جلسه سوم از دوره پانزدهم کارگاههای آموزشی عمومی شعبه دنا، با استادی راهنما محترم مسافر ابراهیم، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر صمد، با دستور جلسه: «وادی هفتم و تاثیر آن روی من» و همچنین؛ جشن اولين سال رهایی مسافر علی اکبر، روز پنجشنبه ۲۰ شهریور ماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۰ شروع به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان ابراهیم هستم یک مسافر. خداوند را شاکر و سپاسگزارم که این نعمتها را از ما سلب نمیکند و اجازه حضور در کنگره و فرصت خدمتگزاری را به ما اعطا مینماید.
از ایجنت و مرزبانان محترم و همچنین نگهبان جلسه که اجازه حضور در این جایگاه را به بنده دادند، صمیمانه تشکر میکنم.
دستور جلسه این هفته، وادی هفتم با عنوان (رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است: یکی یافتن راه و دیگری آنچه که برداشت میکنیم) میباشد.
در سیستم کنگره۶۰، روش DST به صورت تدریجی به ما آموزش درمان میدهد و شیوه تغذیه سالم را میآموزد. هر چیزی در این مسیر ذرهذره شکل میگیرد و یکروزه پدید نمیآید. وادی اول بر تفکر تأکید دارد، وادی دوم تا چهارم به اهمیت امید میپردازد. وادی پنجم بیان میکند که صرفاً تفکر به تنهایی، قدرت مطلق حل مسائل نیست؛ بلکه همراه با حرکت و پیمودن مسیر، سفر را کامل میکند. چهار وادی اول بر تفکر، قدرت و امید تأکید میکنند، اما وادی پنجم خاطرنشان میسازد که با سکون و امید داشتن صرفا، هیچ اتفاقی رخ نمیدهد و حرکت است که به نتیجه میانجامد. وادی ششم نیز بر لزوم رسیدن به فرمان عقل تأکید دارد.
بنابراین، این شش وادی به ما میآموزند که چگونه ذرهذره پیش برویم، منابع را مطالعه کنیم، آموزشها را دریافت کرده و در کولهبار خود ذخیره نماییم تا به وادی هفتم برسیم. وادی هفتم چه میگوید؟ رمز، راز و کشف حقیقت. خود حقیقت، یک حق و یک اصل است. اگر انسان آموزش لازم و راه و روش آن را نداشته باشد، نمیداند حق یعنی چه و حقیقت چیست.
من، ابراهیم، به مدت بیست و هفت سال به دلیل مسائل شغلی مجبور بودم سالانه آزمایشهای مربوطه را انجام دهم، زیرا راه و مسیری برایم یافت نشده بود. حقیقت درمان برایم پدید نیامده بود. تمامی متدها و راهها را امتحان کرده بودم، تمام انجمنها را رفته بودم، اما حقیقتی نبود، راهی نبود، رمزی وجود نداشت. به همین دلیل، بیست و هفت سال، سالانه یک بار، به مدت پانزده روز با متادون آزمایش میدادم و سپس دوباره به مصرف مواد روی میآوردم.
اما اکنون که وارد کنگره شدهایم، حق و حقیقت را به ما میآموزد. میپرسد: آیا اصلا قبول دارید که خودتان یک مصرف کننده هستید یا نه؟ رمز و راز حقیقت را آقای مهندس بارها و بارها گفتهاند و در وادی هفتم نیز آمده است که بسیاری از افراد مانند من که مصرف کننده بودهاند و رمز و راه و مسیر برایشان باز نشده، امروزه در جمع مصرف کنندگان هم حتی نیستند. چرا نیستند؟ چون رمز و راه و مسیر برایشان پیدا نشده بود. اما راهی وجود دارد، درمانی است. من بیست و هفت سال تمامی درمانها را امتحان کردم و چرا نتیجه نگرفتم؟ چون در مسیر درست قرار نگرفته بودم. اما کنگره ۶۰ به زیباترین شکل ممکن این کار را انجام داد.
کنگره ۶۰ دارای دو بعد است: جسم و جان. آقای مهندس بیست و هشت سال پیش فرمودند که جسم کنگره (درمان اعتیاد) مانند پشهای بود که به دیوار نشسته بود و با یک پشهکش آن را از بین بردیم. اما چرا جان آن اینقدر زمان برد؟ آقای مهندس حدود سه سال است که در حال تحقیق بر روی سرطان ها هستند. سه سال است که کنگره جان گرفته است. به لطف چه کسانی؟ به لطف افرادی که مصرف کننده بودند و تمامی مسائل مالی کنگره بر دوش همین افراد بود.
اکنون ما به اینجا آمدهایم و آموزش دیدهایم. آقای مهندس بارها و بارها میفرمایند که هر دستور جلسهای که مطرح میشود، تأثیر آن بر خود ما را نیز در نظر بگیرید. همانطور که در وادی هفتم آمده است، انسانها به دو دسته تقسیم میشوند: خردمندان و کمخردان. افرادی که وارد ساختار کنگره میشوند، آموزشهای آن را دریافت میکنند، خوب را از بد تشخیص میدهند، علم درمان و علم زندگی را میآموزند و بهترین شرایط را در زندگی خود ایجاد میکنند، در دسته خردمندان قرار میگیرند.
چرا بسیاری از افراد را دیدهایم و میبینیم که یک بار، دو بار یا سه بار سفر خود را آغاز میکنند، اما موفق نمیشوند؟ زیرا جزو دستهای هستند که خردمند نیستند و تفکر و اندیشهای پشت این موضوع ندارند. در هر ساختاری، اگر تفکر، اندیشه و تأمل نباشد، هیچ ساختاری پدید نمیآید. آقای مهندس بارها و بارها میفرمایند که یک موضوع چه زمانی فایده دارد؟ زمانی که تمام اضلاع مثلث دانایی را که شامل تفکر، تجربه و آموزش است، کامل کند. دانش به تنهایی هیچ کاری را پیش نمیبرد.
برخی افراد در کنگره شرکت میکنند، اما پس از مدتی که به پلههای آخر میرسند، مصرف خود را قطع کرده و دیگر ادامه نمیدهند و گمان میکنند که خودشان میتوانند بقیه سفر را ادامه دهند، در صورتی که اینگونه نیست. این افراد شاید سواد لازم را داشته باشند، اما دانش درمان را کسب نکردهاند؛ دانشی که با جهانبینی و آموزشهای کنگره به دست میآید.
به سراغ دستور جلسه دوم میروم که اولین سال رهایی مسافر عزیز، علی اکبر است. علی اکبر در ابتدا سفر خود را در لژیون آقا مجتبی آغاز کرد و پس از مدتی به لژیون ما آمد. در ادامهٔ سفر، پستی و بلندیهای زیادی برای علی اکبر پیش آمد، اما او به خوبی سفر خود را ادامه داد. او مسافری مطیع و همیشه حاضر بود و تا آنجا که به یاد دارم، در مدت سفر اولش اصلاً غیبت نداشت. زمانی که میخواستیم برای رهایی به تهران برویم، چهل CD او کامل بود و حتی چند CD اضافه هم داشت. تقریباً در اواخر سفر اولش بودیم که جشن گلریزان نزدیک شد و او اظهار داشت که میخواهد عضو لژیون سردار باشد. او توانست هم خودش و هم همسفرانش را به عضویت لژیون سردار درآورد و در ادامه در سال بعد، جایگاه دنوری را در لژیون سردار کسب کند.
در ادامه این موضوع را مطرح میکنم که در هفته آینده، جشن ایجنت و مرزبانان را داریم. پیشاپیش این هفته را به ایجنت و مرزبانان محترم تبریک عرض مینمایم. همانگونه که آقای مهندس همیشه تأکید دارند که این شالها و خدمتگزاران در کنگره۶۰ احترام و اهمیت زیادی دارد و حتی اگر یک شال بر روی یک چوب خشک هم قرار داشته باشد، احترام آن واجب است. این جایگاه را در بخش همسفران و مسافران به مرزبانان و ایجنتها تبریک عرض میکنیم و این وظیفه بر ما واجب است تا هفته آینده آنچنان که شایسته و بایسته است، از آنها تقدیر و تشکر کنیم.

خلاصه سخنان مسافر علی اکبر:
سلام دوستان علیاکبر هستم مسافر. خداوند را شکر و سپاس میگویم که در این روز زیبا این لطف شامل حال من شد. واقعاً قبل از اینکه امروز وارد کنگره شوم، به این موضوع فکر میکردم که شاید بتوانم بگویم یک سال است که متولد شدهام. شاید سی یا چهل سال پیش به دنیا آمدم، اما تولدم غریزی و بدون بیداری و آگاهی بود. یکی از الطاف خداوند که شامل حال من شد، همین مصرف مواد مخدر بود، یا همانگونه که آقای مهندس میفرمایند: «بعضی از مشکلات رحمت خداوند هستند.» واقعاً این رحمت خداوند بود که شامل حال من شد، زیرا اگر من مصرفکننده نبودم، قطعاً به کنگره راه پیدا نمیکردم و نمیتوانستم اینجا را بیابم و به چنین رهایی و درمانی برسم.
مشکلاتی فراتر از اعتیاد در وجودم بود؛ مانند مشکلاتی که در کودکی داشتم و اعتیاد دخالتی در آنها نداشت. یک سری مشکلات روحی و روانی بود که همیشه همراه من بود، مثل فوت پدر در ابتدای کودکی و مسائل بسیار دیگر.
اگر بخواهم خاطرهای از بدو ورودم به کنگره بیان کنم، باید بگویم من و نگهبان جلسه فامیل نزدیک هستیم. از کودکی کنار یکدیگر بودیم، چه در مسائل اعتیاد و چه در مسائل دیگر. زمانی که به کنگره آمدیم، من به خاطر شرایط زندگیام که متأهل بودم، سعی میکردم به روش سقوط آزاد اعتیادم را ترک کنم. فکر میکردم با یک مدت زمان کوتاه چندروزه یا چند هفتهای میتوانم اعتیادم را کنار بگذارم و همیشه فکر میکردم مصرفکننده نیستم.
هنگامی که وارد کنگره شدم، فقط آمده بودم که شربت OT را دریافت کنم و اطلاعی از درمان اعتیاد در کنگره نداشتم. نمیدانستیم که کنگره محل آموزش است، فقط شنیده بودیم که در کنگره ۶۰ به افراد برای ترک، شربت میدهند. به علی آقا میگفتم: اگر شما شربت گرفتید، من هم با شما مصرف میکنم.
زمانی که وارد کنگره شدیم، آقا سعید راهنما تازهواردین بودند. به آقای سعید گفتم: من همراه علی آقا هستم و علی آقا را برای ترک آوردهام. هنگامی که آقا سعید از من پرسید: خودتان آیا مایل به درمان هستید؟ گفتم: نه، من مصرفکننده نیستم و خیلی به ندرت مصرف میکنم. هنگامی که من از در کنگره بیرون رفتم، آقا سعید به علی آقا گفته بودند که ایشان بیشتر از شما نیاز به درمان دارند. بعد که مشخص شد، فهمیدیم که علی آقا بیست سال مصرف کرده بودند و من ظرف پنج سال بیست برابر ایشان مصرف کردم. اینگونه بود که آقا سعید، راهنما تازهواردین، درست تشخیص داده بودند.
خداوند را شکر میکنم که امروز در این جایگاه قرار گرفتم. جدای از اینکه آموزشهای بسیار خوبی در کنار راهنمای محترم، آقای ابراهیم، گرفتم، سعی زیادی کردم که همسفرم را نیز با خودم در کنگره همراه سازم. مسائل متعددی در زمان ورودم به کنگره اتفاق افتاد؛ شروع بارداری همسفرم بود و داشتیم صاحب فرزند میشدیم. زمانی که رها شدم، خود آقای مهندس اذان در گوش فرزندم خواندند و به همین دلیل همسفرم نمیتوانست در کنگره حضور پیدا کند. بعد از آن هم، چون با من در سفر اول همراه نبود، حتی دو همسفرم را نیز عضو لژیون سردارشان کردم و با آنها صحبت کردم. امیدوارم در آینده نزدیک آنها نیز در کنگره حضور پیدا کنند، که باز هم نیازمند تلاش و کوشش من است، زیرا من یک سری آگاهیها دارم که آنها ندارند. به خاطر همین است که میگویند همسفر بال پرواز است. واقعاً هم همینطور است و امیدوارم هرچه زودتر همسفرم نیز در کنگره راه پیدا کند و به این حس خوب و آموزشها دست یابد. آموزشها و این حس خوب، از این خانواده گرمی که من الان خانواده بزرگی دارم، کنگره، که یکی از همسفران هم گفت: ما خانواده کسانی هستیم که همسفر همراهشان نیست. تشکر میکنم از ایشان و امیدوارم که این جایگاه را تمام دوستان، مثل مشارکتی که گفت: دعا کنید ما هم در این جایگاه قرار بگیریم. انشاءالله که همه دوستان با تلاش خودشان، چون هر دعایی نیازمند تلاش است که برآورده شود، به گفته آقای مهندس، انشاءالله که همه این جایگاه را تجربه کنند و از این لحظات و از این روز لذت ببرند. ممنون بابت وقت مشارکت.
تشکر میکنم از ایجنت قبل حسین آقا و ایجنت حال آقا حمید و مرزبانهایی که الان هستند، از قسمت OT، آقا مجید، از قسمت سایت، از تمام خدمتگزارانی که این خدمت را انجام دادند تا من بتوانم امروز در این جایگاه قرار بگیرم. واقعاً از همه ممنونم و تمام این خدمات است که امروز من اینجا قرار دارم. تشکر میکنم از راهنمای محترم، آقای ابراهیم، که واقعاً میتوانم بگویم در حق ما فراتر از استاد و راهنما عمل کردند و آن حس پدرانه را به ما دادند. حالا به قول خودشان حس خونی نیست، ولی حس معنوی بعضی وقتها از حس خونی بالاتر است. آن حس را به ما دادند. از اینکه به صحبتهای من توجه نمودید سپاسگزارم.

تایپ: مسافر بهنام لژیون هفتم، مسافر مرتضی لژیون دوم، مسافر محمود لژیون دوم، مسافر جواد لژیون سوم
ویرایش: راهنما مسافر مجید لژیون یازدهم
بازنگری و ارسال: مسافر طاها لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
99