پنجمین جلسه از دوره ی هفتادم سری کارگاههای آموزشی ، عمومی کنگره۶۰ به نمایندگی ابنسینا ، به استادی راهنمای محترم حسن آقا ، نگهبانی مسافرمصطفی و دبیری مسافر رسول با دستور جلسه (وادی هفتم و تاثیر آن روی من ) درتاریخ شنبه 15شهریور ۱۴۰۴ راس ساعت16:30 آغاز به کار کرد.
سلام دوستان حسن هستم یک مسافر
خدا رو شکر می کنم که در کنگره هستم و از جناب مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم که این بستر روفراهم کردند تا من و امثال من به رهایی برسند و آموزش بگیرند.من نزدیک به بیست سال است که وارد کنگره شده ام و وقتی به گذشته نگاه می کنم مسیر بسیار سخت و پر پیچ و خمی را طی کرده ام تا به این جایگاه برسم ، اما خدا را شکر می کنم که این اجازه را داد تا من به این جایگاه برسم و ادامه دهم ، در ادامه از ایجنت و گروه مرزبانی ،نگهبان محترم و همه اعضا تشکر می کنم و مخصوصا از آقای محمد تیموری راهنمای محترم سپاسگذارم که این رخصت رو دادند تا من امروز در خدمت شما باشم ، دستور جلسه وادی هفت است ، در یک مسیر وقتی انسان از یک مبدا شروع می کند تا به یک مقصد برسد ، نیاز به اطلاعات و آگاهی دارد ، نیاز به تفکر کردن دارد به خاطر این که مسئولیت کارهای خودش را بپذیرد و به گردن دیگران نیندازد ، یک روزمن خودم با اختیار کامل مواد را شروع کردم ، در زمان گذشته در یک جمع دوستانه بیست نفره هجده نفر از ما مواد می کشیدیم ،آنها که سلامت بودند پیشرفت کردند و ما که میکشیدیم هر روز بیشر غرق شدیم ، در حالی که ما میتوانستین نکشیم ولی کشیدیم و آن دوستان هم میتوانستند بکشند ولی نکشیدند ، و این انتخاب ما بود که به این شکل زندگی کنیم ، این نقطه نقطه ی سقوط من بود ،البته در ظاهر ، اما بعد از گذشت زمان و مرور گذشته می فهمیم که این سختی ها و تحمل این مشکلات راهی بود برای رسیدن من به این حال خوب امروز ، و همه این ضرباتی که خوردم برای ارتقاع جایگاه و آموزش گرفتن بود ، من هیچ گاه فکر نمی کردم یک روزی بتوانم صبحم را بدون مواد سپری کنم و هیچ وابستگی به مواد نداشته باشم ، یک روز مشروب نخورم و سیگار نکشم ولی حالا میبینم به لطف کنگره به این توانایی رسیده ام ،خیلی جاهای مختلفی رفتم و مسیر های گوناگونی را برای ترک امتحان کردم اما هیچ کدام نتیجه نداد ، تا این که یک روز در اوج نا امیدی در جلسه ای که چند تا از دوستان همسرم بودند، به شکل متلک وکنایه پیشنهاد داده بودند که در امامزاده عده ای معتاد جمع می شوند و موادشان را تحویل میدهند و همدیگر را تشویق می کنند و می روند ، شما هم بروید آنجا و بعد از صحبت باهمسفرم در نهایت نا امیدی و برای کنجکاوی به آنجا رفتم و این شروع آشنایی من با کنگره شصت بود ،و این را مدیون راهنمای تازه واردینی هستم که آن روز صورت مسئاله اعتیاد را به شکلی برای من شکافت که به نظرم کاملا منطقی و عقلانی به نظر می آمد و من به خانه برگشتم و این موضوع را با همسرم در میان گذاشتم ، با این که به شدت از مواد ، خوردنش و کشیدنش متنفر شده بودم اما با تشویق همسرم تصمیم گرفتم این راه را انتخاب کنم ، به لطف خدا و با یاری همسفرم و راهنمای محترم توانستم این مسیر دشوار را طی کنم و به رهایی برسم ،من تجربیات خودم را مستند بیان میکنم تا همه بدانند با چه شرایطی این سفر را طی کردم ، و همیشه امیدم به خدایی بوده که در بدترین شرایط نا امیدی هم به داد انسان می رسد. در این وادی ها آموختم باید تفکر کنم ، نه من بیهوده آفریده شدم نه دیگران ، باید مسئولیت کارم را بپذیرم و آن را به گردن دیگران یا به گردن خدا نیندازم ، اما در وادی هفتم بیان میشود حقیقت در دو چیز است یکی در یافتن راه و دیگری آن چه برداشت می نماییم ، خب راه را پیدا کردیم ولی تا وقتی برای رسیدن به هدف قدم در راه نگذارم ، من نمی توانم بگویم برداشتی داشته ام .این وادی به من آموخت باید حرکت کنم باید انجام بدهم و باید برسم به آن نتیجه مطلوب ، باید در هر جایگاهی هستیم برداشت داشته باشیم و بدون ثمر جایگاه را ترک نکنیم ، جایگاه ها در کنگره بیخودی به انسان ها داده نمی شود ، عنوان ها بیخودی داده نمی شود ، عنوان های ما هیچ کدام حلبی نیست ، و دکوری نیست .کلمه معتاد یکی کلمه سنگینی است ، از من گرفته شد و مسافر به من داده شد ، کلمه راهنما ، کمک راهنما ، مشاور و دیگر القاب بسیار ارزشمند و پر معنی هستند ، هر کس بیاید و در مسیر خدمت قدم بردارد در زندگی به هر آنچه بخواهد می رسد ، من زمانی که به کنگره آمدم زیر صفر بودم ولی الان خدا را سپاس راضی هستم ، از نظر مادی و معنوی و رضایت خانواده بسیار رشد کردم ، خدا را شکر زندگی خودمان را می کنیم و دوستان خوبی مثل شما دارم. مریضی سختی را در سال گذشته تجربه کردم و بسیار سختی کشیدم به شکلی که بیشتر شبها را نمی توانستم بخوابم ، به خاطر آسم که دارم و ناراحتی قلبی که اتفاق افتاد ، اما اینجا بود که فهمیدم ، همین راحت خوابیدن شب بزرگترین نعمت است ، همین که راحت غذا را میخوریم بسیار مهم است ، و بزرگترین نعمت است ؛ همین که روی پای خودت راه می روی بزرگترین ثروت است ، قبلا من فکر می کردم ثروت یعنی پول ، ثروت خیلی چیزهای دیگر می تواند باشد و من فقط آن یک قلم را می دیدم ، قبلا این چیز ها را نمیفهمیدم اما وقتی در راه درست قرار گرفتم خدا یکی یکی درها را به روی من باز کرد . در قست دوم تولد اولین سال رهایی محمد عزیز است ، خب محمد سفر اول در لژیون پنجم بود و با حال خراب شبیه اکثر ماها وارد کنگره شد ، ولی سفر را شروع کرد و الحق سفر بسیار خوبی داشت ، والان هم با تلاش و زحمت خودش و خانواده محترمش جایگاه خوبی به دست آورده و خدا را شکر زندگی خوبی دارد ، برایش بهترین ها را آرزو می کنم و امیدوارم یک روز شال راهنمایی را دور گردنش ببینم ، خدمت جناب مهندس و خانواده محترمشان تبریک می گویم ، و به تمامی اعضای خانواده بزرگ کنگره شصت به خصوص شعبه ابن سینا و مرزبانان و ایجنت محترم ، تبریک می گویم ، به آقای محمد تیموری عزیز تبریک می گویم ، که این اجازه را دادند تا من در خدمت شما باشم ، در پایان باز هم به محمد عزیز تبریک می گم و بهترین ها رو برایش آرزو می کنم .

