جلسه دهم از دوره پانزدهم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی میرداماد به استادی دنور همسفر منیره، نگهبانی پهلوان همسفر سحر و دبیری پهلوان همسفر لیلا با دستور جلسه «صورت مسئله اعتیاد» روز دوشنبه ۷ مهرماه ساعت ۱۴:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
آنگاهکه روشنایی آبستن تاریکی بود، اهریمن از فرمان سرپیچی کرد، گویی نقطهای سیاه و تاریک از دل روشناییها زاده شد و حرکت خود را آرام و خزنده برای تاختن به جهان روشناییها آغاز کرد تا ظلمت و تاریکی را گسترش دهد و برتری خود را نسبت به انسان در مقابل قدرت مطلق به اثبات برساند و انسان را از سیر صعودیاش منحرف نماید. یورش آغاز گردید، بازار ضد ارزشها بالا گرفت، گویی دربهای الهامات الهی آسمان به سبب نافرمانی بشر و نفوذ نیروهای اهریمنی بسته شد و قدرت در جسمیت تحت فرمان نیروهای مخرب قرار گرفت و برای اینکه انسان را به سمت افکار خود سوق بدهد، برای آنها وسایل خوشی و لذتهای زودگذر گوناگونی را مهیا کردند.
انگشت اهریمن بهطرف خطرناکترین و مهلکترین موضوع نشانه رفت و تیر زهرآگین خود را که چیزی نبود مگر خمر را رها نمود، یعنی آنچه روی اندیشه، عقل و شخصیت انسان را بپوشاند؛ بنابراین برای خروج از ظلمت و این جهنم راهی نبود، مگر چنگ زدن به ریسمان الهی.
کمکم عکسالعملهای آشکار و پنهان در وجود مصرفکنندگان نمایان شد و برای کاهش این عکسالعملها از طریق پزشک با داروها و آمپول، روش سنتی، طب سوزنی، شلاق درمانی و زندانی کردن در منزل و سقوط آزاد استفاده شد؛ ولی درمانی صورت نگرفت تا اینکه پس از سالها مهندس حسین دژاکام به دنبال یافتن راهی برای خروج از تاریکی اعتیاد بود و در سال ۱۳۷۶ با مطالعات، تحقیقات و ابداع روش DST موفق به کشف صورتمسئله اعتیاد شدند.
ایشان علت ترکهای بیجواب و برگشت به مواد را احیاء نشدن سیستمهای تخریب شده جسم، بر اثر مصرف مواد و به کار نیفتادن غدد شبه افیونی و از تعادل خارج شدن سیستمهای بدن عنوان کردند. ایشان در سال ۱۳۸۸ فرمودند: «در صورتمسئله اعتیاد کاری انجام گرفت که بعدها خواهند فهمید و راه درمان اعتیاد را پیدا کردند و فهمیدند مشکل کجاست و چگونه باید حل شود.» نمونههای زیادی ارائه شد که اعتیاد مسمومیت مزمن و وابستگی دارویی نیست، بلکه اعتیاد جایگزینی مواد مخدر درون با مواد مخدر بیرون است و در سه بخش جسم، روان و جهانبینی انسان تخریب ایجاد میکند.
با کشف صورتمسئله اعتیاد، پیچیدهترین مسائل را حل کردند از جمله درمان سیگار و درمان چاقی و بستری امن فراهم کردند، برای درمان بیماری اعتیاد و در این بستر جایگاههای خدمتی قرار دادند، برای مسافران و همسفرانی که بعد از رهایی از دام اعتیاد و رسیدن به حالخوش در این جایگاهها بتوانند خدمت کنند. در جهت کمک به انسانهای دردمند. یکی از این جایگاهها لژیون سردار است، برای حفظ و توسعه کنگره۶۰ که با کمکهای داوطلبانه افراد و با عشق و محبت بلاعوض صورت میگیرد.
ممکن است اینگونه تصور شود کسانی که در لژیون سردار خدمت میکنند و عضو لژیون سردار میشوند که از نظر مالی غنی هستند؛ ولی من میخواهم بگویم من با وارد شدن به لژیون سردار خودم را ثروتمند دیدم. قبل از ورودم به کنگره مسافرم دچار افسردگی شدند و بعد سکته مغزی کردند و بعد هم وارد کنگره برای درمان اعتیاد شدند. ایشان به خاطر شرایطشان دو سال به محل کارشان نرفتند و ما از نظر مالی به صفر رسیدیم و خانوادههایمان ما را تأمین میکردند.
