستأصل شدم و این خواست در من به وجود آمد، اتفاقات متعددی دست‌به‌دست هم می‌دهند تا آدم واقعاً به این نتیجه می‌رسد که این قضیه را باید تمام کند و من آمدم شعبه لویی پاستور، با آقای بغدادی و دیگر دوستان آشنا شدم، خوشبختانه پیوند محبت من برقرار شد و واقعاً این دفعه تصمیم گرفتم این مسئله را یک‌بار برای همیشه از زندگی‌ام خارج کنم و خدا را شکر هم موفق شدم.

در مورد تجربه خودتان راجع به اینکه هیچ دارویی قوی‌تر، مناسب‌تر، ارزان‌تر و بهتر از تریاک برای این صورت‌مسئله اعتیاد و درمان اعتیاد وجود ندارد بفرمایید.

همسفر سعیده

همان‌طور که مسافرم گفتند دقیقاً دست طبیب حاذق با دوز مناسب (مثلث DOD) مخصوصاً با فرمول بی‌نظیر آقای مهندس؛ یعنی شربت OT که دیگر ختم کلام را گفته است.

مسافر علی

چون مصرف خود من هم تریاک بود. همان‌طور که آقای مهندس می‌فرمایند تریاک خودش متشکل از داروهای خیلی زیادی‌ست و هر کدام از آن‌ها در سیستم ایکس انسان تأثیرگذار است؛ ازاین‌جهت هم تخریبی که ایجاد می‌کند با داروهای دیگر خیلی متفاوت است. من تجربه خودم را بگویم آن زمان که مصرف می‌کردم اگر گاهی مجبور می‌شدم به‌خاطر سفر کاری یا چیزی متادون مصرف کنم، متوجه می‌شدم که قدرتش خیلی بیشتر از تریاک و شربت OT است و تخریبش هم خیلی بیشتر. برای همسفرم تعریف می‌کردم که با خوردن متادون با اینکه حالم خوب بود؛ ولی پرخاشگری می‌کردم و عصبانی بودم؛ اما شربت OT این مسائل را ندارد. وقتی از دست طبیب حاذق به دست کسی که مصرف‌کننده است بدهند، بهترین داروست. در مورد خودم هم همین بود، در طول سفر اول واقعاً مشکلی نداشتم و همه کارهایم عادی بود، سرکار می‌رفتم و هر چه‌قدر پله‌ها پایین‌تر و پایین‌تر می‌آمد حالم بهتر و بهتر می‌شد و خودم تجربه خیلی خوبی داشتم. من فکر می‌کنم داروی خیلی کاملی در زمینه اعتیاد بود.

به‌عنوان همسفر در این ۲۰ سالی که حضور نداشتید، چه مشقت‌هایی برای شما بوده است و چگونه این را به دوش کشیدید و تحمل کردید؟

همسفر سعیده

بسیار سؤال خوب و به جایی است. الان که 2 سال از رهایی ما می‌گذرد من فکر می‌کنم مسافرم به عمق تخریب‌هایش بیشتر و بیشتر پی می‌برد؛ ولی برای من به‌عنوان همسفر که نقش همسر را بازی می‌کردم و پیوند محبتی بین ما برقرار بود هیچ‌چیزی سخت‌تر از این نبود که می‌دیدم همسرم پله‌پله در خودش فرومی‌رفت و اعتمادبه‌نفس ایشان، کم و کمتر می‌شد؛ زیرا من از توانمندی‌های ایشان کاملاً مطلع بودم. چه در زمینه‌های کاری و چه در اجتماع، حصاری که اعتیاد و تاریکی اعتیاد دور ایشان می‌کشید و در خودشان فرو می‌رفتند برایم محسوس بود. از حق‌وحقوقشان خیلی جاها گذشتند، نمی‌گویم فقط از نظر مالی به ما خیلی صدمه وارد شد و موقعیت‌های زیادی برای ما پیش آمد که اعتیاد مانع بود اصلاً به آن‌ها فکر کنیم؛ اما دردناک‌تر از همه برای من این بود که می‌دیدم ایشان در حال از دست‌دادن جایگاه و فرماندهی خودشان بر جسم و روانشان و حتی بر دیگران در اجتماع بودند.

به‌عنوان زوج کنگره‌ای بعد از ۲۰ سال مشقت، چطور این عشق و وادی ۱۴ در رابطه شما بوده و چطور این را با کنگره و آموزش‌ها عجین کرده‌اید؟

همسفر سعیده

در آموزش‌های کنگره یاد گرفتم که هدف از زندگی رسیدن به وادی 14 است؛ یعنی ما این مسیر را می‌رویم که به عشق برسیم و اساس هستی عشق و محبت است. آن ذره متراکم از عشق بود که هستی را به وجود آورد. از طرفی یاد گرفتم که علاوه بر عشق، گره عشق داریم و توهم عشق، این‌ها با هم فرق دارند. یاد گرفتم عشقی عشق است که بر اساس معرفت، شناخت، دانش و آگاهی باشد. می‌دانیم که اولین قوه به کار انداختن نیروی عقل و اساس حرکت، حس است؛ قطعاً من و مسافرم در اولین برخورد با حس به همدیگر نزدیک شدیم و اینکه ریشه چه بود خداوند می‌داند؛ ولی اسم آن عشق نبود، مرور زمان بود که معرفت و دانایی ایجاد کرد و کنگره در 20 سال پیش مقداری به ما معرفت و دانش داد، من اندازه ظرفیتم از آن برداشت کردم و توانستم عشقم را بر اساس آن بچینم. امروز که دانشم پله‌پله بیشتر می‌شود قاعدتاً باید نشان بدهم که عشقم بیشتر شده است وگرنه دیگر اسمش عشق نیست.

مسافر علی

کنگره به من یک زندگی دوباره داده است و آدم وقتی در حلقه بسته اعتیاد صبحش را شب می‌کند متوجه نمی‌شود، من همیشه می‌گویم مثل یک برنامه کامپیوتری می‌ماند که در یک حلقه معیوب بسته افتاده است و انگار ویروسی شده است. از صبح بلند می‌شوی فکر مواد هستی تا شب که می‌خواهی بخوابی و زندگی را نمی‌فهمی که چیست، مثل یک مرده هستی که فقط حرکت می‌کنی. کنگره به من یک زندگی مجدد داده است. اگر کسی باشد که این کار را برای عزیزانمان بخواهد انجام بدهد حاضریم همه چیزمان را بدهیم اگر بگوید من فلان عزیز که روبه‌مرگ است را به زندگی بر می‌گردانم چه می‌کنید؟ هر کاری بتوانید انجام می‌دهید. من خودم در برابر کنگره هیچ کاری انجام نداده‌ام و امیدوارم در ادامه بتوانم این فرصت و امکان را داشته باشم که بتوانم کاری انجام دهم؛ چون کنگره من را مجدداً به زندگی برگرداند و تازه‌تازه دارم یک چیزهایی را از زندگی درک می‌کنم. امیدوارم که بتوانم خدمتگزار بمانم.


آیا رفت و برگشتتان بعدازاین ۲۰ سال باعث پشیمانی، غبطه‌خوردن و یا حسرتی برای شما بوده است؟

همسفر سعیده

من همیشه از آن دوران به نیکی یاد می‌کنم و آن روزها برایم بسیار باارزش هستند. حضورم در کنگره در آن سن ۲۲ سالگی باعث خوشحالی و افتخارم است و دریافت‌های بی‌شماری داشتم که در مسیر زندگی بسیار تا بسیار کمکم کرد. حقیقت این است که دقیقاً آن زمان وقتی آقای مهندس با دستشان گفتند سیب، من یک سیب سبز فرانسوی را تصور کردم که گفتند این سیب کال است اگر بکنی نمی‌توانی بخوری آن‌قدر در وجود من کلام آقای مهندس نشسته بود که وقتی هم برگشتیم باورم این بود که سیبمان نرسیده بود و اگر می‌کندیم هم خوردنی نبود. خدا را شکر می‌کنم که این صبر را به من داد و به ما کمک کرد تا صبر کنیم این سیب برسد. بی‌نهایت متشکرم از آقای مهندس و خانم آنی بزرگوار، برایشان سلامتی روزافزون از خداوند می‌خواهم و همچنین از خانواده محترمشان؛ استاد امین، خانم شانی و خانم آنی کمان‌دار. زمان گذشته کنگره کوچک‌تر بود و پیوند محبت ما به‌صورت ظاهری ملموس‌تر بود و به همین  دلیل خاطرات بسیار خوشی را برایمان ساخته است و حالا که به گذشته برمی‌گردم، همچنان آموزش می‌گیرم. از راهنماهای خوبم چه راهنمای آن زمانم سرکار خانم جلالی که خیلی خوشحال شدم اخیراً در پارک زیارتشان کردم و هم خانم خندان عزیزم که در این دوره بسیار کمکم کردند و می‌کنند. فکر می‌کنم آموزش‌های کنگره را این بار خیلی بهتر از گذشته درک می‌کنم و از تک‌تک خدمتگزاران کنگره از ازل تا ابد سپاسگزارم که این ‌همه زحمت کشیده و می‌کشند تا این سیستم، ساختار و سازمان به این زیبایی برای ما باشد و بستر مناسبی برای آزادی‌مان شود.


مسافر علی

من یک زمانی بله، مثلاً به اینجا می‌آمدم و می‌گفتم اگر همان موقع می‌ماندم چه اتفاقاتی می‌افتاد و بعد که یواش‌یواش جلوتر رفتم و در کنگره آموزش گرفتم، فهمیدم که این‌طور نبوده است، قطعاً اتفاقی که الان افتاده چیزی بوده که برای ما مقدر شده بود و قطعاً دلایلی پشت آن بوده؛ پس ما باید تسلیم این قضیه شویم و حتماً برای ما بهتر بوده است. همین که این دفعه ما آمدیم، خدا را شکر دوباره سلامتی من برگشت و توانستیم رها شویم، بمانیم و در حد توانمان خدمت کنیم، شاکر خداوند هستم. واقعاً ممنون آقای مهندس هستم که نعمت درمان را به من هدیه دادند و تمام خدمتگزاران کنگره، مرزبان‌های عزیز راهنماهای محترم و راهنمای خودم و تمام کسانی که خالصانه و صادقانه درحال‌خدمت هستند، مدیون تمام آن‌ها هستم و ممنونم.

انجام مصاحبه: راهنمای تازه‌واردین همسفر نیلوفر
ویرایش: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم) نگهبان سایت
ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی لویی پاستور

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .