پیمان وادی هشتم یکی از زیباترین و عمیقترین مراحل در مسیر آموزشی و معنوی کنگره ۶۰ است؛ مسیری که انسان را به یاد عهد ازلی با قدرت مطلق میاندازد و او را برای قدم گذاشتن در راهی روشنتر آماده میکند. تجربهی بستن این پیمان برای هر فرد منحصر به فرد و ارزشمند است و میتواند دریچهای تازه در زندگی بگشاید.
در این مصاحبه، پای صحبت یکی از راهنماهای عزیز نمایندگی ارتش نشستیم تا از احساسات، تجربهها و دستاوردهایشان در مسیر بستن پیمان وادی هشتم برایمان بگویند. امید است این گفتوگو چراغی باشد برای همهی کسانی که در این مسیر گام برمیدارند.
تجربه شخصی:
قبل از هر چیز، برایمان بگوئید اولین بار که اسم پیمان وادی هشتم را شنیدید، چه تصویری در ذهن شما شکل گرفت؟چه احساسی داشتید؟
اولین بار که اسم پیمان را شنیدم، خب در واقع اوایلی بود که در کنگره ۶۰ حضور پیدا کرده بودم و سفر اولی بودم و حس میکردم کسانی که پیمان میبندند قطعا به یک درجهای رسیدهاند و از تمام ضدارزشها دور شدهاند و با خودم گفتم خوشا به حال این عزیزان و من هنوز کلی راه دارم تا به این نقطه برسم.
وقتی تصمیم گرفتید وارد پیمان بشوید، چه چیزی در درونتان تغییر کرد؟
متأسفانه من خیلی دیر به این مرحله رسیدم آنقدر نیروهای منفی قوی عمل میکردند هر دفعه موردی باعث میشد که من نتوانم برای بستن پیمان قدم بردارم و آن ترس و باور اشتباهی بود که فکر میکردم باید به یک درجهای از خلوص رسیده باشم و از تمام ضدارزشها دور باشم تا پیمان را ببندم در صورتیکه این یک باور اشتباه بود و در اصل کار نیروهای منفی و بازدارنده بود.
وقتی به زمان پیمان نزدیک شدید، چه احساسی داشتید؟ هیجان، نگرانی یا آرامش؟
وقتی تصمیم برای بستن پیمان گرفتم، حس ترس و نگرانی در من خیلی زیاد شد، بهطوریکه ممکن بود باز هم پشت گوش بیاندازم.
اما از آنجایی که آموختیم با ترس خود مواجه بشویم و در راه صراط مستقیم باشیم و از طرف جناب مهندس دستور صادر شده بود که راهنمایان و خدمتگزاران باید پیمان را اجرا کنند، قدم برداشتم و این مهم را انجام دادم.

روند و مراسم:
از مراحل آماده شدن برای پیمان (غسل، لباس سفید، نوشتن سیاهه و …) برای ما بگوئید. کدام بخش برای شما پررنگتر بود؟
همیشه از عزیزانی که پیمان بسته بودند سؤال میکردم که حسشان چگونه بوده و در نوشتن سیاهه چطور ضدارزشهایی که انجام داده بودند را یادشان میآمد و باورم نمیشد زمانی که مرحله به مرحله، مراحل پیمان را جلو میرفتم گویی آماده میشدم برای رفتن به حج و قرار است با خودم روبرو شوم.
در مرحله سیاهه نوشتن انگار باری از روی دوشم برداشته میشد و بعد از اتمام مراحل پیمان حس سبکی شبیه به دوباره متولد شدن را داشتم. رابطهام با خدا عمیق تر و نزدیکتر شد و با بستن پیمان از قدرت مطلق خواستم که فرصت بدهد تا بتوانم در زمین انسانی بهتر باشم و تلاش کنم که دنیا را از آنچه تحویل گرفتم بهتر پس بدهم.
بعد از پیمان:
به نظر شما، بزرگترین دستاورد بستن این پیمان در زندگیتان چه بوده است؟
در مورد این سوال فکر میکنم با بستن پیمان گویی از پیمان روز الست که از حافظه کوتاه مدت ما بوده و فراموش کردهایم یادآوری میشود و هر زمانی که پیش میآید که کار ضدارزشی حتی پیش پا افتاده انجام دهم و یا مسائل و مشکلات نمیگذارند در مسیر باشم یاد پیمان و قراری که با قدرت مطلق بستم بیفتم و دوباره برگردم به عقب و جبران کنم.
در بحث جبران خسارت، شما چه اقداماتی برای خود، خانواده یا جامعه انجام دادید یا قصد دارید انجام بدهید؟
من بیشتر در قسمت جبران خسارت از خود، کار میکنم و امیدوارم با خدمت کردن بتوانم هم به خود و هم به جامعه و همنوعان خود کمک کنم.
پیام برای دیگران:
اگر کسی هنوز پیمان را نبسته و در مسیر حرکت است، چه توصیهای برای او دارید؟
توصیه ی من این است که ما پیمان میبندیم که هر آنچه در توان داریم در صراط مستقیم قدم برداریم و اگر اشتباهی کردیم و از مسیر خارج شدیم دوباره تلاش کنیم و به مسیر اصلی برگردیم در غیر اینصورت باید بهای کار خود را پرداخت کنیم. ما در این مسیر آزمون و خطا میکنیم تا بیاموزیم.
.jpg)
خیلی ممنون از وقتی که گذاشتید و تجربههای ارزشمندتان را با ما به اشتراک گذاشتید. مطمئناً حرفهای شما میتواند چراغ راهی برای دیگران باشد تا در مسیر حرکتشان با امید و انگیزه قدم بردارند.
طراح سؤال، مصاحبه کننده و تایپیست: همسفر شیرین رهجوی راهنما همسفر آتنا(لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر نگار رهجوی راهنما همسفر اعظم(لژیون پنجم)
ویرایش و ارسال: همسفر هنگامه رهجوی راهنما همسفر عطیه(لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
189