جلسه یازدهم از دوره ششم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی پرند با استادی همسفر معصومه، نگهبانی همسفر زلیخا و دبیری همسفر سمیرا با دستور جلسه: «وادی هفتم (رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است، یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت مینمائیم.) و تأثیر آن روی من» در تاریخ ۱۸ شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
خدای خودم را شاکر هستم که من هم توانستم این جایگاه را تجربه کنم. از ایجنت محترم، گروه مرزبانی و راهنما همسفر مرضیه سپاسگزارم که به من اجازه دادند این جایگاه را تجربه کنم و آموزش بگیرم. در وادی هفتم گفته میشود رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است، یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت مینمائیم. در ابتدای ورود به کنگره60 فکر میکردم که مسافرم فقط برای خودش میآید؛ ولی بعد از مدتی از من هم خواست که با او همراه شوم و میگفت که این مکان برای تو هم خوب است؛ ولی من به مسافرم میگفتم یک مدت خودت به تنهایی برو تا ببینیم کنگره60 چگونه مکانی است.
زمانیکه مسافرم سفر خودش را شروع کرد متوجه شدم که دارو مصرف میکند. به او گفتم این چه راهی است و این دارو چه فرقی با مواد مخدر دارد؟ مسافر من 8 سال در NGO دیگر پاکی داشت به همین دلیل ذهنیت خوبی نسبت به مصرف داروی OT او نداشتم و فکر میکردم که این مکان هم مثل مکانهای دیگر است. نسبت به این موضوع برخورد خوبی نداشتم تا اینکه نزدیک به یک سال از ورود او به کنگره گذشت و سفر خوبی را انجام داد. همه اطرافیان و فامیل متوجه تغییر گفتار و کردار او شده بودند؛ ولی در گذشته با وجود اینکه مواد مخدر را ترک کرده بود و به NGO دیگر میرفت، الکل هم مصرف میکرد و سیگار هم میکشید؛ ولی با ورود به کنگره هم الکل و هم سیگار را کنار گذاشت و رفتار و کردار او هم نسبت به قبل خوب شد و تغییر کرد؛ یعنی فامیل، دوست و آشنا که به خانه ما میآمدند از رفتار او لذت میبردند و میگفتند که حتی صحبت کردن مسافرم هم خیلی خوب شده است.
بعد از مدتی که از سفر مسافرم گذشت با من صحبت کرد که من هم به عنوان همسفر در کنار او باشم تا بتوانم بیماری صرع خودم را هم درمان کنم؛ زیرا پدر هم لژیونی مسافرم بیماری صرع داشت و بعد از سفر در کنگره بیماری او کاملاً خوب شده بود. به کنگره آمدم و راهنما همسفر مرضیه را انتخاب کردم راجع به بیماری خودم با او صحبت کردم و گفت که من نمیتوانم بگویم داروی خودت را قطع کن؛ ولی با آمدن به کنگره حالت بهتر میشود. من و خانوادهام همیشه او را دعا میکنیم؛ چون با آموزشهای راهنما همسفر مرضیه حال من خیلی بهتر شد و توانستم با امیدهای او تعداد قرصهایی که برای بیماری صرع میخوردم را کاهش دهم. در اینجا هم یک مرتبه حالم بد شد ولی به دلیل افت فشار بود.
اوایل میترسیدم وارد کنگره شوم و همیشه نگران بودم که نکند حالم بد شود و یک نفر من را مسخره کند؛ ولی وقتی روز اول توسط راهنمای تازهواردین همسفر صدیقه مشاوره شدم به من گفت نترس این مکانی که آمدهای جای خوبی است؛ ولی این نگرانی همیشه با من بود که اگر در اینجا حالم بد شود و کسی به من بخندد یا بترسد چه کاری باید انجام دهم؛ چون دختر عموی شوهرم که من را اولین بار به آن شکل که حالم بد شده بود دید تا یک هفته نمیتوانست به روال عادی برگردد؛ چون خیلی ترسیده بود. راهنمای تازهواردین همسفر صدیقه به من گفت که نترس در این مکان هیچکس کسی را مسخره نمیکند تو فقط بیا و سفر کن. بعد از اینکه وارد لژیون راهنما همسفر مرضیه شدم او هم به من گفت که اگر مرتب حضور داشته باشم حالم بهتر میشود.
با آمدن به کنگره حال من خیلی بهتر شد و مسافرم هم متوجه این موضوع شده بود؛ چون قبلاً حوصله کسی را نداشتم و اگر کسی حرفی میزد سریع ناراحت میشدم و با خودم میگفتم که حتماً منظور او من هستم. من سیدی وظایف رهجو را 2 مرتبه نوشتم دفعه اول که شروع به نوشتن کردم متوجه نمیشدم که آقای مهندس چه میگویند؛ ولی برای بار دوم که این سیدی را نوشتم قشنگ فهمیدم که چه دارم مینویسم. در حال حاضر تعداد قرصهایی که برای بیماری صرع میخورم خیلی کمتر شده است و همه اینها را مدیون راهنما همسفر مرضیه هستم. هر زمان که مادرم به خانه ما میآید و حال خوب من را میبیند برای راهنما همسفر مرضیه دعا میکند و میگوید معصومه که هیچ وقت حوصله کسی را نداشت الان خیلی حالش خوب شده است.
در گذشته من اگر میخواستم برگ کاغذی را جابهجا کنم مسافرم اجازه نمیداد این کار را انجام بدهم؛ زیرا دکتر به او گفته بود که چون دوز قرصهایم بالا است ممکن است دچار حواسپرتی شوم و فراموش کنم که وسایل را کجا گذاشتهام. دکتر به مسافرم گفته بود که این مسئله دست خودم نیست و از او خواسته بود که هر چیزی که نیاز دارم را خودش به من بدهد و بعد سر جای خود بگذارد. دکترها به خانواده من میگفتند که بیماری من خوب نمیشود، نمیتوانند عمل جراحی انجام دهند و فقط باید دعا کنید. مسافرم از دکتر خواسته بود که دوز قرصهای من را کم کند؛ اما دکتر گفته بود که اگر این کار را انجام دهد دچار تشنج میشوم. الان نزدیک 3 سال است که با کنگره آشنا شدم و در این مدت مسافرم و راهنما همسفر مرضیه به من قوت قلب دادهاند.
قبل از ورود به کنگره میترسیدم که اگر قرصهایم را نخورم حالم بد شود؛ ولی الان خدا را شکر 2 سال است که اصلاً حالم بد نشده فقط گاهی اوقات دچار افت فشار میشوم و وقتی فشارم پایین میآید خودم سریع متوجه میشوم و این نیست که تشنج کنم و دخترم نازگل زود برای من شیره انگور میآورد تا فشارم دوباره بالا رود. من ممنون و سپاسگزار آقای مهندس و خانواده محترم ایشان هستم برای اینکه بستر کنگره60 را برای امثال من و مسافرم فراهم کردند. خدا را شکر الان وقتی با مسافرم به بیرون میرویم دیگر نگران این نیستم که الکل مصرف کند؛ چون با مصرف الکل آدم دیگری میشد و همیشه میگفتم حاضر هستم مخدر مصرف کند؛ ولی الکل مصرف نکند. الان خدا را شکر الکل و سیگار را به طور کامل کنار گذاشته است و رفتار، کردار و گفتار او هم خوب شده است.
وادی هفتم میگوید به راه مستقیم هدایت میشوید و این واقعاً درست است؛ زیرا وقتی مرتب در کنگره حضور داشته باشید، وادیها را کاربردی و به حرف راهنما گوش کنید در صراط مستقیم هستید. در ابتدا من وقتی سیدی را با هندزفری مینوشتم خیلی اذیت میشدم؛ یعنی فشار زیادی به سرم وارد میشد؛ ولی راهنما همسفر مرضیه همیشه به من میگفت که اشکالی ندارد و من را حمایت میکرد. الان وقتی با مسافر و دخترم به جایی میرویم در ماشین صحبتهای آقای مهندس دژاکام را به جای موسیقی گوش میکنیم. امروز مهمان داشتم دوستان مسافرم از شهرستان آمده بودند و از من و دخترم خواستند که امروز را در کنار آنها باشیم و در خانه بمانیم؛ ولی دخترم گفت که مادر من امروز استاد جلسه است و باید به کنگره برویم. امیدوار هستم که بتوانم خدمتگزار خوبی در کنگره باشم.

تقدیر خدمت مالی همسفران

مرزبان کشیک: همسفر شیوا و مسافر عرفان
تایپیست: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
عکاس: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون سوم)
ویرایش و ارسال: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پرند
- تعداد بازدید از این مطلب :
73