English Version
This Site Is Available In English

کمک به هم نوع

کمک به هم نوع

جلسه چهاردهم از دوره سوم لژیون سردار نمایندگی ایران با استادی راهنما مسافر عطا، نگهبانی مسافر حسین، دبیری مسافر حیدر و خزانه‌داری مسافر شمس‌الدین با دستور جلسه ( وادی هفتم و تأثیر آن بر روی من، رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت می نمائیم ) سه‌شنبه  ۱۸ شهریورماه ۱۴۰۴  رأس ساعت ۱۵:۳۰ برگزار شد

سخنان استاد:


سلام دوستان عطا هستم یک مسافر
خدا را شکر می‌کنم در بین شما هستم، واقعاً یکی از افتخارات زندگی من داشتن دوستانی مثل شما بزرگواران است، به قول راهنمایم آقا سجاد که همیشه می‌گویند: دوستانی پيدا کرديم در کنگره که هيچ کجای ديگر نمی‌توانستيم پيدا کنیم، بچه‌هایی که واقعاً دلشان و حسشان پاک است و هدف همه ما کمک کردن به هم نوع مان است.
صبح‌ها که ساعت ۵ یا ۶ از خنکی هوا بیدار می‌شوم و این‌قدر آن هوای صبح به من انرژی می‌دهد و حالم را خوب می‌کند که اصلاً برای خودم قابل‌باور نیست.
واقعاً از اینکه آدم‌های اطرافم را خیلی دوست دارم خوشحالم. در زمان مصرفم اگر کسی رشد می‌کرد من ناراحت می‌شدم،  دست خودم هم نبود، یواش‌یواش روی خودم کارکردم آلان از رشد دیگران خوشحال می‌شوم، این به آگاهی نیاز دارد و من روی خودم کارکردم، قبلاً خودم را خیلی سرزنش می‌کردم امکان ندارد من الان خودم را سرزنش کنم، از زمانی که خودم را کمتر سرزنش کردم دیگران را هم خیلی کمتر سرزنش می‌کنم و به آن‌ها بابت اشتباهشان حق می‌دهم، دوست داشتن دیگران و دوست داشتن خودم نتیجه‌اش می‌شود رابطه خوب انسان با خداوند، یعنی این‌طوری نیست که شما رابطه‌ات را با خداوند درست کنی و آن باعث شود که رابطه‌ات با آدم‌ها درست شود چون ما در مثلث عشق به سایه اعتقادداریم، باید سایه‌ها را پیدا کنیم و یکی از آن سایه‌ها خودمان هستیم، این رمز و راز کشف حقیقت همین چیزهاست، ماورایی نیست، رمز و راز این است که انسان با خودش رفیق باشد.
یکی از دوستان من  تماس گرفت و گفت؛ دنبال یک پرستار می‌گردیم، گفتم چه شده است؟ گفت یک نفر قطع نخاع شده و یک پرستار می‌خواهیم، جا و مکان هم در اختیارش می‌گذاریم که فقط بتواند از او نگهداری کند، گفتم اگر کسی بود خبر می‌دهم. وقتی ایشان گوشی را قطع کردند، و من می‌خواستم با انگشتان دستم گوشی را قطع کنم، یک‌لحظه فکر کردم که حرکت انگشتان چقدر ارزشمند است، همین سلامتی که داریم و آن را خیلی ساده گرفته‌ایم، می‌گویم سلامتی را همه دارند، آن را خیلی عادی جلوه می‌دهیم ولی این‌طور نیست همه سلامتی ندارند، فکر می‌کنم یک‌زمان‌هایی آن رمز و راز کشف حقيقت یک‌چیزی است که انسان دارد و با آن زندگي می‌کند ولی از آن خبر ندارد، همان گنجی است که آقای مهندس مثال اش را می‌زند و می‌گوید: فقیری درجایی نشسته بود و یک‌عمری در آنجا گدایی می‌کرد، یک بزرگی به او می‌گوید؛ آن سنگی که روی آن نشسته‌ای را تا حالا زیرش را نگاه کرده‌ای؟ می‌گوید نه! بعد که آن شخص می‌رود زیر آن سنگ را  باز می‌کند و می‌بیند که پر از جواهرات است‌. آقای مهندس می‌فرمايند: این تمثیل همه ما انسان‌ها است، یک‌عمر در بیرون دنبال چیزهایی می‌گردیم که در درون خودمان است. رمز و راز همین است، ما به شکرانه چیزهایی که داریم به شکرانه حال خوبی که خداوند به ما عطا کرده است، رابطه‌ای که با انسان‌ها داریم سپاسگزاریم.
من اصلاً فکر نمی‌کردم که ارتباط با انسان‌ها این‌قدر انرژی بدهد، درگذشته وقتی یک آشنا را می‌دیدم راهم را کج می‌کردم، حوصله سلام و علیک نداشتم.
الآن یک ورزش تیمی انجام می‌دهیم و سه نفر باهم هستیم، لذت می‌بریم و به مسابقه می‌رویم. در کنگره۶۰ ورزش‌های انفرادی ممنوع است مگر ورزش‌های خاص، بقیه حتماً باید تیمی باشد، اینکه در تیم قرار گرفتن چقدر به آدم انرژی می‌دهد، شما احساس می‌کنید که با همدیگر یک کار گروهی را جلو می‌برید.
رمز و رازی که ما در موردش صحبت می‌کنیم آقای مهندس روز چهارشنبه توضیح دادند، یکی از چیزهای خیلی ساده زندگی است، اینکه با تمام وجودت دوست داشته باشی اطرافیان تو  رشد کنند و هر کاری از دست تو برمی‌آید برایشان انجام دهی، اینکه تو رابطه‌ات با خودت خوب باشد، با خودت در جنگ نباشی، خودت را دوست داشته باشی، گذشته خودت را دوست داشته باشی و خودت را سرزنش نکنی.
من همیشه به خودم می‌گویم که این‌همه اشتباه کردی از چه کسی بدتر شدی؟
با چه کسی خودت را مقایسه می‌کنی؟
کدام انسانی خطا نکرده؟
کدام انسان اشتباه نکرده؟
هر کس هر چیز یاد گرفته از اشتباهات اش یاد گرفته است.
من همیشه می‌گویم خداوند بابت نعماتی که به ما داده است ظاهراً از ما چیزی نمی‌خواهد یعنی بابت سلامتی‌مان، حال خوشی که داریم ولی این انسان خودش است که باید در این مسیر شروع کند به حرکت کردن.
من چکار می‌توانم بکنم؟
من همیشه به اعضای لژیون می‌گويم؛ به‌جای اینکه گله و شکایت کنید به این فکر کنید که چه‌کاری می‌توانید انجام دهید،  هرچقدر مقدارش کم باشد.
مولوی می‌گوید: شما کار خوب خودت را انجام بده و نگو از یک نفر کاری برنمی‌آید، همان یک‌چیز می‌تواند جهان را تغییر دهد یا همان بذری که تو می‌کاری می‌تواند جهان را تغییر دهد.
زمانی که ایجنت بودم و ساخت‌وساز داشتیم در لژیون‌ها التماس می‌کردم که کمک کنند، می‌دانستم که اینجا ساخته خواهد شد، شک نداشتم، چون اصلاً دست من و شما نیست، می‌خواستم که بچه‌ها بیایند و خودشان را در ساخت‌وساز سهیم کنند.
فرصت‌هایی که به ما داده می‌شود فرصت‌های کوتاهی است، ما فکر می‌کنیم که همیشه فرصت داریم، باور کنید که تمام می‌شود و آن حس از انسان گرفته می‌شود. حس انسان یواش‌یواش شروع به خراب شدن می‌کند، به نقطه‌ای می‌رسد که دیگر اصلاً حال ندارد کاری انجام دهد.
استاد امین می‌گویند: نعمت گرفته نمی‌شود بلکه لذت استفاده آن نعمت از انسان گرفته می‌شود، چه چیز بدتر از اینکه انسان نعمتی را داشته باشد و لذت استفاده از آن را خداوند از شخص بگیرد، حس داشتن آن نعمت را خداوند از او بگیرد، هیچ عذابی بالاتر از این نیست، اینکه نداشته باشی خیلی بهتر است از اینکه داشته باشی و نتوانی از آن لذت ببری.
لژیون سردار هم فرصتی است که در اختیار ما قرارگرفته.
چرا شماها در لژیون سردار هستید ولی بقیه نیستند؟ خیلی‌ها می‌توانستند روی این صندلی لژیون سردار نشسته باشند. باور کنید باید دعوت شوید، باید آن دعوت‌نامه، کد، اندازه یا آن حس باید به آن اندازه برسد که شخص بیاید و روی این صندلی بنشیند.
من عقیده‌ام این است؛ فرصتی که در اختیار ماست تمام خواهد شد، تا زمانی که این فرصت را داریم باید از آن نهایت استفاده را ببریم.
پولی که شما  به کنگره۶۰ و به ساخت‌وساز کمک کنید، آن پول اگر در جیب شما بماند به هیچ جای زندگی شما نمی‌رسد، آن پول سهمی است که خداوند در داخل مال ما قرار داده است تا بتوانیم آن را ببخشیم، بتوانیم از آن به دیگران کمک کنیم و چه جایی بهتر ازاینجا.
از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید تشکر می‌کنم.
عکاس: مسافر محمد لژیون ششم
تایپیست‌ها: مسافر بختیار لژیون دوازدهم و مسافر محمد لژیون ششم
ارسال: راهنما مسافر حسن
نمایندگی ایران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .