بنام قدرت مطلق
جلسه چهارم از دوره چهارم کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی لواسان با استادی مسافر حسین و نگهبانی مسافر منصور و دبیری مسافر احمد با دستور جلسه صورت مساله اعتیاد مورخ دوشنبه ۱۴۰۳/۷/۷ راس ساعت ۱۷ آغاز بکار نمود.
خلاصه سخنان استاد :
سلام دوستان حسین هستم، یک مسافر. خدا را شکر میکنم بابت روزهایی که با حال خوش در کنگره سپری میکنیم و امروز هم توفیق خدمتی دیگر در این مکان مقدس نصیبم شد. از راهنمای محترم، آقا ایمان، تشکر میکنم که این جایگاه خدمتی را به من سپردند.
موضوع مشارکت من درباره «صورتمسئله اعتیاد» است. یکی از راهنمایان شعبه لویی پاستور که در آکادمی حضور دارند، همین امروز در گفتوگویی به من گفتند: وقتی در سفر دوم به جمعیت حاضر نگاه میکنی، این حضور پررنگ و این همه حیات و جنبوجوش در آکادمی نشان میدهد که صورتمسئله اعتیاد، همانطور که مهندس فرمودند، از سی سال پیش حل شده است. ورود ما به سفر دوم بهانهای است برای آشنایی با مفاهیم عمیقتر؛ از جمله بخشش، عشق، محبت و وادی چهاردهم. حتی مصرفکننده شدن ما هم بهانهای بوده تا به کنگره بیاییم و با این راه و رسم آشنا شویم.
او میگفت: «هرکس نتواند با این متد، با این روش و با این زمان و شربت OT سفر کند و به حال خوش برسد، مشکل از خودش است؛ از نفس ضعیف خودش.» واقعاً همینطور است. در آکادمی بارها شاهد بودهام کسانی که وارد اتاق مهندس میشوند، با چشمانی اشکبار بیرون میآیند. بسیاری از آنها همسران یا فرزندانشان را به کمپ برده بودند، اما اینجا چیز دیگری یافتند: آشنایی با مهندس، با کنگره و با مفهوم حقیقی بخشش.
من در سفر ویلیام وایت دوبار با مشکل مواجه شدم. بار اول در شعبه صالحی با راهنمای عزیزم، آقا پیام سالاری، سفر میکردم. به دلیل مشکلی در کارم حتی دادگاهی شدم و سفرم تخریب شد. بار دوم در لژیون سردار شرکت کرده بودم. آن زمان هنوز درک کاملی از لژیون نداشتم. اما آقا پیام مرا تشویق کردند و گفتند: «در لژیون سردار شرکت کن، پرداختی داشته باش، از مالت ببخش تا راهها برایت باز شود.» با توصیه ایشان، اولین پنج میلیون تومان را به همراه یکی از برادران لژیونی ام واریز کردم. بعد هم در دنور شرکت کردم و اتفاقهای بزرگی در سفر سیگارم افتاد. تازه آنوقت فهمیدم بخشش چه دریچههایی از دانایی و آگاهی را میگشاید.
قبل از آشنایی با کنگره، به کلینیکی میرفتم که هزینه ویزیتش چهار میلیون تومان بود. همسرم که از رفتار و پرخاشگریهای من نگران شده بود، ابتدا برای خودش وقت مشاوره گرفت و سپس برای من. روزی که به کلینیک رفتم، مشاور خانمی حدود پنجاه ساله، پس از دیدنم گفت: «آقا، شما مصرفکننده هستید؟» من هم پس از ده سال دروغ گفتن، دیگر طاقت نداشتم و گفتم: «بله، مصرفکنندهام.» او گفت: «اگر راهی جلوی پایت بگذارم، بدون قرص میروی؟» گفتم: «بارها با قرص تلاش کردهام و نتیجهای نگرفتم.»

آن خانم به من پیشنهاد داد به کنگره ۶۰ بروم. گفتند آنجا طول درمان دارد و مثل خیلی جاها نیست که فقط صورت را درمان کنند، بلکه ریشه را مییابند. همان موقع همزمان با من، فرد دیگری وارد کلینیک شد؛ با پاکت گل و شیرینی، در حال جشن گرفتن رهاییاش از کنگره. همانجا چند دقیقهای از تجربههایش را برایم گفت و همین باعث شد به کنگره بیایم.
امروز میفهمم که همه آن سختیها و بهانهها مقدمهای بوده برای رسیدنم به این سفرهی خوشی که همیشه آقا بهروز در لژیون از آن صحبت میکنند.
پیشنهاد من به دوستان این است: حتماً در لژیون سردار شرکت کنید؛ حتی اگر با مبلغی اندک، هرکس به اندازه توان خود. مهم بخشش است، نه مقدار. چرا که بخشش، دریچهای به سوی دانایی و آگاهی است.
ممنونم که به مشارکت من گوش دادید.
تایپ و بارگذاری : مسافر مصطفی
مرزبان خبری : مسافر محسن
- تعداد بازدید از این مطلب :
86