جلسه هفتم از دوره پانزدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی چرمهین ویژه مسافران و همسفران با استادی راهنما علی کاظمی، نگهبانی مسافر جمال و دبیری مسافر افشین با دستور جلسات " وادی هفتم و تأثیر آن بر روی من و یکمین سالروز رهایی راهنمای تازه واردین مسافر ابراهیم " پنجشنبه 20 شهریور 1404 ساعت 16 آغاز بکار نمود.

خلاصه سخنان استاد :
سلام دوستان علی هستم یک مسافر، امروز دو دستور جلسه مهم داریم: نخست ، وادی هفتم با عنوان «رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است: یکی یافتن و دوم آنچه ما برداشت میکنیم». دوم، جشن تولد مسافر ابراهیم را گرامی میداریم.
وادی هفتم به مسئلهای بنیادین میپردازد که بشر در تمامی ابعاد و سطوح زندگی با آن دست و پنجه نرم میکند؛ این مسئله، اشتباه در تصمیمگیریها است. این اشتباهات میتوانند در انتخابهای روزمره، مانند خرید، در برقراری روابط، و یا در مسیر کلی زندگی رخ دهند.
این حقیقت تلخ، در مسیر درمان اعتیاد نیز به شدت صادق است. متأسفانه، بسیاری از انسانها برای رهایی از چنگال اعتیاد، راه درست را تشخیص نمیدهند. آنها به جای راه، چاه را انتخاب میکنند و در نهایت سر از ناکجاآباد درمیآورند. چه بسا افراد خوب، متفکر، بااراده و باسوادی که جان عزیز خود را در مسیر پرخطر جدایی از مواد مخدر از دست میدهند.
برای ما مسافران، پیدا کردن راه درست در کنگره ۶۰، یک نشانه نیکو و امیدبخش از رسیدن به مقصد است. اما نکتهای که در این جلسه بر آن تأکید داریم، «برداشت» است. هنگامی که راه را پیدا کردیم، وظیفه داریم به آن ایمان داشته باشیم. اما آنچه یک مسافر را به سوی تعالی و ارتقاء سوق میدهد، همین برداشت صحیح و کاربردی از آموختهها است.
بیایید این نکته کلیدی را از منظر یک کشاورز بنگریم:کشاورز پس از انجام کشت، مراحل داشت و برداشت را با دقت طی میکند و در نهایت، محصول خود را به خرمن میبرد. وقتی محصول او – چه گندم باشد، چه برنج – به خرمن رسید، چه بخواهد و چه نخواهد، دیگران از برداشتی که او انجام داده، بهرهمند میشوند.
موجودات ریز: مورچهها از اطراف خرمن جمع شده و تغذیه میکنند. پرندگان: پرندگان نیز از دانههای خرمن بهرهمند میشوند. نیازمندان: حتی اگر فردی نیازمند و آبرومند در نیمهشب برای خوشه چینی به سراغ خرمن بیاید، ته مانده خرمن به کمک او خواهد آمد. این تمثیل نشان میدهد که وقتی انسان به برداشت لازم رسید، خواه ناخواه به مرحلهای از بخشندگی دست مییابد.

بخشندگی به مثابه شگفتی و رازاین مرحله از بخشندگی، یک شگفتی و یک راز است که هر انسانی به سادگی به آن دست نمییابد. در کنگره، زمانی که راه را پیدا میکنیم و آموزشهایی را که به ما داده میشود، کاربردی میکنیم؛ اگر بتوانیم تلاش کنیم و به دیگران خدمت کنیم، در واقع «خرمنی» برای خود بنا میکنیم.
این خرمن، چه بخواهیم و چه نخواهیم، ما را در جایگاههایی قرار میدهد که از طریق آنها بتوانیم به خود و دیگران خدمت کنیم. این خدمت، امری بدون آموزش میسر نمیشود، بلکه با کسب جایگاه و طی کردن مراحل، به وجود میآید. این بدان معناست که افراد، مراحلی را گذراندهاند تا به این جایگاههای رفیع دست یافتهاند.
الزامات کسب جایگاه و بخشندگی، این برداشت صحیح و رسیدن به مرحله بخشندگی، مستلزم آن است که انسان: فرمانبردار و فرمانده باشد.کوشا و پویا باشد. مانند یک کشاورز تلاش کند تا چیزی را به دست آورد.
نکته بسیار مهم این است که روزمرگی نباید ما را فرا گیرد. صرف شرکت در سه جلسه در هفته یا حضور در پارک در روزهای تعطیل، کافی نیست. ما باید به دنبال تغییر جایگاه و کسب جایگاه باشیم تا این امر محقق شود.
انسانی که به مرحله برداشت و بخشندگی میرسد، دیگر چیزی به نام «گره بخشندگی» در وجودش باقی نمیماند. چنین انسانی، بخشنده است و با طیب خاطر، وقت، سرمایه و پول خود را در راه خدمت به دیگران قرار میدهد.

دستورجلسه دوم
اولین سال تولد مسافر ابراهیم را خدمت آقای مهندس، مسافر ابراهیم و همسفران محترمش تبریک عرض مینمایم، برای ابراهیم عزیز نوشتم سفر همیشه هست، هر سفر باری دارد و این سفر شما باید بارش قیمتی باشد؛ مانند جوانهزدن گیاه
تمامی تلاشهایی که در کنگره ۶۰ انجام میشود، از امروز ما، از دیروز ما، از گذشتهای که آقای مهندس این کنگره را پایهگذاری کردند، تا امروزی که یک تازهوارد به کنگره میآید و تا فردایی که قرار است جشن بگیریم و یک نفر به صلح برسد، یک خانواده به آرامش دست یابد، و کودک در دامن پدر و مادرش قرار گیرد و نابسامانی از خانواده رخت بربندد – هدف و غایت کنگره ۶۰، پس از درمان و تعادل، همان صلح و آرامشی است که در خانوادهها ایجاد میشود. این امر مستلزم همین حرکتی است که یک مسافر یا یک همسفر باید در کنار هم انجام دهند.
یعنی سفر برای همه انسانها همیشه هست؛ سفر از تاریکی به روشنایی. حتی از روشنایی هم میتوان سفر کرد! اما سفری که ما در کنگره تجربه میکنیم، در سفر اول و در ادامه در سفر دوم، باید حساب و کتاب داشته باشد. باید چیزی کسب کنیم، چیزی برداشت کنیم، و چیزی به دست آوریم که “قیمتی” باشد. وقتی میگوییم “قیمتی باشد”، منظور این است که کالایی به دست آورید از جنس جایگاه، از جنس خدمت، و از جنس محبتی که در دل انسانها کاشته میشود؛ محبتی که باعث شود دیگران شما را دوست داشته باشند و “خریدار” داشته باشید. راهنمایی که مسافرش، یا در گروه، همسفرش، او را دوست دارد و برایش ارزش قائل است. انگار در هم تنیدهاند. فرقی نمیکند مسافر باشد. خودم عرض میکنم: جانم فدای راهنما در میآید. وقتی صدایش را میشنوم، زنده میشوم!
این نتیجه خدمتی است که آن انسان به دیگری میکند؛ همان بذر محبتی که در قلب آن مسافر و همسفر، توسط راهنما کاشته میشود. راهنما آموزش را منتقل میکند و آن همسفر یا مسافر، خودش باید یک گوهر قیمتی باشد. اصلاً وظیفه و رسالت انسان این است که تبدیل به یک گوهر شود که خریدار داشته باشد. اگر انسان این جایگاه و این انسانیت را کسب نکند، باطل است. هر وقت خواستیم بدانیم چه کاره هستیم در هستی، جایگاه ما کجاست، و چقدر قدم برداشتهایم، باید ببینیم چقدر آدمها ما را دوست دارند، چقدر آدمها گوش به فرمان ما بودهاند. وقتی در جمعی حاضر میشویم، حضور ما در آن جمع چقدر تأثیر دارد که انسانها را به صلح و آرامش دعوت کند؟ حضور من در یک جمع کوچک یا بزرگ چقدر تسلیبخش دل و خاطر انسانها میشود؟ اینها همه نشانههایی است که ما برداشت لازم را از مسیر پیدا کردهایم.
یک تازهوارد وقتی حرکت میکند، ابراهیم را میگویم. مشکلات بسیار زیادی هم داشت. درگیر مواد مخدر هم بود. صبح تا شب هم نق میزد. در زمین ورزش، اگر ما صبح دو ساعت میخواستیم ورزش کنیم، دو ساعت و چهل و پنج دقیقه فقط ابراهیم برای من درد دل میکرد که “مشکل دارم”. من فقط توصیه به صبر میکردم که “انشاءالله در ادامه حل میشود.” بله، من یاد ندارم ابراهیم در سفر اولش صندلی جلو ننشسته باشد. هر روز، هر وقت من میآمدم، ابراهیم در کلاس بود. و امروز هم مبارک خودش و همسرش باشد. زحمت زیادی کشیده شد. در کنار ابراهیم، یک خانواده همسو و همراه کنگره حضور داشت و یک معلم و آموزگار بسیار خوبی در گروه خانواده بود که آن خانواده را آموزش دهد و آن خانواده بتواند در کنار آن مسافری که بههمریختگی بسیار زیادی داشت، قرار بگیرد و راه درمانش را ادامه دهد. و این درمان منتهی شد به حرکتی که سراسر شور و اشتیاق بود و منتهی شد به آزمون راهنمایی و در آزمون موفق شد درقسمت تازهواردین قبول شود.
حرکت یک مسافر، همین وادی هفتم است: راه را پیدا میکند، اما چقدر برداشت میکند؟ جایگاه او میگوید که این مسافر چه برداشتی کرده است. راهنمایی که دارد در حوزه راهنمایی تلاش میکند، خب به آن برداشت لازم رسیده است. همه ما باید یاد بگیریم و در سفر اول و در سفر دوم کسب جایگاه کنیم تا این وادی هفتم تأثیرش در زندگی ما جاری شود.

اعلام سفر مسافر :
سلام دوستان ابراهیم هستم یک مسافر، با ۱۲سال تخریب وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره و تریاک؛ ده ماه سفر کردم در لژیون یکم چرمهین به راهنمایی، راهنمای عزیزم علی آقا کاظمی؛ متد درمان DST داروی درمان OT، رهایی یکسال و دوماه، ورزش در کنگره والیبال و فوتبال
سخنان مسافر ابراهیم
"سلام دوستان ابراهیم هستم، یک مسافر. ابتدا از جناب مهندس و خانواده محترمشان، خانم آنی، و همچنین تمامی اعضای کنگره ۶۰ و استاد امین عزیز صمیمانه تشکر میکنم. همچنین از ایجنت محترم شعبه، هم در بخش مسافران و هم در بخش همسفران، و مرزبانان گرامی که زحمت برگزاری این جشن را کشیدند، سپاسگزارم..
در ادامه، تشکر فراوان دارم از استاد راهنما و معلم عزیزم، علی آقا کاظمی، که زحمات بیشماری برای من کشیدند؛ خودم میدانم کنترل من کار آسانی نبود! همچنین به خانم محدثه گرامی که واقعاً برای همسفرم زحمات زیادی کشیدند، عرض خدا قوت و تشکر دارم، و نیز از راهنمای تازه وارد همسفرم، خانم لیلا، سپاسگزارم.
از همسفر عزیزم که مرا در این سفر یاری و همراهی کردند و واقعاً بال پرواز من بودند، چرا که به تنهایی قادر به ادامه راه نبودم، بینهایت متشکرم. تبریک ویژهای نیز به پسر گلم، علی آقا، میگویم و امیدوارم که ایشان در شعبه شیخ بهایی آموزشهای کنگره را آغاز کنند، زیرا به اعتقاد من، هر انسانی به آموزشهای کنگره نیاز دارد. از تمامی حضار گرامی که در جشن من شرکت کردید و تشریف آوردید، صمیمانه سپاسگزارم. حضور شما باعث افتخار و خوشحالی من بود و امیدوارم همه سفر اولیها، چه مسافر و چه همسفر، روزی این جایگاه ارزشمند را تجربه کنند.
از علی آقا، راهنمای عزیزم و ایجنت سابق این شعبه، که راهاندازی آن کار آسانی نبود، و همچنین از مرزبانان قبلی که در جمع ما حضور دارند، تشکر میکنم. از آقا سعید نیز سپاسگزارم؛ اگر شال تازه واردین را دریافت کردم، مدیون زحمات آقا سعید و آقا خداداد هستم که آزمونهای این نمایندگی را برگزار میکردند. آقا سعید همیشه در آزمونها مرا تشویق میکرد و با لهجه شیرین اصفهانیاش میگفت: “شما اون بذر را کاشتید!” این حرفها جرقهای در من ایجاد میکرد و انگیزهای میشد تا همیشه نمرات خوبی کسب کنم. همچنین تشکر ویژهای از آقا یاور دارم که مرا تشویق میکرد برای آوردن همسفرم به کنگره؛اگر بخواهم از تخریب خودم بگویم من واقعیتش از دود خوشم نمیآمد. ولی مانند اکثر مصرفکنندگان که اول به صورت تفریحی مصرف میکنند من هم هر موقع فوتبال می خواستم تماشا کنم با یکی از دوستان که مصرف کننده دائمی بود مصرف میکردم ولی یواش یواش به خاطر بیماری فرزندم و مشکلی که پیش آمد، به سمت اعتیاد کشیده شدم. در واقع بخاطر اینکه شناختی از عواقب و تخریبهای مواد نداشتم هر روز شروع به مصرف کردم و از دیدگاه خودم فکر می کردم اعصابم را آرام میکند بخاطر بیماری فرزندم درصورتی که مشکلات دیگر برایم به وجود آورد و یک مصرفکننده حرفه ای شدم
در پایان، از پسرم علی آقا تشکر و عذرخواهی میکنم. من زیر بار نمیرفتم که جلوی او مواد مصرف کنم و به همین دلیل به هر بهانهای او را از خانه بیرون نگه میداشتم. واقعیت این است که خودم را گول میزدم، در صورتی که پسرم هم متوجه مصرف من شده بود. از همینجا، در جمع، از او عذرخواهی میکنم و امیدوارم از این به بعد بتوانم پدری شایسته برایش باشم.

سخنان راهنمای همسفر :
سلام دوستان محدثه هستم یک راهنما، یک همسفر، خداوند را شاکرم و سپاسگزارم که به واسطه یک همسفر و مسافر عزیز در کنگره ۶۰، توفیق خدمت در این جایگاه را یافتهام.
بدینوسیله، این جایگاه و جشن را به جناب آقای مهندس دژاکام و راهنمای گرانقدرشان، علی آقا، تبریک و تهنیت عرض میکنم. بدون شک، تلاشهای بیدریغ ایشان ما را به این نقطه و این حال خوش هدایت کرده است.
همچنین، این موفقیت را به آقا ابراهیم و خانواده محترمشان تبریک میگویم. بدون شک، سفری سالم و پربار، زمینهساز برگزاری چنین جشن باشکوه و پرانرژیای شده است.
مریم خانم، دومین رهجوی لژیون من بودند. ایشان همواره فردی بسیار فرمانبردار و صبور بودند. درسی که در کنگره آموختیم این است که زمانی حالمان خوب میشود که در جایگاه آموزش قرار میگیریم. در طول سفر، مریم هرگز در اجرای دستورات من تردید نکردند و همیشه با جان و دل پذیرای راهنماییها بودند. همین اطاعت محض و پشتکار، ایشان را به این جایگاه رسانده است.
زیباترین آرزوی هر راهنما برای رهجویش، مشاهده حال خوب و خدمتگزاری اوست. پس از رهایی، اولین قدم مریم، خدمت در کنگره بود که نشان از اوج حال خوش ایشان داشت. امیدوارم در آینده نیز همچنان از خدمتگزاران فعال کنگره باشند.
سخنان همسفر:
سلام دوستان مریم یک همسفر، خداوند را بسیار بسیارشاکر و سپاسگزارم که اذن ورود به کنگره برای من صادر شد و قدم در این مکان مقدس گذاشتم تا با علم کنگره آشنا شوم و آموزش لازم را بگیرم و به حال خوش برسم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم بابت فراهم کردن این بستر، همچنین از ایجنت محترم و گروه مرزبانی تشکرمیکنم برای برگزاری جشن تولد ما، همچنین از ایجنت قبلی خانم مریم عزیز و مرزبانان دوره قبل تشکر میکنم از راهنمای بسیار عزیزم خانم محدثه تشکر میکنم به خاطر آموزشهای نابی که به من دادند،ودرآن زمان که من با قلبی پر از درد وغم وارد کنگره شده بودم مرا در آغوش گرفت و از تاریکی ها و نامیدی ها به طرف نور هدایتم کرد. از راهنمای تازه واردین خانم لیلا تشکر میکنم و از همه شما عزیزان که در جشن ما شرکت کردید تشکر میکنم اگر بخواهم از تخریب خودم قبل از ورود به کنگره بگویم به واسطه بیماریهای متعدد که داشتم و همچنین فوت فرزندم اصلاً حال خوشی نداشتم و با کوهی از ناامیدی و ترس و نگرانی وارد کنگره شدم،اینقدر درگیر چراهای زندگیم بودم که متوجه تخریب مسافرم نبودم،وبا اسرار مسافرم وارد کنگره شدم، ولی از همان ابتدا راهنمای تازه واردین خانم لیلا مرا در آغوش گرفت و حس خوبی به من انتقال داد و کنگره را به من معرفی کرد، و بعد از آن وارد لژیون خانم محدثه عزیز شدم با آموزشهایی که از ایشون دریافت کردم با کنگره ارتباط برقرار کردم و امروز به این حال خوش رسیدم. این روز را برای تک تک سفر اولیها آرزو میکنم.
تایپ : مسافر رضا لژیون یکم، مسافر حسین لژیون سوم
ویرایش و ارسال : مسافر عسگر
- تعداد بازدید از این مطلب :
130