نهمین جلسه از چهل و دومین کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، شعبه نیما یوشیج بهشهر به استادی مسافر احمد، نگهبانی همسفر مهدی و دبیری مسافر محمد باقر با دستور جلسه «وادی هفتم و تاثیر آن روی من» در روز یکشنبه مورخ 16 شهریور ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان احمد هستم یک مسافر، شاکر خداوند هستم بابت اذنی که برای ورود به کنگره به من داد. از جناب مهندس و خانوادهاش بابت زحمات زیادی که برای برپایی این بستر کشیدند سپاسگزارم. از راهنمای درمانم و همه خدمتگزاران کنگره ۶۰ تشکر میکنم و همچنین از آقا ابوذر عزیز که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم ممنونم.
اینکه من چطور با کنگره ۶۰ آشنا شدم حکایت جالبی دارد. ما یک جمعی بودیم که الآن در کنار هم نیستیم. به عبارتی درگذشته همنشست بودیم. یکی از همپیالههای ما یواشیواش وارد کنگره شد و در رفتوآمد بود. اوایل که می دیدیدمش میگفت یک وعده میخوردم و دو وعده میکشم. من زیر بار نمیرفتم و میگفتم شما که میخواهی درمان کنید ، چطور به شما اجازه میدهند بروید و تریاک مصرف کنید.
خلاصه باوجود انکار این روش از جانب بنده، تا شش هفت ماه که گذشت با ایشان در ارتباط بودم بهمرور میدیدم که نوع صحبت و بیان این دوست چقدر تغییر کرده و چقدر صحبتهای قشنگی میکند. وقتی میگفتم ازآنجا بگو میگفت در کنگره چیزی داریم که به آن میگوییم حرمت کنگره. مثلاً اگر در جمعی هستیم و شخص در حال صحبت کردن است نباید حرفش را قطع کنیم. همینطور که میگذشت دیدم که چقدر ازلحاظ جسمی و ظاهری مرتب شد.
کنجکاو شدم که بیایم به کنگره، از بدو ورود با من بسیار محترمانه برخورد کردند. کمی ترس داشتم که نکند وارد شوم و دیگر نگذارند که خارج شوم ، گفتم آزمایش میکنم ببینم چه میشود. چنددقیقهای نشستم و رفتم بیرون دیدم نه واقعاً کاری ندارند. چند جلسه تازه واردین را گذراندم کمی بیقرار بودم، پرسیدم آیا اینها همه مصرفکننده هستند جواب دادند بله، گفتم تا حالا که داشتند کف میزدند الآن هم در حال چیدن صندلیها هستند با چه انرژی و ذوقی، اینها انرژی را از کجا میآوردند؟! راهنمای تازه واردین به من گفت آیا دوست داری تو هم این حال را داشته باشی؟ گفتم چرا که نه و این شد که راهم به کنگره باز شد.
آقا شهاب عزیز و در ادامه آقا حمید خیلی برای من زحمت کشیدند ، از این دو بزرگوارسپاسگزارم. رابطه حسی که بین رهجو و راهنما برقرار میشود به قول آقا حمید الف بگوید ما تا ته داستانش را میدانیم. دستش را میبوسم و خیلی از ایشان تشکر میکنم که حال خوبی که اکنون دارم را مدیون ایشان هستم.
در مورد دستور جلسه: برای مثال شما میخواهی با تفنگ شلیک کنید، باید قلق گیری کنید.باید چند بار شلیک کنید، تا خوب بتوانید به هدف بزنید، یا اینکه یک پیچی دارید و به دنبال مهره آن میگردید ، برای آن پیچ فقط یکمهره وجود دارد که به آن بخورد.همینطور برای هر چالشی هم فقط یک راه حل وجود دارد. برای درمان اعتیاد خیلیها راه های زیادی را امتحان کردند ، تلاش کردند اما نتوانستند.

جناب مهندس فرمودند رمز درمان اعتیاد, درمان سیگار و کاهش وزن در روش dst است و راز درمان اعتیاد شربت اپیوم تینکچر است و راز درمان سیگار آدامس نیکوتین است. ایشان آمدند و رمز و راز اینها را کشف کردند من اگر رمز و راز اعتیاد را بلد باشم وبه کنگره هم بیایم آیا برداشتی هم میکنم؟ خیر. هرچقدر به حرفهای راهنمای خود بیشتر گوش کنم بیشتر و بهتر برداشت میکنم.
یادم میآید به پلههای پایین هشت دهم رسیده بودم و به شدت حالم خراب بود و نمیتوانستم بخوابم آقا حمید گفت چقدر دارو میخوری ؟ گفتم : هشتدهم . ایشان گفتتند : نصفش کن ، گفتم : آقا حمید مگر می شود دارویم را نصف کنم؟ من الآن در پله هشت دهم قرار دارم حالم اینطور است، اگر دارو را نصف کنم که دیگر حالی برایم باقی نمی ماند. چند روز بعد گفتند : چکار کردی ؟ گفتم ترسیدم، ترس نمیگذارد وگرنه شما اگر اینکاررا میکردی حالت خوب میشد چراکه وقتی مصرف را پایین میآوری با برگشت به پله قبل بدن واکنش مثبتی خواهد داشت.
ما میگوییم که سرمان را با سر راهنما عوض میکنیم ولی در عمل اینطور نیست چون به خود میگوییم من با بقیه فرق میکنم و درنهایت کاری را میکنیم که دچار مشکل و گرفتاری شویم . ممنونم از اینکه به صحبتهای من گوش دادید.
عکس و ویراستاری : مسافر محمدجواد لژیون هشتم
بارگذاری : مسافر علی لژیون پانزدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
199