واقعاً حال دلمان خوب نبود، شرایط خیلی سختی را داشتیم و راهنمایم همیشه به من میگفتند، خانم منیره لژیون سردار را شرکت کن و مطمئن باش همهچیز درست میشود. دقیقاً مثل امروز روزی بود که من بهعنوان مهمان وارد لژیون سردار شدم. شور و حال افرادی که عضو لژیون سردار بودند خیلی به دلم نشست. وقتی رفتم خانه به مسافرم گفتم که از ته دلم آرزو میکنم هرچه زودتر سلامتیت را به دست بیاوری و بتوانی دوباره به سرکار بروی و اولین حقوقی را که گرفتی با آن عضو سردار شوم. مسافرم گفت، دعا کن که خوب بشوم، حتماً این کار را میکنم تا اینکه صبح با مسافرم تماس گرفتند و گفتند زمینی که ۱۵ سال سرش دعوا بوده و منتظر بودیم فروش برود، مشتری برایش پیدا شده است و سهم شما را در چندماه به حسابتان میزنیم.
اصلاً باورم نمیشد که چرا در آن ۱۵ سال این پول به ما داده نشد که هزار کار میخواستیم باهاش انجام بدهیم، خلاصه هر دو عضو لژیون سردار شدیم و مسافرم سلامتیاش را به دست آورد و سرکار رفت. گذشت تا گلریزان سال بعد که واقعاً دلم لرزید برای دنور شدن. جوری شده بودم که کلیپهایی که از آقای مهندس در مورد لژیون سردار میدیدم، بیاراده اشک از چشمانم سرازیر میشد و از ته دلم میخواستم خداوند مرا لایق این جایگاه بداند.
با مسافرم این حس و حالم را در میان گذاشتم و ایشان گفتند، خودم هم دلم میخواهد دنور بشوم؛ ولی من بعد از دو سال دارم سرکار میروم و تازه بدهیهای که داشتیهایم را پرداخت کردم. کمی پسانداز کردم، تصمیم دارم وسایل خانهمان را عوض کنم و به زندگیمان سر و سامان بدهم. من چیزی نگفتم و سکوت کردم.
صبح جمعه به پارک رفتیم و در پارک خانم سمیرا، پهلوان محترم شعبه را دیدم از ایشان در مورد جایگاه دنوری و پهلوانی پرسیدم و از حس و حالم برای دنور شدن گفتم. خانم سمیرا گفتند، انسان از فردایش هیچ خبری ندارد، ممکن است شما سال آینده موقعیتی برایت پیش بیاید که دیگر نتوانید کنگره بیایید. شما عضو لژیون سردار هستید؛ پس یک موجی آمده جلوی راه شما را قرار گرفته است و شما سوار قایق شدید و روی این موج قرار گرفتید. این موج در حرکت است، اگر شما حرکت نکنید این موج تو را رها میکند بدون اینکه متوجه بشوی از جلویت میگذرد و ممکن است دیگر این موقعیت برایت پیش نیاید.
من این صحبت خانم سمیرا را به مسافرم گفتم؛ ولی ایشان همچنان سر حرف خودشان بودند. از فردای آن روز فقط برای ما اتفاقات بد میافتاد، لامپهای خانه سوخت و دو تا از وسایل برقی من خراب شد و در یک هفته سه بار مسافرم ماشینش را برای تعمیر برد و درست نشد، تلفن همراه مسافرم افتاد زمین و کلی خسارت دید و بعد درد عجیبی داخل سینهام احساس کردم و متوجه شدم یک تودهای به اندازه یک توپ پینگپنگ داخل سینهام هست، بهطوری که از شدت درد دستم را نمیتوانستم تکان بدهم. دو روز گذشت و حال من بدتر شد.
مسافرم میخواست نوبت دکتر بگیرد، گفتم من به دکتر نمیآیم و این مشکلی که من پیدا کردم، یک نشانهای از طرف خداوند است و ممکن است یک کیست ساده یا یک توده سرطانی باشد و اگر اینطور باشد شما باید چند برابر پول دنور شدن را خرج این بیماری کنید. ما یک ماه است برایمان اتفاقهای بد میافتد و شما همینطور دارید خسارت میدهید، فکر نمیکنید تصمیمی که گرفتی را باید عوض کنید. گذشت و تا روز جشن گلریزان متوجه شدم مسافرم دنوری مرا اعلام کردند.
من آنقدر از این موضوع خوشحال شدم که وقتی رسیدم به خانه، دو رکعت نماز شکر خواندم و از خدا خواستم ثواب این کار که همسرم برایم انجام داده است به روح پدر و مادر همسرم که آسمانی شدهاند برسد. همان شب من خواب دیدم در کنگره هستم و خانمی شال پهلوانی به گردنشان هست و پیش من آمدند و گفتند، تو از طرف خداوند برای این جایگاه انتخاب شدی و یک شال نورانی گردن من انداختند و گفتند، این یک هدیه از طرف خداوند برای شماست. این بهترین هدیه و ثروتی هست که لژیون سردار و خداوند به من دادند.

تایپیست: همسفر اعظم رهجو راهنما همسفر اکرم (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجو راهنما همسفر زهرا (لژیون دوازدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه رهجو راهنما همسفر زهرا (لژیون هجدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی میرداماد اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
6739