از قلم است که گامهای بلندش در سراسر گیتی روان و جاری میشود، گویی جویها به هم میپیوندند تا رود یا رودهای خروشان را تشکیل دهند و آن محتوا را به همه انسانها برسانند. قسم به قلم و آنچه مینویسم؛ وقتی که قلم را دست میگیرم، فکر و حس خود را روی کاغذ میآورم و این ارتباط، میان من و خدای مهربان است. وقتی در تاریکترین لحظههای زندگیام هنوز چشمم دنبال معجزهای بود، در اعماق وجود من امیدی کوچک زنده بود؛ امیدی که من را وادار میکرد در وادی عشق قدم بگذارم و مسیر را جستوجو کنم، همین برای من جرقه امید بود که قلبم را از تسلیم شدن، نجات میداد. من از دل رنجها برخاستم و دستم را به زانوهایم گرفتم، من تمام سختیها و مشکلات مسیر را به جان خریدم، صدای آرامی در دل من میگفت حرکت کن، همان خدایی بود که هوای من را داشت. زمانی دلم میلرزید؛ اشکهای من به پهنای صورتم میغلتیدند، با حرکت، راه نمایان شد.
من در وادی عشق قدم گذاشتهام؛ در کنگره۶۰ فرکانس باورهای من تغییر کرد، جهان برای من رنگ تازهای به خود گرفت و واقعیت درمان اعتیاد مسافرم، پیش روی من آشکار شد. شبها به آسمان پر از ستاره نگاه میکردم و با چشمانی پر از اشک با خدای مهربانم صحبت میکردم و کسی از دل من خبر نداشت، خدا را صدا میزدم و خدا صدای من را شنید، گفت: جانم، آرام باش، دستم را گرفت، اشکهایم را پاک کرد و شانههایی را در گوش من زمزمه کرد. خداوند من را آگاه کرد و آغاز دگرگونی باورها در زندگیام عوض شد و این نشانه، همان کنگره۶۰ بود و تو را به ادامه مسیر و ایمان فرا میخواند، باید ادامه میدادم تا در مسیر کنگره۶۰ رشد کنم. اگر خواستی بنویسی، محکم بنویس و بدان در درون خودت، هر قدر که باشد، میتوانی با سخاوت بیشتری به قلم فرمان برانی؛ چون قلم از تو فرمان میگیرد. قلم مانند کلیدی است که درهای بسته فکر و احساس من را باز میکند. خدایا شکر که وجود آقای مهندس و کمک راهنمای خوبم را دارم. شکر، شکر، شکر.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر افسانه (لژیون ششم)
عکاس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون دهم)
ویرایش و ارسال: همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر هدی (لژیون پانزدهم) دبیر دوم
همسفران نمایندگی ایمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
159