به مناسبت «هفته ایجنت و مرزبانان» گفتوگویی را با ایجنت همسفر اعظم و مسافرشان راهنما امیر ترتیب دادهایم، توجه شما عزیزان را به خواندن این مصاحبه زیبا جلب میکنیم.
«فرامین الهی به دست کسانی میرسد که تاب اجرای شایسته آنها را داشته باشند. انسانهایی که همواره اجرای عمل سالم را بر خواستههای شخصی خویش مقدم داشتهاند، پیامآور آرامش در مکانهایی هستند که به جهت انجاموظیفه حاضر میشوند.»
ایجنت همسفر اعظم به همراه مسافر خود وارد کنگره شدند. آخرین آنتیایکس مصرفی مسافرشان، تریاک و شیره خوراکی و خوردنی بوده است و به مدت 10ماه و 5 روز با روش DST و داروی درمان شربت OT باراهنمایی مسافر امیر هوشنگ و همسفر نرگس سفر کردند. ورزش ایشان درکنگره دارت و مسافرشان فوتسال است. در حال حاضر مدت 5 سال است که با دستان پرتوان آقای مهندس از بند اعتیاد آزاد و رها هستند. همسفر اعظم در جایگاههای خدمتی مسئول امتحانات، سرداری، دنوری، ورزشبانی، دبیری و نگهبانی و راهنمایی خدمت کردهاند و در حال حاضر در جایگاه ایجنت پارک و ایجنت شعبه بیهقی سبزوار در حال خدمت هستند.
از حس و حالتان هنگام دریافت شال راهنمایی و ایجنتی کمی برایمان بگویید و کدامیک برایتان لذتبخشتر بوده است؟
ایجنت همسفر اعظم:
زمانی که برای دریافت شال راهنمایی به تهران رفتیم، آقای مهندس فرمودند: «هرکسی برای دریافت شال میآید؛ حتماً به چشمهای من نگاه کند.» زمانی که شال را دور گردن من انداختند، حس بسیار خوبی داشتم که وصفنشدنی است و محبت و عشقی را که درون چشمهای ایشان موج میزد، هرگز از یاد نمیبرم و دوست داشتم هرگز آن لحظات به اتمام نرسد. دریافت شال ایجنتی هم برای من بسیار لذتبخش بود؛ اما اگر بخواهم جایگاه راهنمایی و ایجنت را باهم مقایسه کنم مثل دریاچه و دریاست.
شما زمانی که شال ایجنتی را دریافت میکنید، مسئولیت بزرگتری را پذیرفتهاید و با انسانهای بیشتری در ارتباط هستید و باید نقطه تحمل بالایی داشته باشید؛ اما در جایگاه راهنمایی به این شکل نیست؛ شما در لژیون و بیشهٔ خودتان هستید و حرف شما نفوذ بیشتری دارد و راحتتر میتوانید قوانین را در آنجا اجرا کنید. جایگاه ایجنتی برای من آموزشهای فراوانی داشت، مرا با چالشهای زیادی روبرو کرد. اگر بخواهم 4 سال راهنمایی را با 14 ماه ایجنتی مقایسه کنم در این مدت 14 ماه آموزشهای بیشتری دریافت کردم و دیدم وسیعتر شد؛ ولی بازهم جایگاه راهنمایی را بیشتر دوست دارم.
راهنما مسافر امیر:
من قبل از اینکه برای دریافت شال به تهران بروم برای خودم تصویرسازی میکردم که زمانی که شال را دریافت میکنم؛ باید لحظاتی خاص و بهیادماندنی باشد و همانطور هم شد. ما اولین گروهی بودیم که برای دریافت شال به ساختمان 20 رفتیم و هنگام دریافت شال حس و حال بسیار عجیبی داشتم. در یکلحظه آقای مهندس دست مرا گرفت و مرا بغل کرد و خاطرهای بهیادماندنی برای من ثبت شد. به نظر خودم هنگام دریافت شال سرآغاز تغییر در درون من بود.
اگر ایجنت عملکرد نادرستی داشته باشد، چه تأثیری روی شعبه دارد؟
ایجنت همسفر اعظم:
قطعاً عملکرد نادرست یک ایجنت تأثیر زیادی دارد و میتواند مسیر یک شعبه را تغییر دهد. حالا اگر ایجنت نتواند وظایفی که بر عهده اوست را بهدرستی انجام دهد و یا اینکه قوانین را بهدرستی در شعبه اجرایی نکند و اگر کسی خطایی کرده است از آن چشمپوشی کند، آن شعبه کمکم از مسیر درست خارجشده و آن شعبه سقوط خواهد کرد.
رمز موفقیت یک شعبه در چیست؟
ایجنت همسفر اعظم:
به نظر من رمز موفقیت یک شعبه در همدلی در هماهنگی و همراهی تمام اعضای یک شعبه بالأخص خدمتگزاران است؛ یعنی اگر خدمتگزاران یک شعبه باهم همدل باشند و به قوانین عمل کنند و مطیع مرزبانها باشند؛ مطمئناً اتفاق خوبی برای آن شعبه رقم میخورد و این مطیع بودن و چشم گفتن باعث پیشرفت شعبه میشود و پیوند محبت بین آنها برقرار میشود در این شرایط است که حتی اگر مشکلی نیز باشد، گذشت میکنند و آن شعبه در مسیر درستی حرکت میکند. به نظر من مهمترین نکته تأثیرگذار این است که هرکسی در هر جایگاهی که خدمت میکند؛ باید تمام تلاش خودش را به کار بگیرد که عاشقانه و صادقانه خدمت کند و فقط صرف، گرفتن آن جایگاه نباشد. اگر صادقانه و بادل و جان خدمت کنند؛ حتماً شعبه موفقی خواهند داشت.
راهنما مسافر امیر:
به نظر من هم همان همدل بودن و همسو بودن است که باعث موفقیت یک شعبه میشود. اگر ما بتوانیم اختلافنظرها را مدیریت کنیم و سعی کنیم اگر خدمتی انجام میدهیم بهدرستی و صادقانه باشد، خوب عملکرد بهتری داریم و نتیجه بهتری هم دریافت میکنیم. من قبلاً خودم فکر میکردم اگر در یک جایگاهی قرار بگیرم؛ حتماً آن جایگاه را تغییر خواهم داد؛ اما بهمرورزمان فهمیدم که هرگز جایگاه خدمتی را تغییر نمیتوانیم بدهیم؛ بلکه این جایگاهها هستند که ما را تغییر میدهند، اگر بتوانیم به این درک برسیم، در هر جایگاهی که هستیم تمام تلاش و سعی خودمان را میکنیم که عمل درستی را انجام بدهیم.

از مسئولیتها و وظایف ایجنت برایمان بگویید؟
اینجت همسفر اعظم:
مسئولیت و وظیفه ایجنت فقط نظارت بر تمامی امورات شعبه است تا قوانین توسط مرزبانان بهدرستی اجرایی و عملیاتی شود که از مسیر اصلی خارج نشوند. وظیفه دیگری که ایجنت دارد باید با سایر اسیستانتها در ارتباط باشد و اگر قوانین جدیدی تأیید شد به سایر خدمتگزاران ابلاغ کند و نظارت داشته باشد که این قوانین حتماً اجرایی و عملیاتی شود.
به نظر شما فلسفه خلقت انسان در کدام وادی نهفته است؟
ایجنت همسفر اعظم:
من فکر میکنم وادی چهاردهم وادی عشق و محبت است؛ چون استاد سردار میفرمایند: «انسان برای آموزش گرفتن و خدمت کردن پا به هستی میگذارد.» انسان زمانی میتواند خدمت کند که عاشق باشد. اگر شما انسانها را دوست نداشته باشید نمیتوانید خدمت کنید؛ باید انسانها را دوست داشته باشید تا بتوانید عاشقانه خدمت کنید و با این خدمت به منبع نور و روشنایی یا وادی چهاردهم برسید.
راهنما مسافر امیر:
به نظر من قبل از وادی چهاردهم 13 تا وادی دیگر وجود دارد که عملکرد آنها از وادی پنجم شروع میشود؛ یعنی شما هر نوع تفکری داشته باشید نیازمند حرکت کردن است. تمام این 14 وادی جمع شدهاند تا انسان به فلسفه خدمت کردن خود پی ببرد که شعری از مولانا دراینباره هست که میگوید: «از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؛ به کجا میروم آخر، ننمایی وطنم.» این بیت به زیبایی اشاره میکند که اصلاً ما برای چهکاری به این دنیا آمدهایم و هدف از خلق ما انسانها چه بوده است که این 14 وادی هدف خلقت ما را یکییکی بیان میکند. آقای مهندس میفرمایند: «کنگره یک تفکر است و فقط یک مکان نیست.» درون این تفکر فلسفه خلقت نهادینهشده است. اگر دقت کنید، انسانهایی وارد این مکان میشوند که آسیبپذیرترین قشر جامعه هستند و بهمرورزمان به قویترین و پرفایدهترین انسانها تبدیل میشوند. به نظر من خدا ما را خلق کرده است که به ما آموزش بدهد که انسان بودن یک دشواری و یک وظیفه است. ما یک مسئولیتی را در این جهان قبول کردهایم که دیگر موجودات آن را نپذیرفتهاند و تمام هستی را برای ما خلق کرده است. یک داستانی را راهنمایم مسافر امیر هوشنگ برای ما تعریف کردند؛ البته تفکر ایشان این بود و یک سناریو برای خودشان ساخته بودند فرمودند: خداوند روز اَلست تمام فرشتهها را جمع کرد و گفت، انسان جانشین من روی زمین است. همه گفتند، این آدم در زمین فساد خواهد کرد؛ اما خدا یک فیلمی از سال 1399 به آنها نشان داد. خداوند میگوید: ببینید تمام انسانها در حال فساد کردن هستند؛ اما یک انسانی به نام مهندس دژاکام است که کار خوب انجام میدهد. من تمام این جهان را خلق کردهام که این انسان تجلی من روی زمین باشد و انسانها تمام صفات من را در این انسان ببینند و ما اینجا میتوانیم، فلسفه خلقت انسان را با تمام وجود درک کنیم. به نظر من فلسفه خلقت، تفکر کنگره است که بنا بر 14 وادی است و ما در حال آموزش گرفتن از آنها هستیم.
رسالت و مأموریت شما در این دنیا چیست؟ آیا اینقدر برای شما جذاب و دلربا هست که با کوهی از طلا معاملهاش نکنید؟
راهنما مسافر امیر:
همه ما که در اینجا هستیم؛ حتماً رسالت و مأموریتی داریم، مأموریت من هم این بوده تا وارد تاریکیها شوم تا بتوانم بعد از رهایی انسانهای دیگری را از تاریکی بیرون آورم تا طعم رهایی و زندگینامه را بچشند به نظر من جایگاه راهنمایی آنقدر ارزشمند است که نمیشود با چیزی عوض کرد؛ چون این جایگاه چیزهای زیادی به ما عطا کرده است که قبلاً هیچکدام از آنها را نداشتهایم. من همیشه میگویم انسانها دارای دو مرگ هستند، مرگ اولی مرگی که برای تمامی انسانها اتفاق میافتد که به جهان بَعدی منتقل میشوند و مرگ دوم، مرگ عشق و دوستداشتنی است؛ اگر از تمامی مصرفکنندگان سؤال کنید که در زمان مصرف چه چیزی شمارا بیشتر از همه اذیت کرده است خواهند گفت، تنهایی. من این را با تمام وجودم لمس کردم و احساس کردم که کسی مرا دوست ندارد؛ اما وقتی وارد کنگره شدم اولین چیزی که یاد گرفتم، این بود که باید دوست داشته باشم تا قابل دوستداشتنی شوم و اولین قدم برای این کار این است که تسلیم باشم.
به نظر من تسلیم شدن یعنی اوج خالصی و بندگی که در وادی پنجم هم به آن اشارهشده است. وقتی شما یاد میگیرید، مطیع باشید و چشم گفتن را یاد بگیرید، راه کمکم برای شما نمایان میشود. بعد از تجربه جایگاه راهنمایی فهمیدم که انسانهای زیادی را دوست دارم و اینکه دیگران و اطرافیان چقدر به من لطف و محبت دارند. اگر انسان با خود سبک و سنگین کند بهآسانی میفهمد که کف ترازو به کدام سمت سنگینتر است و این لطف کنگره به من بوده است و حاضر نیستم این حال خوش را با طلا یا چیزهای باارزش دیگر عوض کنم؛ چون تمام عمر دنبال همین بودم امیدوارم که در این زنجیره پیوند محبت همیشه باشم.
چگونه یک راهنما میتواند کیمیاگر زندگی خودش باشد؟
ایجنت همسفر اعظم:
به نظر من یک راهنما زمانی میتواند کیمیاگری کند که همزمان با آموزش دادن دیگران، خودش نیز آموزش بگیرد و در هرلحظه در حال تغییر کردن باشد؛ یعنی آنچه را که میآموزد خودش ابتدا عملیاتی کند و اثرات آن را در زندگی خود دیده باشد و از سه مرحله تغییر، تبدیل و ترخیص عبور کند. حالا اگر ظاهر و باطن خودمان را یکی کنیم تغییرات هم درون ما اتفاق خواهد و حال خوش را دریافت خواهیم کرد.
مهمترین بخش جهانبینی کاربردی کردن آن است شما بهعنوان راهنما و ایجنت چقدر آن را کاربردی کردهاید؟
ایجنت همسفر اعظم:
من تمام تلاش خود را کردهام، آنچه را که آموزشدیدهام را کاربردی کنم؛ ولی چیزی که در این مقطع برای من خیلی دیده شد و فهمیدم که به آن نیاز دارم، بالا بردن نقطه تحمل بود و اینکه باید سعی کنم، مردمدار باشم و باوجود سختی و مشکلات سعی کردم صبور باشم و کاری انجام ندهم که آسیبزا باشد.
همه ما برای رسیدن به هدف و خواستههایمان تلاش میکنیم؛ اما گاهی باوجود تلاش بسیار زیاد به مقصد نمیرسیم و نمیدانیم تا کجا باید ادامه بدهیم و در کدام نقطه باید تسلیم شویم و دست از تلاش برداریم و بگوییم تقدیر این بوده است، آیا نشانهای وجود دارد که به کمک آن تشخیص دهیم آن نقطه و مرز تسلیم شدن کجاست؟
راهنما مسافر امیر:
ابتدا باید ببینیم آیا ما تسلیم کنگره هستیم یا نه. تسلیم شدن؛ یعنی شما تمام تلاش خودتان را به کار بگیرید؛ اما به نتیجه کاری نداشته باشید و نتیجه را به خداوند واگذار کنید و هرچه به صلاح شما باشد اتفاق میافتد و این را بدانید که هرگز خداوند تلاش شمارا بیمزد نخواهد گذاشت و 10 برابر آن را به شما خواهد داد؛ ولی کمتر نمیدهد. حالا اگر طبق تقدیر یا فرمان الهی به خواسته و هدفمان نرسیدیم؛ باید بدانیم که ما ظرفیت آن را نداشتهایم و از قبل ظرفیتسازی نکردهایم و این میتواند مهمترین عامل باشد. من اطمینان دارم که در معادلات خداوند هر اتفاقی بهموقع خودش انجام میپذیرد. اگر تسلیم واقعی باشیم، چیزی که برای ما رقم میخورد را میپذیریم و در آخر شعری هم در مورد تسلیم شدن است که برای شما بیان میکنم: هرلحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر، آرامتر از آهو بیباکتر از شیرم؛ هرلحظه که میکوشم در کارکنم تدبیر، رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر.
چه تحولاتی در درون شما سبب شد که جایگاه دنوری را تجربه کنید؟
ایجنت همسفر اعظم:
راستش را بخواهید من اصلاً قصد دنور شدن را نداشتم، مسافرم تصمیم گرفته بود که جایگاه دنوری را تجربه کند. زمانی که با من مشورت کرد من مخالفت کردم؛ چون میترسیدم که نتوانیم تعهد خودمان را پرداخت کنیم و با این کار حالمان خراب شود؛ ولی ایشان با اطمینان کامل گفتند، میتوانیم و من هم پذیرفتم. روز گلریزان شد و من ترسیدم که اعلام سرداری کنم و فقط 500 تومان نقد کشیدم و در آن لحظه حال بسیار بدی داشتم که قابلگفتن نیست و هنگامیکه به خانه آمدم حال خودم را برای مسافرم تعریف کردم و من فقط گریه میکردم که امسال عضو لژیون سردار نیستم، آن شب گذشت. فردای آن روز مسافرم به شعبه رفت و هنگامیکه به خانه برگشت گفت: شمارا دنور اعلام کردم و دنوری را به شما بخشیدم آن لحظه آنقدر خوشحال شدم که باورکردنی نیست من که مخالف دنورشدن مسافرم بودم؛ الآن حال بسیار خوبی داشتم، مسافرم با این عملش بخشش را بخشید و این کار بزرگی بود که برای من انجام داد. من مطمئن هستم مسافرم دو برابر این حال خوب را دریافت کرده است.
راهنما مسافر امیر:
من با خودم فکر کردم که همسفرم در تمام ناخوشیهای زندگی همراه من بوده است؛ بنابراین در این لحظات زیبا و خوش هم حق اوست که این هدیه را به او بدهم و بتوانم ذرهای از محبتهای او را جبران کنم. به نظر من دنورشدن همسفرم بزرگترین اتفاق زندگی ما بود و همه ما آن حال خوب را دریافت کردیم، هرکسی به سهم و اندازه خودش.
از اینکه امسال رهجوهای شما در آزمون قبول شدند، چه حس و حالی دارید؟
ایجنت همسفر اعظم:
حس و حال بسیار خوبی داشتم؛ چون توانستم اثری بسیار کوچک از خود بهجا بگذارم به قول شاعر بزرگ سعدی: «نام نیکو گر بماند ز آدمی به کز و ماند سرای زرنگار» شبی که اسم بچهها اعلام شد و اسم رهجوهای خودم و بچههای دیگر را دیدم بسیار خوشحال شدم و شب بسیار زیبا و بهیادماندنی برای من و تمامی بچهها شد.
راهنما مسافر امیر:
بسیار خوشحال هستم که تلاشهایمان نتیجه داد. وقتی اسم بچهها را اعلام کردند و ماهحصل کارهای خودم را دیدم بسیار خوشحال شدم. امیدوارم که بتوانند بهخوبی خدمت کنند و همانطوری که خودشان از بند ضد ارزشیها رها شدند، سعی کنند به دیگران هم یاری برسانند و تمام سعی خودشان را بهکارگیرند تا این چرخه تکرار شود.
با سپاس فراوان از شما بابت وقتیکه در اختیار ما گذاشتید، برای شما بهترینها را خواستاریم و امیدوارم برکت این خدمت هزاران برابر در زندگیتان جاری باشد.
مصاحبهکننده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون دوم)
طراح سؤالات: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون دوم)
عکاس: مرزبان خبری همسفر اشرف
ارسال: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیهقی سبزوار
- تعداد بازدید از این مطلب :
145