آقای مهندس مطالبی را تحت عنوان محبت چنین مطرح نمودند که این مطالب بین استاد و شاگرد میباشد شاگرد میگوید: بسیار دلتنگ هستم و برای حل مشکلات کوشش میکنم استاد: شما دلتنگی نکنید محبت به لمس، به سخن، سوری و قراردادی نیست محبت درسی است که حتی انتها، آغاز و پایانی ندارد و درسی است که هیچ زمان به پایان نمیرسد؛ زیرا ابتدا و انتها ندارد و ممکن است این محبت از روز ازل پیمانی که میان ما انسانها و خداوند بسته شده است آغازشده باشد.
درس محبت برای بهتر زندگی کردن است؛ یعنی هرچه انسان عاشقتر با ایمانتر باشد درس بسیاری را یاد میگیرد و در مراتب بالایی قرار میگیرد محبت مانند کمانی است که دو سر آن بیانتها است محبت به عمل است شاید افرادی باشند که با انفاق محبت آمیز یا قربون صدقه یکدیگر محبت کنند؛ اما پشت سر همان شخص نیز صحبت کنند این گونه محبت ارزش ندارد؛ اگر محبت در جهت منفی باشد محبت در جهت شر میشود؛ اما اگر در جهت مثبت باشد محبت در جهت خیر میشود؛ بنابراین پایه محبت دانش و آگاهی است و زمانی میان دو نفر پدیدار میشود که هیچگونه شری میان آنها وجود نداشته باشد مانند کنگره ۶۰ محبتی که وجود دارد پایه و اساس آن همین است؛ زیرا ما اعتیاد را همیشه پنهان میکردیم و برای ما یک شر بود.
مسئله دیگر در مورد عشق نیز چیزی نیست جز انفجار باروت و به سه پارامتر نیاز دارد که پدیدار شود (سایه، جاذبه و حس) به عنوان مثال گل میشود سایه، بوی گل میشود جاذبه و ما نیز که بوی آن را حس میکنیم میشود حس؛ بنابراین چیزی که باعث میشود میان دو نفر عشق به وجود آید رفتار کردار و گفتار است و به جراحی بینی نیست و مسئله دیگر که در این سیدی مطرح شد قدرت بخشش است که؛ باید انسان آن را در درون خود به وجود آورد و آن را داشته باشد تا بتواند ببخشد؛ حتی رابطه میان انسان و خداوند اگر محبتی است؛ باید واقعی باشد نه اینکه من از جهنم ترس دارم و برای اینکه در بهشت قرار بگیرم عبادت میکنم این میشود معامله؛ یعنی محبت را صرف محبت باید انجام داد (تو نیکی کن در دجله انداز که ایزد دمد در بیابانت باز) یا «عاشق را حساب با عشق است با معشوق را چه حساب دارد» راهنما حسابش به رهایی رساندن شاگرد است با شاگرد کاری ندارد؛ اگر اینگونه باشد یعنی به فرمان عقل نزدیک میشود و دست به هر چیزی بزند طلا میشود.
تلاش ما به دو نوع بستگی دارد یکی چگونگی نحوه آن، دوم هدف خود، ما به هدف میرسیم؛ اما چگونه میرسیم مهم است که هدف مشخص باشد و نحوه عملکرد نیز مشخص باشد انسان در صراط مستقیم قرار میگیرد و کمتر آسیب میبیند و با تزکیه و پالایش نفس خود یعنی دوری از ضدارزشها و با تلاش و کوشش و انجام فرضیههای دینی و مذهبی خود و با خواست و عقل خود به بیداری میرسد و هیچ خوفی به جز نیروی الهی ندارد و اگر در جهت مثبت در حرکت باشد نیروی الهی در همه حال حمایت خواهد نمود و در نهایت انسان باید مربی یا راهنما داشته باشد زمانی نیز انسان راهنما داشته باشد مسئولیت میان دو طرف بسیار میشود و شخص که مسئولیت پذیرفت؛ باید قوانین را رعایت کند تا بتواند به هدف و مقصد که دارد با تلاش و کوشش به انجام برساند.
نویسنده: راهنما همسفر سکینه
ویراستار و ارسال: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر الناز(لژیون هفتم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
10