هفتمین جلسه از دوره پنجاه و هفتم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمايندگی پروين اعتصامی اراک، با استادی راهنمای محترم مسافر جواد، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر بهنام با دستور جلسه «وادی هفتم و تأثیر آن روی من » روز پنجشنبه ۲۰ شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت: ۱۶:۴۵ آغاز به کار نمود.
در ادامه جشن اولین سال تولد و رهایی مسافر امیر را با شور فراوان برگزار گردید.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، جواد هستم، یک مسافر.
خدا را شکر میکنم که بار دیگر این فرصت به من داده شد تا در این جایگاه در خدمت شما عزیزان باشم. بسیار سپاسگزارم که باز هم در کنگره و در جمع شما خوبان، یاران محبت، حضور دارم.
ما معنای واقعی «یاران محبت» را زمانی بهتر درک میکنیم که کمی فاصله بگیریم؛ و این فاصله گرفتن هم گاهی لازم است. آقا رضا قدمی همیشه این نکته را یادآوری میکردند و در سیدی دیپلماسی نیز دقیقاً به همین موضوع اشاره شده است.
به خاطر تولدهایی که پشت سر هم برگزار میشود، ناچارم بیشتر در دسترس باشم و شما هم ناچارید تحمل کنید!
پیش از ورود به دستور جلسه امروز، لازم میدانم از حمید آقا بابت خدمت در لژیون دوازدهم و اعتمادی که در جایگاه استادی به بنده داشتند تشکر کنم. همینطور از ایجنت محترم و مرزبانان گرامی سپاسگزارم.
اما در خصوص دستور جلسه: وادی هفتم؛
دیروز به دلیل تعطیلی، سخنان جناب مهندس را نداشتیم، اما چهارشنبه گذشته که ایشان صحبت میکردند، یادداشت مینوشتم و مطالبشان بسیار به دلم نشست. ایشان فرمودند:
«وقتی صحبت از وادیها شد، بلافاصله عنوان آن را بگویید. مثلاً وادی هفتم: رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت میکنیم. نگو فقط وادی هفتم و بگذر!»
با خود فکر کردم چرا مهندس این نکته را تأکید کردند؟
به یاد سفر اول افتادم؛ زمانی که از ما میپرسیدند وادی سوم را بگویید. آن زمان من باید بین چهارده وادی جستوجو میکردم تا عنوانش را پیدا کنم. اما مهندس میگویند: بلافاصله بگویید «باید دانست هیچکس به اندازه خود انسان، به خویشتن خویش فکر نمیکند.» دیگر نیاز نیست دنبال عنوان بگردید.
امیدوارم ما هم این موضوع را اجرا کنیم. مثلاً هر وقت گفتند وادی اول، همان لحظه بگوییم: «با تفکر ساختارها آغاز میشود.» و در مورد وادی هفتم نیز فوراً بگوییم: «رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت میکنیم.»
در جلسات گذشته که در جایگاه استادی بودم، درباره حقیقت و واقعیت صحبت کردیم. میبینیم که دستور جلسات چقدر هوشمندانه و پشت سر هم چیده شدهاند و هرکدام ادامه دیگری است. امروز هم همان مطالب را کاملتر میکنیم تا به حقیقت نزدیکتر شویم؛ و این بسیار زیباست.
دستور جلسات واقعاً ارزشمند هستند؛ به شرطی که آنها را اجرا کنیم و از دانایی و آموزشهایی که در کنگره یاد میگیریم استفاده کنیم. مهمتر اینکه همیشه حواسمان به راهنمایمان باشد، آموزشها را ببریم و اجرا کنیم؛ در غیر این صورت از بین میروند، چون به چیزی ماندگار تبدیلشان نکردهایم. آموزشها باید به یک امر ماندگار تبدیل شوند.
اما بحث «واقعیت و حقیقت»، روش DST و کنگره ۶۰، همه واقعیت هستند.
حقیقت کنگره چیست؟
آن حقیقتی است که در پایان اتفاق میافتد؛ احیای انسانی و احیای نفسی که صورت میگیرد.

ما قرار است اینجا بیاییم، آموزش بگیریم، روی مشکلات، جهل و نادانی تسویهحساب کنیم، تزکیه و پالایش انجام دهیم و به یک امر درونی برسیم. اگر حواسمان پرت شود، مثل داستان «یادگیری و معرکهگیری» میشود.
معرکهگیری خودش یک واقعیت است، اما یادگیری حقیقت است. در همه موضوعات این حقیقت و واقعیت وجود دارد. باید بگردیم و حقیقت را پیدا کنیم تا برایمان ماندگار شود.
اگر در یک جلسه یا لژیون، راهنما صحبت میکند و ۳۰ نفر نشستهاند و همه از یک منبع آموزش میگیرند، آیا برداشتها هم یکسان است؟ نه!
بارها پیش آمده که من کاری را نباید انجام میدادم، اما وقتی راهنما صحبت کرده، فکر کردهام تیکه به من انداخته! در حالی که اینطور نبوده؛ این همان برداشت شخصی من بوده است.
برداشتها بسیار مهم و کلیدی هستند. چرا میخواهیم حقیقت را پیدا کنیم؟ چرا میگوییم «رمز و راز کشف حقیقت»؟ مگر حقیقت گم شده بود؟
خداوند انسان را برای «یافتن» آفرید.
اگر انسان دنبال یافتن باشد، در مسیر صراط مستقیم قرار میگیرد، ناخودآگاه این اتفاق میافتد. آقای مهندس بارها فرمودهاند:
«بشکافید آنچه شکافتنی نیست، در دل سنگ بروید و ترکیبات را جدا کنید.»
ما میخواهیم چه چیزی را بشکافیم؟ حقیقت کجاست؟
اگر در مسیر زندگی به یافتن بپردازید، به رهایی، تعادل و حال خوب میرسید.
اما اگر در مسیر یافتن، گم شدید، ناچار میشوید به «بافتن». بسیاری هستند که بیرون دارند میبافند، بابتش پول درمیآورند و داستان میسازند، مثل بعضی مداحها.
چه کسانی موفق بودهاند؟
کسانی که همیشه «به درد بخور» بودهاند؛ مثل کسانی که برق را اختراع کردند، یا دانشمندانی که کشفهای بزرگ کردند. اینها دنبال یافتن بودند.
پس بیاییم در زندگیمان دنبال یافتن باشیم؛ وگرنه ناچار میشویم به بافتن.
بافتن یعنی از این بگوییم و از آن بگوییم و عمرمان را پای موضوعات بیارزش تلف کنیم.
در این وادی گفته میشود که در یافتن راه، دو گروه هستند: خردمندان و کمخردان.
ما مصرفکنندگان مواد در زمان مصرف، در گروه کمخردان بودیم. حتی اگر دکتر یا مهندس بودیم. چرا؟ چون یکی از نشانههای کمخردان این است که کاری انجام میدهند و بعد تازه تفکر میکنند و مدام دنبال مقصر میگردند.
اما خردمندان چه میگویند؟
کسی که در سفر DST قرار میگیرد و به رهایی میرسد، وارد گروه خردمندان میشود؛ یاد میگیرد قبل از هر عملی تفکر کند.
تفکر قبل از عمل یا بعد از عمل؟ این خیلی مهم است.
خردمند میداند گنج واقعی در درون خودش است. آموزشها را میگیرد، روی نفس و روح کار میکند و رشد مییابد. انسان خردمند دوبعدی است؛ کمخرد یکبعدی. در ادامه با عشق، عقل و ایمان آشنا میشود و بهتدریج به تکامل میرسد.
استاد امین میفرمایند:
«کشف رمز و راز حقیقت یعنی عبور از نواقص شخصیتی.»
یعنی عیبهای خودمان را بشناسیم و از آنها عبور کنیم.
این وادی میگوید: باید از نقصها عبور کنیم تا به حقیقت برسیم؛ از جوادِ مصرفکننده عبور کنیم تا به یک انسان سالم برسیم.
یکی از مهمترین درسهای این وادی برای من این بود که فهمیدم نسبت به اتفاقات زندگی چه عکسالعملی نشان میدهیم، همان راهی است که پیدا کردهایم.
گاهی بزرگترین و بهترین عکسالعمل این است که هیچ عکسالعملی نشان ندهیم!
همیشه لازم نیست کاری بکنیم یا چیزی بگوییم.
امیدوارم از این وادی آموزش بگیریم و اجرایی کنیم.
پیام تولد امیر؛
امروز تولد رهایی امیر آقاست.
تبریک میگویم به خودش، به همسفرش خانم هدی، به راهنمای سیگارش آقا محسن و همینطور به راهنمای سفر دومش آقا حبیب.
یک نکته مهم: اگر منِ راهنما رهجویی را وابسته به خودم کنم، این ضعف من است. اما اگر رهجو راه خودش را پیدا کرد و به لژیون دیگری رفت و ادامه داد، نشان میدهد کارم درست بوده است.
خوشحالم که امیر ماند و نزد آقا حبیب ادامه داد و از آموزشهای خوب او بهرهمند شد.
انگار امیر بهصورت «امانت» نزد ما بود، به رهایی رسید و دوباره برگشت پیش آقا حبیب. (شوخی هم بکنیم: «مال بد بیخ ریش صاحبش!» 😄)
امیر سفرش را خراب کرده بود، اما پیام تولد او این است:
هر جا که هستی، حتی در ۶۰ درجه زیر صفر، هیچوقت ناامیدی نیست.
امیر سقوط آزاد را با پای خودش رفت، کمپ رفت و بعد که برگشت، سفرش را درست انجام داد و به رهایی رسید.
وقتی تازه وارد لژیون شد، خیلی عصبی بود، حتی جلوی جمع با همسرش رفتار بدی داشت. من همان موقع فهمیدم اوضاعش خطرناک است.
اما امروز امیر یکی از آرامترین اعضای کنگره است؛ همه او را دوست دارند و با همه راحت ارتباط میگیرد. امیدوارم بماند، بخواند، شال بگیرد و یکی از خدمتگزاران خوب کنگره باشد.
باز هم تبریک میگویم به خودش، به همسفرش، به آقا حبیب عزیز، به هملژیونیهایش در لژیون یازدهم و به راهنمای گروه خانواده.
ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.

اعلام سفر مسافر امیر:
آنتیایکس مصرفی؛ اپیوم و شیشه، روش درمان؛ دیاستی با داروی اوتی، مدت سفر؛ ۱۱ ماه و ۲۵ روز، راهنما؛ آقای جواد، رهایی؛ ۱ سال ۷ ماه
سفر سیگار: روش درمان؛ دیاستی ، با داروی آدامس نیکوتین، مدت سفر؛ ۱۲ ماه، راهنما؛آقای محسن، رهایی؛ نزدیک به ۳ ماه ورزش در کنگره؛ بدمینتون.

آرزوی مسافر امیر:
«آرزو دارم که هرچه زود کنگره ۶۰ جهانی شود.»
تجربه مسافر امیر از روش DST:
سلام دوستان، امیر هستم یک مسافر.
ابتدا از همهی شما عزیزان تشکر میکنم که در جشن ما حضور دارید. از جناب مهندس دژاکام سپاسگزارم که این بستر را فراهم کردند تا مصرفکنندههایی مثل من به کنگره بیایند، به حال خوش برسند و رهایی را تجربه کنند.
از راهنمای خوبم، آقا جواد، تشکر ویژه دارم؛ اگر امروز حال خوش و جایگاه خوبی دارم، مدیون زحمات ایشان هستم. همچنین از آقا حبیب، راهنمای سفر دومم، و از راهنمای همسفرم، خانم مریم، قدردانی میکنم. خیلی برای همسفرم زحمت کشیدند و در آخر از همسفر عزیزم تشکر میکنم، چون در زمان مصرف مواد خیلی او را اذیت کردم.
من در طول مصرفم بالا و پایین زیادی داشتم. یک نمونهاش را آقا جواد فرمودند، اما یکی دیگر این بود که زمانی از لژیون آقا حبیب به لژیون آقا جواد آمدم، مصرفم خیلی بالا بود؛ هم شیشه و هم اوپیوم. همان موقع آقا جواد بدون معطلی گفت باید بروی کمپ بخوابی. من هم رفتم کمپ، و بعد از ۲۳ روز که بیرون آمدم، بهشدت خمار و بیتعادل بودم. وقتی به خانه آمدم، حدود ۱۲۵ سیسی شربت اوپیوم داشتم. رفتم تا ۲ سیسی از آن بخورم، اما همسفرم که حواسش به من بود، همان لحظه شربت را برداشت و همهی ۱۲۵ سیسی را در ظرفشویی خالی کرد. آن روز پنجشنبه بود؛ همسفرم را برداشتم و پیش آقا جواد بردم، خیلی هم عصبانی بودم. به آقا جواد گفتم: «این خانم همهی اوپیوم را ریخته، حالا حکم ایشان چیست؟» آقا جواد گفتند: «هیچ راهی نیست جز اینکه از بیرون تهیه کنی»؛ چون واقعاً بعد از آن ۲۳ روز حال من بسیار بد بود.
من سابقهی کمپ رفتن زیاد داشتم، اما هیچوقت به اجبار نمیرفتم، همیشه با پای خودم میرفتم؛ ولی زود پشیمان میشدم و بلافاصله پس از بیرون آمدن دوباره مصرف میکردم. یک بار در کمپ، مدیر اجرایی که اطلاعات زیادی درباره مواد داشت، به من گفت: «تو هرچقدر هم کمپ بروی درست نمیشوی. یک جایی هست به اسم کنگره ۶۰، برو آنجا.» این را سالها پیش به من گفت. من پشت گوش انداختم، ولی همسفرم پیگیر شد و کنگره را پیدا کرد. به کنگره آمدیم و من هم به رهایی رسیدم.
آن زمان درمان با تریاک بود. سال ۹۱ رها شدم. البته آموزشها نسبت به الان خیلی کمتر بود؛ نه نوشتن سیدی داشتیم، نه حضور قبل از ساعت پنج و نه آموزشهای امروز. سفر با تریاک هم سخت بود؛ باید آن را خرد میکردیم، تکههای درشت را اول و ریزها را آخر مصرف میکردیم. اما با تلاشهای آقای مهندس و ورود شربت OT، واقعاً یک انقلاب در درمان اعتیاد اتفاق افتاد و سفر خیلی آسانتر شد.
یک خاطره هم دارم؛ چند سال بعد سفرم خراب شد. خیلی خجالت میکشیدم که به کنگره برگردم. میآمدم پارک، میایستادم یا در ماشین مینشستم و گریه میکردم. اصلاً رو نداشتم به داخل کنگره بروم. شش ـ هفت سال از رهایم گذشته بود. همسفرم خیلی اصرار کرد تا دوباره بیایم. من هم که از وضعیت و مصرف خسته شده بودم، تصمیم گرفتم بیایم.
وقتی برگشتم، همسرم پرسید: «کجا بودی؟» گفتم: «کنگره.» گفت: «پیش چه کسی رفتی؟» گفتم: «پیش آقا منصور.» پرسید: «خب چه گفتند؟» گفتم: «گفتند همان مواد خودت را مصرف کن تا درست شود.» دوباره پرسید: «کجا رفتی؟» گفتم: «سردشت.» نگو کنگره از سردشت جا به جا شده بود رفته بود به گاوخونه! و من اطلاع نداشتم.ولی این را هم همسفرم میدانست. چند روز بعد باز پرسید: «امیر رفتی کنگره؟» گفتم: «بله، دارم از کنگره میآیم.» گفت: «چرا دروغ میگویی؟ کنگره که توی گاوخونه است!» و این هم خاطرهای خندهدار از روزهای اول آمدنم به کنگره.
ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.
سخنان راهنمای همسفر:
سلام دوستان، مریم هستم، راهنمای یک همسفر.
خدا را شکر میکنم بابت این جایگاه. پیش از هر چیز، فرارسیدن هفته ایجنت و مرزبان را به تمامی ایجنتها و مرزبانهای کنگره ۶۰، بهویژه ایجنت و مرزبانهای شعبه پروین اعتصامی تبریک میگویم. انشاءالله این جشن فرصتی باشد تا بتوانیم بهصورت شایسته از خدمات و زحمات ارزشمند این عزیزان قدردانی کنیم.
تشکیل لژیونهای تازه توسط همسفر اکرم، همسفر مرضیه و همسفر حمیدهی عزیز را نیز تبریک میگویم و امیدوارم در این مسیر موفق باشند و لژیونهایی پربار و پرثمر داشته باشند.
جشن امروز را به همسفر هدی عزیز و خانواده محترمشان تبریک عرض میکنم؛ همچنین به مسافر و راهنمای محترم ایشان. در کنار اینها، تبریک و خدا قوت ویژهای دارم به خانم زهرا، دوست عزیزم و راهنمای سفر اول هدی جان؛ چرا که همیشه زحمت اصلی بر دوش راهنمای سفر اول بوده است. امیدوارم هر جا هستند، موفق و مؤید باشند.
برای من بسیار جالب است که تولدها همیشه با دستور جلسات پیوند و ارتباط پیدا میکنند.
خانم هدی و آقای امیر، در مسیر زندگی و در روزگار تاریکیها و درمان اعتیاد، سختیها و محرومیتهای بسیاری را تجربه کردند. اما نتیجه این محرومیتها، همراه با تلاشها و امیدهایشان، روشن شدن راه درمان و رسیدن به حقیقت رهایی بود.
همه ما که در اینجا حضور داریم، راه برایمان نمایان شده است، اما برداشتهای هر یک از ما از این مسیر متفاوت است. تنها خردمندان هستند که قدر علم و دانشی را که کنگره در اختیارشان قرار داده، میدانند و از آن بهره مفید میبرند.
امروز که هدی عزیز و مسافرشان در این جایگاه قرار گرفتهاند و یک سال از سفرشان گذشته است و اکنون خدمتگزار کنگره هستند، نشاندهنده برداشت درست آنها از این مسیر است. حقیقت کنگره و ارزش خدمت برایشان پنهان نمانده است. امیدوارم در ادامه راه نیز بتوانند از علم و دانش کنگره بهرهمند شوند و مسیری را انتخاب کنند که به صراط مستقیم ختم گردد و آنها را به حال خوش و سرمنزل مقصود برساند.
تولد و رهاییشان گوارای وجودشان باد و انشاءالله از ثمرات آن بهرهمند شوند.
ممنون که به صحبتهایمن گوش دادید.🌹
سخنان همسفر:
سلام دوستان، هدی هستم یک همسفر.
خدا را شکر میکنم که در این جایگاه قرار گرفتم و سپاسگزار خداوند هستم که مسیر کنگره را در زندگیام قرار داد. از جناب مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم. همچنین از راهنمای مسافرم، آقای جواد و آقای حبیب سپاسگزارم. از راهنمای سفر اولم، خانم زهرا، تشکر ویژه دارم که در این مسیر یاریام کردند. از راهنمای سفر دومم، خانم مریم، نیز بسیار ممنونم که با وجود کمکاری من در لژیون، همیشه حواسشان به من بود.
از مسافرم هم قدردانی میکنم که بالاخره درمان شدند؛ واقعاً تصور نمیکردم روزی برسد که برای ایشان تولدی بگیریم. همچنین از همه عزیزانی که به ما تبریک گفتند و از هملژیونیهای عزیزم، صمیمانه تشکر میکنم.
اگر بخواهم خاطرهای از مسافرم و تأثیر کنگره بر ایشان بگویم، باید بگویم: پیش از سفرشان، وقتی از سر کار به خانه بازمیگشتند، یا ماشین خراب میشد، یا پنچر میکرد و یا بدون بنزین میماند. اما از زمانی که سفر دوم را آغاز کردند، به یاد نمیآورم که ماشینشان خراب یا پنچر شده باشد؛ و این نشانهای از تغییرات مثبت کنگره در زندگی ایشان است.
مرسی و ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.
عکس: مسافر معین(لژیون یازدهم)
تایپ سخنان استاد: مسافر منصور(لژیون ۱۱)
تایپ سخنان مسافر امیر:مسافر محمد
تایپ سخنان راهنمای همسفر: مسافر محمدرضا (لژیون ۱۲)
تنظیم: مسافر محمد
«مسافران نمایندگی پرویناعتصامی اراک»
- تعداد بازدید از این مطلب :
154