English Version
This Site Is Available In English

قدردانی گذر از طلبکاری به شکرگزاری است

قدردانی گذر از طلبکاری به شکرگزاری است

جلسه اول از اولین دوره کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه جشن ایجنت و مرزبان نمایندگی البرز(کرج) با استادی ایجنت محترم مسافر مهدی، نگهبانی مرزبان محترم مسافر شهرام و دبیری مرزبان محترم مسافر مجید، با دستور جلسه "هفته ایجنت و مرزبان" در روز سه‌شنبه بیست‌وپنجم شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کارکرد.


خلاصه سخنان استاد:
هزار بار شکر می‌کنم که این فرصت در اختیار من قرار داده شد تا در این جایگاه حضور داشته باشم و آموزش بگیرم. این هفته را در وصف آقای مهندس و همه ایجنت‌ها و مرزبان‌های سراسر شعب کنگره، به‌خصوص شعبه البرز، شعبه خودمان، مرزبانی خودمان و همچنین ایجنت و مرزبان‌های پارک چمران تبریک می‌گویم و امیدوارم که برکات این خدمات در زندگی‌شان جاری باشد.

داشتم فکر می‌کردم که چرا این هفته‌ها و این جشن‌ها در کنگره لحاظ شده است. دلیل اصلی آن شکرگزاری و قدردانی است؛ اینکه من از فاز طلبکاری دوران مصرف بیرون بیایم. در دوران مصرف، من همیشه یک آدم طلبکار بودم. اما در کنگره یاد گرفتم، به‌خصوص از راهنمایم که حتی اگر جایی رفتم و کسی کاری برایم انجام داد حتی اگر پولش را پرداخته باشم باز هم باید تشکر کنم. نباید بگویم چون پول دادم وظیفه‌اش بود. حتی وقتی در خانه می‌روم و همسر یا مادرم غذا آماده میکند باید تشکر کنم و نگویم وظیفه‌اش بوده است.
در کنگره یاد گرفتم که از فاز طلبکاری وارد فاز قدردانی شوم و ببینم وقتی قدردانی می‌کنم، چه‌قدر حال خودم بهتر می‌شود، حتی بیشتر از آن فرد مقابل. کسی که در هر جایگاهی خدمت می‌کند، با عشق کامل این کار را انجام می‌دهد و اصلاً به این نگاه نمی‌کند که کسی از او قدردانی می‌کند یا خیر. همان‌طور که در جمع به بچه‌ها مثال می‌زنم یک پدر وقتی به فرزندش عشق می‌دهد و رفاه و آسایش او را فراهم می‌کند، اصلاً برایش مهم نیست که فرزند قدردانی می‌کند یا خیر؛ چون او از سر عشق این کار را انجام می‌دهد. اما مهم این است که آن فرزند قدرشناس بار بیاید یا خیر. پدر کار خودش را می‌کند.
کنگره هم همین است. هر کسی که خدمت می‌کند، دنبال قدردانی نیست. من می‌گویم اصلاً قدردانی فقط برای خود من است؛ چون آن کسی که در جایگاه خدمت است چه ایجنت باشد، چه مرزبان یا هر کس دیگر وظیفه خود می‌داند و فکر نمی‌کند دارد به دیگران لطف می‌کند تا از او تشکر کنند.
باید ببینم این فرصت کجا غیر از کنگره به من داده می‌شد. به منِ مرزبان، به منِ ایجنت، فرصت مدیریت یک جمع داده شده است. منِ مصرف‌کننده که تا دیروز حتی نمی‌توانستم خودم را اداره کنم، امروز می‌آیم و به‌عنوان مرزبان مدیریت یک شعبه را به عهده می‌گیرم. کارهایی که مرزبان‌ها انجام می‌دهند شاید وقتی خودشان مشارکت کنند بگویند، اما من می‌خواهم از طرف دیگر ماجرا نگاه کنم. وقتی از درِ شعبه وارد می‌شوم، محیطی آماده می‌بینم؛ صندلی‌ها چیده شده، می‌نشینم و سفرم را شروع می‌کنم. کمتر به این فکر می‌کنم که این شرایط چگونه مهیا شده است. همان صندلی که رویش می‌نشینم، حاصل مدیریت و تلاش یک مرزبان و خدمتگزار است که وقت و انرژی گذاشته‌اند تا من بتوانم روی آن صندلی بنشینم و درمان شوم.
گاهی ممکن است یک مرزبان کمی اخم کند یا رفتاری کند که خوشایند من نباشد. آن‌وقت سریع ناراحت می‌شوم و می‌گویم: «ای بابا، یک شال انداخته گردنش و فکر می‌کند چیزی شده است.» این حس برای سفر اولی‌ها هم می‌آید؛ برای خود من هم آمد. حتی پیش راهنمایم رفتم و گفتم: فلانی از مرزبان‌ها خیلی بداخلاق است اما راهنمایم فقط یک جمله به من گفت: سعی کن اگر روزی مرزبان شدی، این کار را نکنی وقتی خودم مرزبان شدم، دیدم مدیریت چه‌قدر سخت است.
در ساختمان خودمان فقط ده یا بیست نفر جمع می‌شوند، اما باز هم هر کس یک سلیقه‌ای دارد و حرف یکسان نمی‌زنند. حالا فکر کنید مدیریت صدها مصرف‌کننده را بر عهده داشتن چه‌قدر سخت است. هرکدام از ما گذشته‌ای داریم و با خصوصیات متفاوت آمده‌ایم. اینکه دویست یا سیصد یا حتی پانصد نفر مصرف‌کننده در یک جا جمع شوند و نه دعوایی پیش بیاید و نه بحثی، حاصل همان آموزش‌هایی است که در کنگره گرفته‌ایم.
این سیستم مرزبانی تفکری بود که آقای مهندس ایجاد و اجرا کردند. چه سیستم عجیب و شگفت‌انگیزی است. کافی است یک‌بار تصور کنیم اگر مرزبانی نبود چه اتفاقی می‌افتاد. درِ شعبه باز می‌شد و ده یا بیست نفر هم‌زمان می‌خواستند وارد شوند؛ همه می‌خواستند اوتی بگیرند، همه عجله داشتند و همه‌چیز به‌هم می‌ریخت.
من به مرزبان‌های خودمان تبریک می‌گویم که یک دوره پرچالش را پشت سر گذاشتند. مرزبانی به‌خودی‌خود سخت است. من خودم تجربه مرزبانی را داشته‌ام. اما این دوره واقعاً پرچالش بود و لازم می‌دانم خداقوت ویژه‌ای به آن‌ها بگویم. البته این سختی‌ها پر از آموزش بود. شاید در ابتدا فکر کنند چرا در دوره ما این اتفاق‌ها افتاد؟ چرا درست وقتی شال گرفتیم، این مشکلات پیش آمد؟ اما واقعاً حکمتی پشت آن بود؛ خیریتی داشت. آن خیر این بود که ما یاد گرفتیم مستقل شویم.
یادمان نرود که در کل ایران، کنگره ۶۰ فقط یک شعبه در کرج داشت شعبه البرز در فرهنگسرا. ما هیچ‌جای دیگری نداشتیم. حالا که روی این صندلی‌ها نشسته‌ایم، باید هزار بار شکر کنیم. قدیمی‌ترها خوب یادشان هست. در دوران کرونا، با اینکه شعب با رعایت پروتکل‌ها باز بودند، اما ما در کرج مجبور بودیم در پارک‌ها جمع شویم، چون فرهنگسرا تعطیل بود. شعب دیگر ساختمان‌های خودشان را داشتند و باز می‌کردند، ولی ما نداشتیم.
وقتی حالا روی این صندلی‌ها می‌نشینیم، حس می‌کنیم جایی مال خودمان داریم. این واقعاً جای شکر دارد. من یک خدا قوت می‌گویم شاید ظاهر ما فقط پنج مرزبان داشتیم، اما در عمل تعداد مرزبان‌های این دوره خیلی بیشتر بود. همه بچه‌ها پابه‌پای مرزبان‌ها آمدند و خدمت کردند تا شعبه راه بیفتد کسانی بودند که اصلاً خودشان می‌گفتند فکر نمی‌کردیم این شعبه در یک هفته آماده شود.

یادم هست وقتی آقای زرکش آمدند و گفتند از فردا کار را شروع کنید؛ اضافه کردند هفته بعد می‌آیم ببینم چه کرده‌اید. اما وقتی بعد از یک هفته آمدند، دیدند همه چیز آماده است و گفتند کارگاه را برگزار کنید. این چیزی جز همت تک‌تک بچه‌ها نبود همه پابه‌پای مرزبان‌ها کار کردند راهنمایان و اعضای لژیون‌ها‌، از سفر اولی‌ها و سفر دومی‌ها واقعاً کمک کردند تا این شعبه سریع‌تر راه بیفتد و ما به جایگاه خودمان برسیم.
از اینکه به صحبت‌های من توجه کردید ممنون و متشکرم.

تایپ‌وویرایش:مسافرمحمد
عکس: مسافروحید
بارگزاری: مسافرمحمد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .