آقای مهندس در مورد عشق صحبتهای زیادی داشتند و بارها تأکید کردند که در تمام هستی، لغتی مثل عشق و محبت نیست که بتوان دربارهاش چنین سخن گفت. عشق است که زنجیرههای هستی را به هم متصل میکند. اگر عشق نبود، بودن هم معنا نداشت. هستی بدون عشق، اصلاً خلقت را معنا نمیکرد. عشق به فرزندم، عشق به همسرم و عشق به خانوادهام پایه و اساس زندگی من است و مرا زنده نگه میدارد. در کنگره آموختم که پیوند عشق و محبت است که خانواده را به هم متصل میکند. اگر عشق و علاقه نباشد، ما چیزی جز ظرفی خالی نیستیم. آقای مهندس عشق را بر سهپایه تقسیم کردهاند: سایه، جاذبه و حس. وقتی این سه کنار هم قرار میگیرند، معنای شیرین عشق به وجود میآید.
خیلی برایم جالب بود وقتی آقای مهندس این موضوع را چنین شیوا باز کردند. دربارهٔ سایه فرمودند: انسان باید چیزی را داشته باشد که دوستش داشته باشد. وقتی فکر کردم، دیدم در زندگی من، مصداق سایه، کنگره است. جایی که وجود دارد، میبینمش و در جلساتش شرکت میکنم. آنجا سایه و پناه من است. یادم نمیرود روزهای اولی که به کنگره میآمدم، وقتی جشنهای رهایی را میدیدم و حال خوب رهاشدگان و خانوادههایشان را مشاهده میکردم، با تمام وجود انرژی میگرفتم و با اشک شوق دستمال به دست، اشکهایم را پاک میکردم. برای تکتک کسانی که در کنگره رها شدند و حال خودشان و خانوادههایشان خوب شده، ذوق کردم.
فکر میکنم پشت این حال خوب، همان عشق به انسانهاست که در کنگره بهخوبی آن را درک کردم. حس، آن دریافت قلبی و حال خوب من از کنگره است؛ همان حسی که با گوشت و پوست لمسش کردم. رهایی مسافرم، عشقی که بعد از رهایی به زندگی و آغوش خانوادهام بازگشت، همه اینها را بدون کوچکترین چشمداشت از کنگره دریافت کردم. یاد گرفتم قدردان باشم، آموزش دیدم که خدمت دیگران را ارج بنهم و عشق و محبت دریافتشده را به اشتراک بگذارم. جاذبه، من عاشقانه جذب کنگره شدم و امید دارم در این مسیر ثابتقدم بمانم و بتوانم ذرهای از این دریای بیکران باشم و خالصانه خدمت کنم. سپاسگزارم از کنگره و از اینکه عشق و محبت را به من آموختید.
نویسنده: همسفر خدیجه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون نهم)
رابط خبری: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون سوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مونا نگهبان سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
342