English Version
This Site Is Available In English

از هفت سال ترک تا رهایی در کنگره

از هفت سال ترک تا رهایی در کنگره

دهمین جلسه از دوره پنجاه و دوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰ نمایندگی شفا مشهد، با استادی  مسافر مجتبی، نگهبانی مسافر ابراهیم و دبیری مسافر اسماعیل با دستور جلسه "صورت مسئله اعتیاد" یکشنبه 6 مهر ۱۴۰۴ ساعت 17 آغاز به کار کرد

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مجتبی هستم مسافر.
جا دارد خدا را شکر کنم که من هم این جایگاه را تجربه کردم و پشت این میز نشستم. از راهنمای عزیزم که این فرصت را به من دادند تشکر می‌کنم، همچنین از نگهبان جلسه، ایجنت محترم و مرزبان‌ها سپاسگزارم.

صورت‌مسئله اعتیاد در سی‌دی‌ها بسیار تکرار می‌شود؛ این‌که ما آن‌قدر مواد مخدر وارد بدنمان کرده‌ایم که دیگر اجازه ندادیم بدنمان مواد شبه‌افیونی خودش را تولید کند و این توانایی را از بین برده‌ایم. همین باعث شد همه ما درمانده شویم و کارمان به جاهای باریک بکشد.

من شخصاً ترک‌های مختلفی را تجربه کردم. بالاترین ترک من هفت سال بود. سال اول و دومش خوب بود، در جلسات NGOهای دیگر شرکت می‌کردم و حتی تولد گرفتم، اما چون فقط به جلسات اکتفا کردم و از جلسات فاصله گرفتم، دوباره لغزش پیدا کردم.
وقتی کنگره را با بقیه جاها مقایسه می‌کنم، می‌بینم کنگره جلسات دارد، پارک دارد، استخر و ورزش دارد و تنوع زیادی دارد. به نظر من اگر کسی در کنگره باشد و دوباره سراغ مواد نخواهد رفت.

در آن هفت سال پاکی، اتفاق‌های زیادی برایم افتاد که حتی در زمان مصرف تجربه نکرده بودم؛ بازداشت شدم، افسردگی شدید گرفتم و روزهای زیادی را تنها و بی‌هدف در خانه گذراندم. اما الان بهترین روز هفته برایم جمعه است. صبح زود بیدار می‌شوم، می‌آیم پارک، تا ظهر با بچه‌ها هستیم، اگر برنامه‌ای باشد استخر می‌رویم، اگر هم نباشد باز جمعه بهترین روزم است.

در آن دوران یک همکار داشتیم که دائم جلو من «گل» مصرف می‌کرد. چند بار این کار را تکرار کرد تا بالاخره من هم وسوسه شدم و مصرف کردم. کم‌کم لبم به شیره تریاک هم خورد و بینش قرص B2 هم اضافه شد. آن‌قدر مصرف کرده بودم که دیگر مواد به من حال نمی‌داد، چون طعم پاکی را چشیده بودم.

یک‌بار تصمیم گرفتم ترک کنم. سه شب مصرف نکردم، اما درد و حال بدم مرا به بیمارستان کشاند. بعد طاقت نیاوردم و دوباره مصرف کردم. قرصB2 را از یکی از بچه‌ها گرفتم؛ او گفت این‌بار زیر زبان نگذار، اسنیف کن. همین شد که روزی ۱۲ تا ۱۳ قرصB2 را اسنیف می‌کردم. در ماشین می‌نشستم و مصرف می‌کردم. مدام چرت‌های عجیب می‌گرفتم، حتی یک بار در جاده با خانواده بودم که رفتم توی خاکی و خدا به ما رحم کرد.

تا این‌که شنیدم همان دوستی که باعث لغزش من شد، به کنگره آمده و سفر کرده است. آمارش را داشتم، می‌دیدم سر ساعت می‌آید و می‌رود و چسبیده به جلسات. خوشم آمد و گفتم بگذار من هم امتحان کنم. او به تهران رفت و رهایی‌اش را گرفت. من هم شروع کردم و آمدم پشت در کنگره.

خانمم اولش خیلی مخالف بود، چون معرفم کسی بود که او دوست نداشت. اما من مطمئن بودم جای خوبی می‌روم. از روزی که آمدم پشت در کنگره، با اطمینان آمدم؛ می‌دانستم اینجا جایی است که به من کمک می‌شود. حالا می‌بینم کسانی که با شال بودن که همه رها شده‌ بودند.

در کنگره 60 هستم، کنگره یک پکیج کامل هست، و این که من اینجا هستم باعث شد برادرم هم به کنگره آمد وهمچنین همسفرانم با کنگره آشنا شدند. خدا را شکر می‌کنم که امروز اینجا هستم. ممنون به صحبت‌هایم گوش کردید.

مرزبان خبری: مسافر علی‌اصغر
عکاس: مسافرین صابر ل۱۱، مجتبی ل16
تایپ: مسافرین علی ل۱۸، رضا ل۱، مهرداد ل18
صوت: مسافرین علیرضا ل۷
تنظیم و ارسال: مسافر احمد ل18

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .