English Version
This Site Is Available In English

خدمت یعنی ساختن پلی که دیگران از تاریکی به روشنایی برسند

خدمت یعنی ساختن پلی که دیگران از تاریکی به روشنایی برسند

سیزدهمین جلسه از دوره پنجاه و نهم سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ مسافران آقا در نمایندگی پرستار با استادی ایجنت محترم مسافرمحمد، نگهبانی مرزبان محترم مسافر عباس و دبیری مرزبان محترم مسافر رضا و با دستور جلسه «جشن هفته ایجنت و مرزبان» در روز دوشنبه مورخ بیست و چهارم 1404 ساعت 17 برگزار شد.

 

خلاصه سخنان استاد:

 

سلام دوستان محمد هستم یک مسافر،


خیلی خوشحالم که قرار است بتوانم به شایستگی خدمت کنم، دستور جلسه امروز جشن ایجنت و مرزبان است. من این هفته را به همه ایجنت‌ها و مرزبان‌های محترم در تمامی شعب کنگره شصت در سراسر کشور تبریک می‌گویم. به ویژه مرزبان‌های محترم نمایندگی پرستار، عباس عزیز، رضای عزیز، مجتبی مولایی عزیز، مجتبی معروف‌خانی عزیز و رسام عزیز را نام می‌برم و برایشان آرزوی موفقیت می‌کنم.

یک تبریک و تشکر ویژه نیز دارم از دو تن از عزیزانی که در دوره‌های قبل در جایگاه ایجنتی خدمت کردند و اکنون نیز در جمع ما حضور دارند. آقای حامد عزیز، ایجنت دوره قبل بودند که بسیار زحمت کشیدند و آقا رضای عزیز نیز در دوره قبل خدمت کردند. هر دوی این عزیزان ماه‌ها تلاش و زحمت کشیدند و آثار خدمتشان را هنوز در شعبه ما می‌بینیم. وظیفه خودم دانستم که امروز این هفته را به این دو عزیز نیز تبریک بگویم و از ایشان تشکر کنم.جایگاه ایجنت و مرزبانی، مانند سایر جایگاه‌های خدمتی در کنگره، فرصتی است که در اختیار من قرار می‌گیرد تا خدمت کنم، آموزش ببینم، رشد کنم و شخصیتم رشد کند. البته این اجازه خدمت کردن به هر کسی داده نمی‌شود. منظور این نیست که اجازه آن را نمی‌دهند، بلکه من باید خودم را به اندازه هر جایگاه خدمتی رشد دهم تا آن خدمت به من سپرده شود.در کنگره می‌بینیم که بسیاری از افراد در مسیر درمان قرار می‌گیرند.

برخی از آنان برداشت درستی ندارند و قبل از درمان کامل، کنگره را ترک می‌کنند. برخی دیگر می‌مانند و درمان می‌شوند، اما پس از درمان، کنگره را رها کرده و می‌روند. جمله‌ای از آقای مهندس است که همه در خاطر دارند: «کسی که رها می‌شود، هیچ بدهی‌ای به کنگره ندارد. حساب بی‌حساب است.» برخی از ما فقط همین یک جمله را از تمام صحبت‌های ایشان به خاطر می‌سپاریم و به محض اینکه تصمیم به ترک می‌گیریم، می‌گوییم: خب، خود آقای مهندس گفته که من هیچ بدهی‌ای ندارم، پس بگذارم بروم!اما گروهی نیز هستند که وقتی درمان می‌شوند و به آسایش و آرامش می‌رسند، کار را رها نمی‌کنند. می‌مانند، مسئولیت می‌پذیرند، شانه‌های خود را زیر بار خدمت می‌دهند و سعی می‌کنند همان‌گونه که روزی دریافت داشتند، اکنون بایستند و به دیگرانی که می‌آیند خدمت کنند.خدمت به چه کسی؟ خدمت به کسانی که آقای مهندس در پیام این هفته خود به آنان اشاره کردند: «ازیادرفتگان». این جمله‌ای پرمغز و پرمعناست. گاهی یک واژه آنقدر عمیق است که اگر بخواهی درباره آن صحبت کنی، شاید به نوشتن دو کتاب نیز بسنده نکنی. اما در کنگره دیده‌ام که آقای مهندس بعضی واژه‌ها را با یک کلمه چنان بیان می‌کند که گویی عمق معنی را به انسان می‌فهماند.«ازیادرفتگان»... بسیاری از ما مصرف‌کنندگان، به واسطه فرو رفتن در عمق تاریکی مصرف مواد مخدر، ازیادرفته بودیم. برای بسیاری از مصرف‌کنندگان، نزدیک‌ترین افرادشان، آنان را فراموش کرده بودند. ازیادرفته به این معنا نیست که مثلاً پدر و مادرم یادشان باشد که پسری داشتند، اما به جایی می‌رسند که آرزو می‌کنند کاش او را نداشتند. این بسیار دردناک است که نزدیک‌ترین افراد به انسان، مانند خواهر و برادر، فرزندان، پدر و مادر، به جایی برسند که چنین آرزویی بکنند. به جایی می‌رسند که می‌گویند: «کاش نبود.» این یعنی ازیادرفته؛ یعنی نبودنش بهتر از بودنش بود.بسیاری از مصرف‌کنندگان به جایی رسیده بودند که برای خودشان نیز جزو ازیادرفتگان بودند. یعنی خودشان نیز دیگر خود را به یاد نمی‌آوردند. به یاد نمی‌آوردند که چه کسی بودند، چه جایگاهی داشتند، اکنون باید کجا باشند و آیا جایی که هستند، جایگاه آنان است یا نه.به این افراد خدمت می‌کنیم. اما چه خدمتی؟ آقای مهندس اشاره می‌کنند: خدمتی که راه رفتن در گلستان نیست؛ راه رفتن روی آتش و خار است. یعنی چه؟ یعنی دردسر دارد، زحمت دارد.

اینطور نیست که من بگویم مرزبان می‌شوم، یک شال می‌اندازم و می‌نشینم و همه کارها هم انجام می‌شود. چرا دردسر دارد؟ چرا راه رفتن روی آتش و خار است؟ زیرا این یک جایگاه است که اولاً انتظار و توقع از آن بسیار زیاد است. هر کسی که می‌آید، از تازه‌واردی که امروز وارد سالن می‌شود تا فردی که سال‌ها در کنگره بوده، از ایجنت و مرزبان شعبه انتظاراتی دارد. این موضوع، کار را برای او سخت می‌کند. سخت است زیرا این یک جایگاه قضاوت‌شونده است. زیرا جایگاه ایجنتی و مرزبانی، جایگاه تصمیم‌گیری است. هر اتفاقی که در شعبه می‌افتد، به نوعی تصمیماتش را ایجنت و مرزبان می‌گیرند و این تصمیمات بازخورد دارد.این عزیزان به سادگی مورد قضاوت قرار می‌گیرند، این موارد کار را تا حدی دشوار می‌کند. یکی از عواملی که باعث می‌شود آقای مهندس اینگونه عنوان کنند که راه رفتن روی آتش و خار است، همین تصمیم‌گیرنده بودن است. زیرا تصمیمات ایجنت و مرزبان تاثیر به شدت مستقیمی بر حس و حال شعبه دارد. یک ایجنت و مرزبان می‌توانند چنان رفتار کنند و چنان تصمیم بگیرند که مسافر سفر اولی که وارد می‌شود، هیچ دغدغه‌ای جز سفر کردن خود نداشته باشد. همچنین می‌توانند چنان تصمیم بگیرند که مسافر هر روز با چالش جدیدی مواجه شود. همین امر کار را دشوار می‌کند.اما افرادی هستند که در این جایگاه قرار می‌گیرند بدون آنکه در نظر بگیرند مورد قضاوت قرار می‌گیرند، بدون در نظر گرفتن اینکه ممکن است به ناحق درباره ایشان صحبتی شود یا نظری داده شود، بدون در نظر گرفتن اینکه همه از آنها توقع دارند؛ می‌ایستند و خدمت می‌کنند و خدمت صادقانه می‌کنند. به همین دلیل است که من به عنوان یک مسافر وظیفه دارم روزی از این عزیزان قدردانی کنم.البته در کنگره همه ما می‌دانیم که چهار جشن داریم. این چهار جشن برای این هستند که به من یادآوری کنند به گروهی بدهکارم. اگر درمان شدم همه‌اش نتیجه تلاش خودم نبوده است. گروهی زحمت کشیدند تا من توانستم درمان شوم. یکی از آنان مرزبان است. او زحمت کشیده است. اگر ساعت پنج آمدن برای من دشوار بود، اما مرزبانی از ساعت یک بعدازظهر آمده و در را باز کرده است. اگر نیاز بوده در روز تعطیلش از صبح تا شب در شعبه مانده و تمامی این کارها را انجام داده است تا وقتی من بین ساعات پنج تا هشت می‌خواهم به اینجا بیایم، بدون دغدغه و بدون هیچ مشکلی حضور یابم و سفرم را انجام دهم.در این بخش زیاد صحبت نمی‌کنم چون امروز طبیعتاً مشارکت بیشتری نسبت به روزهای دیگر داریم. فقط یک جمله به عنوان جمله پایانی؛ البته می‌خواستم پیش از هر چیز به خودم یادآوری کنم. این را از صمیم قلب می‌گویم و بیش از هر کسی خودم نیازمندم که هر روز و هر ساعت برایم یادآوری شود. پس از طرف خودم نیز دوست داشتم به عنوان یک برادر به مرزبان‌های محترم بگویم: دوره خدمت ایجنت و مرزبانی چهارده ماهه است. چهارده ماهی که از لحظه‌ای که پیمان امضاء می‌شود، شروع می‌شود و کرنومتر آن به کار می‌افتد.الان برای من دیگر چهارده ماه نیست، برای من سیزده ماه است. برای شما مرزبان‌های محترم فکر کنم چهار ماه مانده است. من باید سعی کنم به گونه‌ای خدمت کنم که پس از این چهارده ماه، اثر خوبی از خود بر جای گذاشته باشم. پس از چهارده ماه نباید به خودم بگویم: کاش فلان تصمیم را می‌گرفتم، کاش فلان کار را می‌کردم، کاش فلان حرف را نمی‌زدم.همه اینها را گفتم که حول یک بیت شعر بگردم که می‌گفت:

پادشها چشم خرد باز کن

فکر سرانجام در آغاز کن

از اینکه بخواهم پس از چهارده ماه بگویم کاش این کار را می‌کردم یا کاش آن کار را نمی‌کردم... بسیار بهتر است که هر روز به خودم یادآوری کنم امروز آن تصمیم درست را بگیرم.
ممنونم که به صحبت‌های من توجه کردید.

 

 

تایپ و ویراست:مسافر محمدعلی لژیون نهم

عکس:مسافر کوشیار لژیون نهم،مسافر مهدی لژیون دهم

بارگزاری:مسافر مهدی لژیون دهم

وبلاگ نمایندگی پرستار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .