English Version
This Site Is Available In English

پیدا کردن راه درست هم مانند کلید حل مشکلات است

پیدا کردن راه درست هم مانند کلید حل مشکلات است

سیزدهمین جلسه از دوره چهارم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی ارگ با دستور جلسه ( وادی هفتم و تاثیر آن روی من) با استادی مسافر محمد جواد و نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافر حسین وز سه‌شنبه مورخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود :

خلاصه سخنان استاد : 

سلام دوستان عزیز، محمدجواد هستم، یک مسافر.

خداوند را هزاران بار شاکرم که بار دیگر این توفیق نصیبم شد تا در این جایگاه از آموزش‌های ارزشمند دوستان بهره‌مند شوم. در ابتدا، به رسم کنگره و ادب، مایلم از اساتید محترم تشکر و قدردانی کنم.

از اعماق قلبم، جایی که کلمات از بیان کامل احساسات عاجزند، می‌خواهم از فرشتگان زندگی‌ام سپاسگزاری کنم. شما با دستان مهربان و لبخندهای گرمتان، نه تنها همراهان مسیرم بودید، بلکه ستون‌های استوار در طوفان‌ها و آفتاب‌های زندگی‌ام بودید.

تشکر می‌کنم از جناب آقای مهندس دژاکام که ما را به سوی نور هدایت کرد. از راهنمای درمان موادم، آقای محسن اسماعیلی، که با شور و انرژی، روزهایم را رنگارنگ ساخت. از راهنمای درمان سیگار، آقای حمیدرضا طوسی، که با راهنمایی‌های ایشان، درهای بسته زندگی‌ام گشوده شد. و از ایجنت محترم، آقا محسن نقدی، که با عشق بی‌قید و شرط، روحم را نوازش داد. همه این عزیزان، همچون ستارگان آسمان، در تاریکی‌هایم درخشیدند و مرا به سوی فردایی روشن‌تر رهنمون شدند. از صمیم قلب ممنونم که هستی‌ام را زیباتر کرده‌اید.

همانطور که همه دوستان می‌دانند، تیتر وادی هفتم می‌گوید: “رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است: یکی یافتن راه و دوم اینکه آنچه برداشت کردیم.” چه انسان‌ها و دوستان زیادی که قربانی شدند، فقط به دلیل اینکه راه را پیدا نکردند یا راه را اشتباه رفتند. چه بسیار انسان‌هایی که زندگی‌شان متلاشی شد، تنها به این خاطر که مسیر درست را نیافتند. برخی از آن‌ها از هیچ تلاشی فروگذار نکردند و انسان‌هایی مصمم و با اراده بودند، اما در اثر انتخاب راه غلط، وسایل نابودی خود و دیگران را فراهم آوردند. حتی برخی که راه نهایی را برای حل مشکل خود پیدا نکردند، دست به خودکشی زدند. من بارها عرض کرده‌ام که وادی‌های آقای مهندس و سی‌دی‌های ایشان، به قول معروف، همه چیز را می‌جوند و آماده به دهان ما می‌گذارند.

قبل از اینکه وارد وادی هفتم شوم، در دوره درمانم این تیتر را می‌خواندم، اما اصلاً آن را نمی‌فهمیدم. ولی وقتی کتاب را گرفتم، دیدم که آقای مهندس کلمه به کلمه‌اش را برایمان ترجمه کرده‌اند؛ یعنی راز را بیان می‌کنند که مطلبی پوشیده است. حالا می‌خواهم از جنبه‌ای دیگر هم به این راز نگاه کنم، شاید هم یک هدف باشد، نمی‌دانم. اگر آقای مهندس به ما می‌گویند که اگر رازی در زندگی‌ات است، اول باید آن را درست بفهمی، پیدا کردن راه درست هم مانند کلید حل مشکلات است.

وقتی خودم وارد کنگره شدم، از یک جای تاریک و مغشوش وارد شدم. با خودم می‌گفتم من همه روش‌ها را امتحان کرده‌ام و حالا این روش را هم امتحان می‌کنم و می‌روم. ته دلم، آن هدف و آن مطلب پوشیده را برای خودم باز نکرده بودم؛ فکر نمی‌کردم هدفم چیست. می‌گفتم حالا دارم می‌آیم، اما وقتی به این وادی رسیدم، فهمیدم که باید ته خط را ببینم و هدفم را مشخص کنم. یک دانش‌آموز یا دانشجو وقتی درس می‌خواند، هدفی دارد، اما من این هدف را نداشتم.

وقتی وادی هفتم را گذراندم، کم‌کم همه چیز برایم روشن می‌شد. هدفم مشخص شد که آخرش من باید به یک رهایی و حال خوب برسم. بعد، در کنار این، به جایی رسیدم که رمز و راز نهفته، همان روش DST بود. من خودم این را قبلاً می‌دانستم که باید پله کم کنم، اما نمی‌توانستم انجامش دهم. آن راز نهفته، همان روش DST و همان آموزش‌هایی بود که اساتید به ما می‌دادند. کشف حقیقت نیز همان آشکار ساختن و پیدا کردن بود. فهمیدم که اول در این راه باید صبر، سپس ایمان و بعد تعهد داشته باشم؛ یعنی این‌ها برای من کشف شدند و انتخاب راه‌حل درست هم همین‌ها بود.

ما همیشه فکر می‌کردیم که راه درست را می‌دانیم، اما هیچ‌وقت به آن فکر نکردیم. آقای مهندس در همین وادی اشاره می‌کنند که انسان‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند: انسان‌های کم‌خرد و خردمند. همه می‌دانند که انسان‌های کم‌خرد اول حرف می‌زنند و بعد فکر می‌کنند و می‌گویند “عجب کاری کردم!”. و دانستن هدف هم به نظرم تنها کافی نیست؛ یعنی زمانی که کلمات کنار هم قرار می‌گیرند، کامل می‌شود. من باید رمز را بدانم، راز را بدانم، بعد چیزی را کشف کنم و بعد به آن حقیقت برسم.

دانستن یا علم بدون عمل، مانند یک کتاب بسته است. شما مثلاً یک کتاب دایره‌المعارف را وقتی بسته باشد و هیچی از توش نخوانی، دانستن هم به نظرم وقتی تبدیل به عمل نشود، فایده چندانی ندارد. زندگی همه ما مثل یک پازل است. باز هم این را به راز و رمز ربط می‌دهم؛ یعنی من باید قطعات این پازل را پیدا کنم و همه را کنار هم بچینم تا بتوانم پازل زندگی‌ام و روزهایم را سپری کنم.

انگلیسی‌ها یک ضرب‌المثل دارند که برگرفته از ضرب‌المثل‌های خود ایرانی‌هاست و همه جا نوشته شده: “No pain, no gain” به معنی “نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود.” یعنی باید بالاخره یک رنجی را به خودم بدهم، یک تحملی را داشته باشم، یک صبری داشته باشم و یک ایمانی داشته باشم تا بتوانم به نقطه رهایی برسم.

عزیزان، باز هم از همه شما تشکر می‌کنم که این فرصت را به من دادید تا در این جایگاه باشم و از همه عزیزان آموزش بگیرم. باز هم خدا را شکر می‌کنم و هر چقدر خدا را شاکر و سپاسگزار باشم و خداوند این عنایت را به من داشته که بتوانم از این در بیایم، واقعاً خدا را شاکر و سپاسگزارم.

خیلی ممنونم که به صحبت‌های من گوش دادید."

عکس و تایپ : مسافر امیررضا لژیون سوم

ویرایش و بارگزاری : مرزبان خبری مسافر احسان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .