قبل از کنگره ۶۰ ، من مثل کسی بودم که در یک جاده بیانتها قدم میزد؛ اما هیچ نشانهای از مقصد نداشت. هر روزم پر بود از تکرار، پر از خستگی و ناامیدی. بارها با خودم میگفتم: چرا زندگی من به این شکل شده است؟ چرا هر راهی میروم به دیوار میخورم؟
آن روزها قلبم پر از اضطراب بود؛ مثل پرندهای که مدام به دیوار قفس میکوبید و راه خروج را پیدا نمیکرد. وقتی وارد کنگره ۶۰ شدم، کمکم فهمیدم مشکل من این نبود که راه نمیرفتم؛ مشکل این بود که راه را درست انتخاب نکرده بودم.
وادی هفتم مثل یک چراغ، راه را برایم روشن کرد و به من گفت: «برای رسیدن به حقیقت، باید اول راه را پیدا کنی و بعد یاد بگیری چگونه برداشت کنی.» همانجا بود که فهمیدم خیلی وقتها مسیرم اشتباه بوده و حتی وقتی درست هم میرفتم، برداشتهایم غلط بوده است.
بعد از کنگره ۶۰، زندگی من رنگ دیگری گرفت. حالا وقتی به گذشته نگاه میکنم، میبینم چقدر بیراهه رفته بودم. امروز اما مسیر برایم روشن است، میدانم کجا هستم و باید به کجا بروم. دیگر از سختیها فرار نمیکنم؛ چون متوجه شدم هر سختی یک درس دارد. دیگر ناامید نمیشوم، چون راه درست را پیدا کردهام. آرامشی که اکنون دارم، همان چیزی است که همیشه دنبالش بودم.
کنگره ۶۰ به من یاد داد زندگی مثل یک سفر است؛ اگر راه را پیدا کنم و درست قدم بردارم، حتی سختترین لحظهها هم میتوانند به بهترین درسها تبدیل شوند. اکنون من در همان راه هستم؛ راهی که به حقیقت میرسد.
نویسنده: همسفر زیبا رهجوی راهنما همسفر منیر (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر منیر (لژیون پنجم)
ویرایش و ارسال: همسفر ساحل رهجوی راهنما همسفر سپیده (لژیون یکم) دبیر سایت
همسفران شعبه شمس
- تعداد بازدید از این مطلب :
122