ما پس از چندی، فارغ از بسیاری مسائل، دوباره در کنار جوی آب و درختان به هم نزدیک شدیم و با تنهایی خود به تفکر مشغول گشتیم. از تحرک سخن گفتیم؛ اینکه جهانها همه در حال حرکتند. تمامی دنیاها در داخل یکدیگرند، از حلقهای به حلقهای دیگر، و با حرکت، فرمانی خویش را در جهت آنچه باید باشند، اجرا میکنند. همه در ارتباطی نزدیک و محسوس، ادامهدهنده آن چیزی هستند که هستند.
امواج اتصال، برگهای این درختان را به هم پیوند میزند و سپس جلوههای نور به آنها نیرو میبخشد. هر یک را برای کاری حکم نمودهاند و به انجام وظیفهای گماشتهاند. همچنان که با نگاه و اندیشه نمیتوان به هسته هر یک پی برد، نظم آنها حاکی از فرمانی است که ما نیز در پی آنیم.
تفکر است که همه چیز را مشخص میکند. یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است. نشانههای هستی و هرچه دیده میشود، از آنِ کسانی است که میاندیشند و به عمق آن میروند. در جهان، همه چیز در حرکت است. هیچ چیز در سکون نیست. در حرکت، همه چیز دگرگون میشود. اگر جسمی را به بالا پرتاب کنیم، به زمین میرسد، اما نه بهآسانی و صاف و قشنگ. زندگی نیز چنین است؛ در مسیر آن همیشه فراز و نشیب وجود دارد. این قانون زندگی و بازی آن است که باعث دگرگونی در ما میشود. بدون تغییر، هیچ چیزی در زندگی پدید نمیآید. زندگی باید با سختی و مشقت همراه باشد تا پیروزی حاصل آید. زندگی با فراز و نشیب است که زیباست. اگر روزی همه چیز مهیا شود، آن روز، روزی است که کارمان به پایان رسیده و باید از این جهان برویم.
هیچکس تا ابد در جهنم نیست. اگر لحظهای رویش را برگرداند، نور را خواهد دید. انسانی که سرتا پا منفی است، با تغییر و دگرگونی میتواند رحمانی شود. حتی کسی که همه را آزار داده، امروز میتواند راهنما گردد.
برگهای درختان چگونه به هم پیوسته و بزرگ میشوند؟ آنها به نیرویی نیاز دارند و آن نیرو خورشید است؛ خورشیدی که خداوند آفریده و این معجزه است. هر درختی حکمی دارد. درخت گیلاس، گردو و زردآلو در کنار یکدیگرند، اما هرکدام میدانند که باید میوه خود را به ثمر برسانند. ما نمیتوانیم با نگاه به درخت گردو به هسته آن پی ببریم. نظم آنها نمایانگر قدرت خداوند است. همین قاعده برای انسانها نیز صادق است؛ نمیتوانیم به درون آنها پی ببریم، اما نظم وجودشان حاکی از فرمانی است که ما نیز در جستوجوی آنیم.
برای آنچه مییابیم، جهانی گشوده میشود که زبان از توصیف آن عاجز است. آن را با حس درمییابیم. زمانی که آن را دریابیم، به یکباره جهانی باز میشود و با حس کردن و حرکت کردن، جهانهای دیگری به روی ما گشوده میشوند. با همه این سختیها میتوانیم به خط پایان برسیم؛ اما گویی خط پایان در بینهایت، خود آغازگر خطی دیگر است.
باید همه سختیها را به جان خرید. حتی وقتی به بینهایت، یعنی مرگ میرسیم، آنجا نیز مشکلات وجود دارند و مرحله دیگری از زندگی آغاز میشود. پس تا میتوانید از توان خود استفاده کنید تا سبب ارتقایتان شود؛ با درس خواندن، کار کردن و هر effort دیگری تمام قدرتتان را به کار گیرید، حرکت کنید و با تلاش به هدف برسید. چه در دنیا و چه در آخرت، باید برای انجام وظیفه و رسیدن به هدف تلاش کرد. حتی در بهشت و جهنم نیز کار هست. همه شرایط باید تداوم یابد، وگرنه زندگی معنی خود را از دست میدهد. تلاش و کوشش به زندگی شیرینی میبخشد و باعث تداوم حیات میشود.
در آغاز، وظیفه مهم است. با وجود مشکلات؛ باید در صدد حل آنها برآییم و آنها را از میان برداریم. پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است. هر داستانی که تمام شود، داستان دیگری آغاز میگردد. گشوده شدن دریچههای حیاتهای متفاوت در جریان است. وقتی در مسیر تکامل هستید، نهایت سعی و تلاش خود را به کار بندید. هنگامی که در حیاتیم، با پیشرفت آگاهیهایمان، دریچهای به سوی جهانهای دیگر به روی دیدگاهمان گشوده میشود.
شما هر دیدگاه خود را دنیایی از هستی فرض کنید که در هر کدام، با همه هستی، «نیست» میشوید و با نیستی به «هستی» میرسید و با نیازهای حقیقی و مجازی خود همیشه در جدال هستید. انسان در حال زندگی، با همه تفکرات و عقایدش، با مرگ نیست میشود و با نیستی دوباره به هستی میرسد. او میمیراند و باز زنده میکند. و این هر یک، دنیایی دارد.
ما مانند کسانی هستیم که تمام مدارج عالی را میگذرانیم و سپس در اثر حادثهای دچار فراموشی میشویم. اگر پول نداریم؛ باید آن را بخواهیم. «آب کم جو، تشنگی آور به دست»؛ باید تشنه باشی تا آب را بیابی. ما کسانی هستیم که همه مراحل را پشت سر میگذاریم، سپس فراموش میکنیم و بعد به آنچه بودیم بازمیگردیم تا به تعالی برسیم.
در راهنمایی کردن به انسانها، اگر اندیشه یا قبولی در وجودشان نیست، رهایشان کنید. وقتی به حرف شما گوش نمیدهند و عمل نمیکنند، بگذارید بروند؛ زیرا برخی گمگشتگان خود بازمیگردند و اگر در بُعد جسمانی باشند، اشتباهات خود را جبران میکنند. بگذارید عمل کنند و پشیمان شوند. «صد چراغ دارد و بیراهه میرود؛ بگذار بیفتد و ببیند سزای خویش را». اگر در قید حیات دیگری باشند؛ باید بدانند که از نظر زمانی باید زحمت و تلاشی را متحمل شوند و از روزنههایی که مانند صافی است بگذرند تا به مقصود دست یابند.
خداوند خود بهتر میداند که چه کسانی را هدایت کند. راه را به هر چشمی نخواهی یافت. خداوند به صورت تصادفی چشمها و گوشها را نمیبندد. هر کس را که بخواهد هدایت میکند و هر کس را که نخواهد، در جهل خود رها میکند؛ باید سرش به سنگ بخورد، باید تجربه کند و از تاریکیها بگذرد. اگر ذرهای عمل شر یا خیر انجام داده باشد، باید حسابش را پس دهد. حتی اگر چراغ به دستشان بدهی، به خاطر تردیدی که در قدمزدن بین آسمان و زمین دارند، به حقیقت نخواهند رسید. بسیار دیر به مطالب پیمیبرند. اگر چنین نبود، خداوند زندگی را به صورتهای گوناگون نمیآفرید.
باید در هر لحظه از زمان استفاده کنیم و آن را به بطالت نگذرانیم. هرچه بیاموزیم، مالک آن هستیم و در ابعاد دیگر نیز از آن بهره خواهیم برد. زمان در بُعد زمینی معنا دارد. در ابعاد دیگر وجود ندارد. با گذر زمان صبور باشید و آهسته بدانید. هزاران بار اگر بمیریم و زنده شویم، باز هم نمیتوانیم درک کنیم که در کائنات چه هست و چه نیست؛ باید صبور و مشتاق دانستن باشیم. شکم سیر طالب دانستن نیست و فکر کار نمیکند.
به آنچه میبینید و دریافت میکنید، توجه داشته باشید تا به آنچه میخواهید برسید. آنگاه، همان روزنههای تاریکی و ظلمت مطلق، روشن چون روز خواهند شد.
منبع: سیدی تغییر
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون سوم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
33