دلنوشته همسفر سمیرا (لژیون نهم)
روزهای تیره برای من رفتنی نبود. ابرهای سهمگین آسمان وجودم را پر کرده بود. روزنه امید من بعد از خدا، فردی بود که خودش مملو از تاریکی بود؛ اما با عشق به الله توانست از این مسیر پر از خطر و درد عبور کند.
خدایا با تمام وجود از تو میخواهم قلب مسافرم را به قدری مملو از عشق کنی که تلألو وجودش همه انسانهای دردمند را به سمت نور حقیقی رهسپار کند.

دلنوشته همسفر معصومه (لژیون نهم)
من پیش از ورود به کنگره، حال خوبی نداشتم، کاملاً غرق نیروهای منفی بودم، در تاریکیها و ناامیدیها دست و پا میزدم، هر روز بد و بدتر میشدم و انواع قرصهای اعصاب و آرامبخش مصرف میکردم تا بتوانم زندگی که به من تحمیل شده بود، ادامه دهم.
من آدم گوشهگیری شده بودم، از عالم و آدم طلبکار بودم، تحمل کسی را نداشتم، با اطرافیان مشکل داشتم و تنها مسئله دلگرمکننده در زندگی، فرزندانم بودند تا اینکه خداوند راه کنگره را که برای من همچون کعبهای مقدس بود، گشود و هموار ساخت.
از صحبتهای راهنما، استاد جلسه و دوستان انرژی میگرفتم و هر روز حال من بهتر میشد. برای ادامه زندگی، فرمانبردار کنگره شدم. نمیتوان گفت این حال خوب در همه موارد و بهطور کامل به وجود آمد؛ اما در بیشتر موارد تغییر را در خود احساس میکردم.
امیدوارم بتوانم در ادامه راه خود در این مکان مقدس خدمتگزار خوبی باشم و بتوانم به انسانهای دردمندی مانند خودم کمک کنم. در انتها از آقای مهندس، خانواده محترم ایشان، راهنمای خوبم همسفر صنم و دوستانی که من را در این مسیر یاری کردند، تشکر میکنم.
رابط خبری: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر صنم (لژیون نهم)
عکاس: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
ویرایش: همسفر مرجان رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول) دبیر اول سایت
تنظیم و ارسال: همسفر نجمه رهجوی راهنما همسفر صنم (لژیون نهم) نگهبان سایت
همسفران شعبه حسنانی تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
97