سخنان مسافر محمد
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر ، خیلی خوشحالم که با وجود مشکلات و سختی هایی که سر راهم بود توانستم امروز تولد یک سال رهایی را جشن بگیرم و در این مکان حضور داشته باشم ، از جناب مهندس و خانواده محترمشان تشکر می کنم که این بستر را فراهم کردند تا بتوانم به رهایی برسم ، از راهنمای سفر اولم آقا حسن تشکر می کنم ، از راهنمای تازه واردینم آقا ابراهیم تشکر می کنم ، از همه عزیزانی که در کنگره شصت خدمت می کنند به ویژه قسمت او تی چرا که من در آنجا بسیار آموزش دیدم و پخته شدم ، اگر بخواهم از خودم بگویم ، من در یک خانواده مصرف کننده به دنیا آمدم پدرم و برادرانم همه مصرف کننده بودند و من هم متاسفانه مصرف کننده شدم و به جایی رسیدم که روزانه بیست گرم تریاک مصرف می کردم ، بعد از مدتی مصرفم به شیره تغییر کرد ، و متاسفانه تخریبم روز به روز بیشتر شد و به همان اندازه رفتار و اخلاقم هم بدتر شد و به جایی رسید که زمانی که وارد خانه می شدم زن و بچه به خودشان می لرزیدند. از خدای بزرگ سپاسگزارم که راه کنگره را به من نشان داد تا امروز به این حال خوش برسم ، از همسفرم همسر عزیزم هزاران بار تشکر میکنم که علی رغم تمام سختی هایی که در کنار من کشید ، مردانه ایستاد و همواره مرا حمایت کرد ، و باعث شد امروز زندگی آرام و صمیمی داشته باشم .

سخنان همسفر علی رضا
سلام علی رضا هستم همسفر ،من هم از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم که باعث شدند پدرم به رهایی برسد ، از راهنمای سفر اولم حسن آقا و راهنمای سفر دومم آقای تیموری و راهنمای تازه واردین آقا ابراهیم تشکر میکنم .
سخنان راهنمای همسفر خانوم مینا
سلام دوستان مینا هستم همسفر ، خدا را هزاران بار شاکر و سپاسگزارم که یک بار دیگر این توفیق حاصل گردید که یک و تولد دیگر را در کنگره جشن بگیریم ، این دستور جلسه بی شباهت به من نیست ، راهی را که شروع کردم و آموخته هایی که به دست آوردم و نقطه ای که اکنون به آن رسیده ام ، در کنار همسفر فاطمه من از ایشان بیشتر آموختم ، چرا که ایشان هر سوالی که می پرسیدند انگار صور باطنی من این سوال را از خودم می پرسید و به دنبال جواب می گشت و این تلنگری بود برای تامل و تفکر درباره خودم ، من هم این روز را به آقای مهندس و خانواده محترمشان ، حسن آقا ، آقا محمد و همه اعضای کنگره شصت تبریک می گویم ، و بهترین ها را از خداوند منان برایشان آرزومندم .
سخنان فاطمه همسفر محمد :
سلام دوستانم فاطمه هستم همسفر محمد ، خدا را شکر می کنم به خاطر این روز زیبا و قشنگ که توانستیم یک سال رهایی مسافرم محمد را جشن بگیریم ، هیچ وقت فکر نمیکردم که همچین جایی پیدا شود که یک عده انسان بزرگ پیدا شوند که بدون کوچکترین چشمداشتی از همه چیز خود بگذرند و اینجا باشند تا دیگران را به حال خوش برسانند ، زمانی که با اینجا آشنا شدیم در اوایل با سختی های زیادی رو به رو شدیم ، ولی وقتی این رهایی ها و تولد ها را می دیدم ، امیدوار می شدم و با خودم می گفتم که حتما ما هم یک روز به این جایگاه می رسیم ، و همین باعث تحمل همه مشکلات و سختی ها می شد ، در کنگره بزرگترین اتفاقی که می افتد رهایی و درمان و به حال خوش رسیدن است ، و باز هم از خدای بزرگ سپاسگزارم به خاطر جشن اولین سال رهایی مسافرم و ازراهنمای سفر اول و دوم مسافرم و همچنین راهنمای خودم خانوم مینا نهایت تشکر را دارم .

تنظیم و تایپ: مسافر احسان لژیون بیست و یکم
عکس: مرزبان خبری
نگارنده: مسافر اسماعیل لژیون بیست و یکم
- تعداد بازدید از این مطلب :
162