English Version
This Site Is Available In English

خروج از ظلمت با رعایت قوانین

خروج از ظلمت با رعایت قوانین

دوازدهمین جلسه از دوره سوم جلسات لژیون سردار نمایندگی وکیلی یزد، به استادی راهنما همسفر ریحانه، نگهبانی راهنمای تازه‌واردین همسفر معصومه و دبیری موقت همسفر هاجر با دستور جلسه «وادی هفتم (رمز و راز کشف حقیقت، در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری، آن‌چه برداشت می‌نماییم.) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۱۷ شهریورماه ۱۴٠۴ ساعت ۱۴:۴۵ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خدا را بسیار شاکرم که یک‌بار دیگر سعادت دارم تا در لژیون پر از انرژی سردار حضور داشته باشم. از همسفر معصومه تشکر می‌کنم؛ به‌خاطر فرصت آموزشی که در اختیار من قرار دادند و خیلی خوشحالم که امروز می‌توانم از همه شما آموزش بگیرم.

همان‌طور که همسفر هاجر فرمودند: دستور جلسه «وادی هفتم (رمز و راز کشف حقیقت، در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری، آن‌چه برداشت می‌نماییم.) و تأثیر آن روی من» می‌باشد که مقداری در مورد وادی صحبت می‌کنم و سپس به لژیون سردار ربط می‌دهم.

برای چه باید وادی‌ها و قوانین را بدانیم؟ چون آقای مهندس به ما آموزش دادند که در وادی‌ها، از یکسری قوانین استفاده شده‌است که اگر من ریحانه بخواهم از آن ظلمت و تاریکی بیرون بیایم، باید تک‌تک این قوانین را بدانم؛ اگر آن‌ها را یاد نگیرم، مسلماً و عملاً خارج‌شدن از آن تاریکی برای من غیرممکن است که اگر بخواهم خارج شوم، مشکلات زیادی برای من وجود خواهد داشت.

در مورد وادی هفتم؛ رمز یعنی راز پنهان و راز خودش یک موضوع پوشیده است. حقیقت و کشف حقیقت، آن چیزی است که ما باید به اصل و ریشه آن پی ببریم. همان‌طور که گفتیم: رمز یعنی یک راز پنهان که این‌جا به من یادآوری می‌کند، رمز مشکل‌تر و اساسی‌تر می‌باشد؛ چراکه اول باید از آن رمز خارج شوم تا هر چیزی را بدانم.

چرا باید راه را بفهمیم و آن را انتخاب کنیم؟ چرا موجودات مثل ما انسان‌ها نیستند؟ یک ویژگی بارزی که در ما انسان‌ها وجود دارد، قدرت اختیار می‌باشد؛ بر اساس آن اختیار است که من ریحانه می‌توانم مدام، هرکدام از راه‌های متفاوتی که پیش روی من هست را آگاهانه انتخاب کنم.
حال چرا اصلاً باید راه یا مسیری را انتخاب کنم و چرا راه مهم است؟ چون بعضی از این راه‌ها من را به بهشت برین و بعضی راه‌ها من را به جهنم می‌برد؛ پس باید بدانم که چه راهی را انتخاب می‌کنم، باید در مسیر باشم و تغییر کنم؛ اگر تغییر نکنم نمی‌توانم ادامه حیات بدهم.

مسئله دیگری که در مورد رمز وجود دارد این است که باید‌، رمز هر چیز و موقعیت آن را بدانم تا بتوانم به راز آن پی‌ببرم و اگر رمز چیزی را ندانم، به راز آن پی نخواهم برد.

به‌یاد دارم که در دوران بچگی، دایی من وقتی به خانه ما می‌آمد، یک کیف داشت که روی آن رمز گذاشته بود؛ ایشان گاهی به‌دلیل کارشان به اصفهان می‌آمدند و من در عالم بچگی خیلی دوست داشتم بدانم داخل آن کیف چیست؟! هرچه می‌پرسیدم که رمز کیف چیست، می‌گفتند: اگر رمز را به تو بگویم که دیگر رمز نیست. به‌دلیل شیطنتی که داشتم، یک‌بار نگاه کردم و رمز را متوجه شدم؛ پنهانی رمز کیف را زدم و به راز آن پی‌بردم که راز آن مقداری جزوه و کاغذ بود. دایی من متوجه شدند و گفتند: چه کسی دست به کیف من زده است؟ گفتم دایی‌جان من این کار را کردم، شما چنان برای این کیف رمز گذاشته‌اید که انسان فکر می‌کند داخل آن چه‌چیزی هست! گفتند: همین کاغذها برای من خیلی مهم است.

وقتی وارد کنگره شدم، یادم هست دقیقاً در همان کوچه‌ای که شعبه قرار داشت، خانمی زندگی می‌کرد که بسیار مشتاق بود تا به نمایندگی بیاید، ولی نمی‌توانست؛ چون اذن ورود او صادر نشده بود. وقتی‌که سی‌دی محرم استاد امین را گوش دادم متوجه شدم که باید یکسری محرومیت‌ها را بکشیم تا محرم شویم. دقیقاً این صحبتی بود که با مسافرم داشتم و او گفت: بیشتر از این تاریکی! گفتم: بله باید بیشتر از این تاریکی کشید، باید یکسری محرومیت‌ها را بکشیم، این‌قدر سال‌های سال بدویم تا بتوانیم راه را پیدا کنیم که آن مسیر، راه کنگره۶۰ است. در محرومیت‌هایی که می‌کشیم، باید ذره‌ذره ظرفیت در ما شکل بگیرد تا بتوانیم در این قضیه محرم شویم.

وقتی به کنگره آمدم، متوجه شدم که پیام سردار خیلی برای من جالب است. زمانی‌که پیام بهترین راه را خواندم، فهمیدم قبل از این‌که به کنگره بیایم، فکر می‌کردم راهی بهتر است که زودتر در آن به نتیجه برسم؛ اما طبق گفته آقای امین یاد گرفتم بهترین راه، راهی است که کمترین تخریب و آسیب را به‌همراه داشته باشد.

چون الگوی ما همیشه طبیعت بوده است، وقتی به طبیعت نگاه می‌کنیم، می‌بینیم زمانی‌که یک نهال تبدیل به درخت می‌شود، کمترین تخریب و آسیب را می‌زند؛ من باید تغییر کنم، وقتی‌که می‌خواهم راهی را انتخاب کنم باید به‌گونه‌ای باشد که کمترین تخریب ایجاد شود. حال وقتی یکسری افراد در باغ کنگره قرار می‌گیرند، چرا هنوز نمی‌توانند وارد لژیون سردار شوند؟ چون هنوز علم بخشش را یاد نگرفته‌اند و هنوز محرم نشده‌اند. زمانی می‌توانم وارد لژیون سردار شوم که محرم به آن بخشش شده باشم و در صور پنهان خود، روی آن بخشش ذره‌ذره کار کرده باشم تا بتوانم در صور آشکار خود اذن ورود به لژیون سردار را دریافت کنم. وقتی وارد لژیون سردار شدم، دیگر بستگی به من و قدرت من دارد که چگونه بتوانم با این قضیه محرم شوم تا به آن بخشش و چیزهایی که می‌خواهم برسم؟ فقط و فقط باید قلب من پاک شود.
خیلی این موضوع برای من جالب بود و همیشه از کودکی می‌گفتم: چرا یکی حضرت رسول (ص) و دیگری هیتلر می‌شود؛ در صورتی‌که هر دو آن‌ها محرومیت کشیده‌‌اند. وقتی سی‌دی محرم را گوش دادم از استاد امین یاد گرفتم که هر کس قلبش صاف‌تر است به بهترین چیزها می‌رسد. اگر من از آن آلودگی ذره‌ذره بیرون بیایم، حس من تزکیه و پالایش می‌شود و کم‌کم آن آلودگی پایان می‌یابد و می‌توانم وارد لژیون سردار شوم. اگر اصل و ریشه بخشش را بفهمم، می‌توانم راز آن را پیدا کنم. حال یکسری افراد می‌آیند و شرکت می‌کنند، یعنی فقط کارت می‌کشند؛ ولی وارد لژیون سردار نمی‌شوند و حال خوبی هم ندارند، به‌این‌دلیل که دریافتی ندارند.

هروقت به‌همراه خانواده‌ام به شهربازی می‌روم، دقیقاً این حس برای من به‌وجود می‌آید که چرا بعد از برگشت، من خمار هستم و دخترم نشئه! فهمیدم من فقط آمدم و بلیط شهربازی را خریدم و وارد آن مکان شده‌ام؛ ولی دخترم از آن وسایل شهربازی استفاده کرده است؛ به‌خاطر همین، بیشترین دریافتی را داشته و وقتی بیرون می‌آید، حالت نشئگی دارد.
دقیقاً در لژیون سردار، زمانی‌که فقط می‌آیم عضو لژیون سردار می‌شوم؛ ولی اهمیت نمی‌دهم، مسلماً بهترین دریافتی را نمی‌برم که این برمی‌گردد به فرماندهی عقل که من چه‌قدر حکم عقل را در قالب فرمانده اجرا می‌کنم. نیمی به حس من برمی‌گردد که ذره‌ذره خوب و آلودگی کمتر شود و نیمی به حکم عقل من برمی‌گردد تا وقتی وارد می‌شوم، بهترین چیزها را از لژیون سردار دریافت کنم؛ اما وقتی دریافت نکردم، طبق فرمایش آقای امین، باز هم باید به دذون خود برگردم و تا وقتی‌که درونم را اصلاح نکنم از یکسری نعمت‌ها محروم هستم؛ پس همه‌چیز به درون من ریحانه برمی‌گردد.
از این‌که به سخنان من به خوبی گوش دادید از همه شما متشکرم.

مرزبان کشیک: همسفر زهرا
تایپ و ویرایش: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر زهرا. ط رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
ارسال: راهنمای تازه‌واردین همسفر سمیه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی وکیلی یزد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .