رمز و راز كشف حقيقت در دو چيز است؛ يكی يافتن راه و ديگری آنچه برداشت میكنيم. در وادی يكم تا چهارم روی تفكر متمركز شديم. در وادی پنجم دانستيم كه بايد افكار و انديشههای خود را از قوه به فعل درآوريم و در وادی ششم، فرمانروايی عقل را به رسميت شناختيم. اكنون در مرحلهای قرار داريم كه عقل بايد با نيروهای خود بعضی از مجهولات را كشف كند تا راه درست را به ما نشان بدهد؛ پس در اين وادی بحث را دربارهی پيدا كردن راه ادامه میدهيم تا به اهميت آن بيشتر پی ببريم؛ زيرا اين مسئله بسيار مهم است چه بسيار انسانهايی كه قربانی شدند و زندگي آنها متلاشی شد، فقط برای اينكه راه را پيدا نكردند يا اشتباه رفتند. در وادی هفتم سه کلمه کلیدیِ راز، رمز و کشف به چشم میخورد. همه ما انسانها از زمان کودکی به دنبال کشف حقیقت بودهایم.
در ادامه بحث اختیار مطرح میشود و این موضوع را اکثر انسانها در مقطعی فراموش میکنند و همان جا احساس مالکیت برای افراد به آنها دست میدهد و میخواهند مالک همه آدمها و بچههای خودشان شوند و به جای آنها فکر میکنند، تصمیم میگیرند و عمل میکنند و به قول قدیمیها میبرند و میدوزند. این اتفاق به دلیل این است که من راه خود را گم میکنم. ما دو گروه انسان داریم. خردمندان که اول فکر میکنند و انجام میدهند و کمخردان که اول انجام میدهند بعد فکر میکنند و ما همه جزء بیخردان بودیم و با ورود به کنگره تازه میخواهیم به این مرحله وارد شویم. اگر گفته میشود دنبال حقیقت باشیم به این معنا نیست که تجسس من بیشتر شود یا مرتب به مسافرم گیر بدهم یا اینکه مرتب فرزندم و دیگران را کنترل کنم.
من برای پیدا کردن رمز و راز حقیقت باید اول صورت مسئله حقیقت را پیدا کنم. دقیقاً مثل آقای مهندس که صورت مسئله اعتیاد را پیدا کرد. مثلاً اگر من درگیر منیت هستم و آموزشپذیر نیستم باید به دل آموزش بروم تا راه برای من نمایان شود. حالا به هر روشی؛ مثلاً تجربه کسب کنم یا کلاس آموزشی بروم. اما بعضی وقتها زمانِ یک کار یا آموزش نرسیده است. دقیقاً مثل وقتی که جایی میخواهی بروی و عجله داری، کلید داری اما در باز نمیشود! بعضی مواقع دیگران را مسبب مشکلات خود میدانیم؛ چون عمل اختیار را از آن شخص گرفتیم.
انسانها یاد گرفتند به دلیل اینکه خودشان را از مشکلات بیرون بکشند، آنها را به گردن اولین کسی که به ذهنشان میرسد بیندازند. همه ما در زندگی با مسافرهایمان بسیار سختی کشیدیم و همیشه این ادعا را داریم. در اینجا آقای مهندس میفرمایند: حالا در این مسیر باید پا به پای مسافر بیایی و رمز و راز رها شدن را پیدا کنی تا آن محرومیت قبل از تو باعث شود که الان محرم شوی و پاداش محرم شدن این میباشد که همه تو را دوست دارند، به تو احترام میگذارند و در موردت قضاوت نمیکنند.
یکی از راههای محرم شدن، اجرایی کردن وادیها در زندگی است و به علاوه همیشه دیگران را مقصر ندانیم و به خودمان هم رجوع کنیم. چه بسا بیشتر وقتها اشتباه از ما هم بوده است. اگر بخواهیم آموزشها روی ما تأثیر داشته باشد و آنها را درک کنیم، باید حس خود را باز کنیم. حس بسته آموزش نمیگیرد. زمانی میتوانیم بگوییم محرم شدیم که به اختیاردیگران احترام بگذاریم. نقطه مقابل اختیار منیت است و تا زمانی که فکر کنید شما از همه آدمهای دنیا برتر هستید و بخواهید به جای آنها تصمیم بگیرید، حتی فرزندتان! هیچ راهی برای شما باز نمیشود. اینها گفته شد تا برسیم سر نقطه اول که اگر من نتوانم وادی اول را اجرا کنم، نمیتوانم وادی هفتم را اجرا کنم.
همه ما وقتی عصبانی میشویم تنها یک جمله میگوییم: دست خودم نیست! این جمله نشانه بیخردی و ناامیدی است و هیچ وقت نمیتوانی مسئولیت کارهای خود را بپذیری و آن را درست به فرماندهی برسانی و در نتیجه هیچ دری به رویت باز نمی شود. اصلیترین موضوعی که آقای مهندس در این سیدی میفرمایند این است که به کار دیگران کاری نداشته باشیم؛ زیرا با کمی تفکر متوجه میشویم که با یک تجسس کوچک، راه را برای بسیاری از ضد ارزشها باز کردیم و همین باعث محرومیت ما از اتفاقات خوب و آموزشها میشود. تمام وادیها مثل زنجیر باهم در ارتباط هستند.
منابع مقاله: کتاب عشق و سیدی وادی هفتم
نویسنده: همسفر فرزانه (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رضوی
- تعداد بازدید از این مطلب :
53