جهان هستی بر مبنای نظم و نظام خاصی پدیدار شده که همه از یکسری قوانین پیروی میکنند. بعضی از علما و فلاسفه میگویند: زندگی جبر است و بعضی دیگر معتقد به اختیار هستند؛ اما کنگره60 معتقد است که زندگی برمبنای تقدیر، خواست و فرمان الهی است، مثل اینکه وقتی فرزندی در خانواده مصرفکننده به دنیا میآید با خودش فکر میکند، چرا این کمبودها برای من اتفاق افتاد؟ کسی که آموزش ندیده فکر میکند این جبر زمانه است؛ اما به مرور زمان اگر در مسیر قرار بگیرد و آگاهی، شناخت و معرفت پیدا کند متوجه خواهد شد که در روز اَلست وقتی خداوند فرمود: قالوا بلیٰ، او لبیک گفت و پذیرفت که در این خانواده رشد کند؛ چراکه او برای تکامل به این بستر نیاز داشت. شاید مسافرهایم این مصرف را بر عهده گرفتند تا من مصرفکننده نشوم؛ پس یا خواست بود یا نامه پیشین، شاید هم فرمان الهی اینچنین رقم خوردهاست که اگر چنین باشد پشت پرده رازهایی نهان است که هیچ جای ترس و خوفی نمیماند؛ چون لازم است یاد بگیرم در زمان حال زندگی کنم و در ذهن خود با افکار پریشان به فکر آینده یا گذشته نباشم که ممکن است هیچگاه اتفاق نیفتد.
روزی بهواسطه خدمتم در پارک طالقانی به ما اطلاع دادند که برای مسابقات تقریباً 300نفر مهمان از شهرستانها و شعب کنگره60 داریم و چون اوایل خدمتم بود، چند لحظهای مکث و با خودم فکر کردم که چگونه میخواهی از عهده مسئولیت اجرایی اینهمه افراد به علاوه دوازده شعبهای که در پارک طالقانی حضور دارند بر بیایی؟ بزرگترهای تو نهایتاً توانستند یک مهمانی 100 نفره بگیرند که آن هم نتیجه مطلوب نداشته و حالا تو مسئول و میزبان مهمانهایی از سمت خداوند هستی که با تمام وجود با افیون مقابله کردهاند و از دل تاریکیها ریشه زدند و میآیند مسابقه دهند تا مدال بیاورند.
استرس و اضطراب تمام وجودم را گرفت، از سه روز قبل برنامهریزی میکردم، از افراد خدمتگزار کمک میخواستم و ترس از آینده داشتم؛ اما بر حسب اتفاق، پارک طالقانی یکدفعه بسته شد و مسابقات در پارک ولایت انجام گرفت. این موضوع درس بزرگی برای من داشت و برای اتفاقی که نیفتاده اینهمه فکر و زمانبندی کردم و استرس گرفتم؛ اما نشد پس این را سر لوحه کارم قرار دادم مثل مادری که برای کودکش لباس فرم مدرسه گرفت؛ اما کودک در اثر حادثه تصادف از جهان زمینی سفر کرد و هیچوقت آن لباس را نپوشید.
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران، ما را بس
اگر توانستم در مسیر باشم و زندگی را زندگی کنم آنوقت باید بدانم اعمالی که انجام میدهم مشخص میکند که من از اصحاب یمین هستم یا شِمال و نامه اعمالم را در کدام دستم میگیرم؛ اگر خوبی کنم نتیجهاش را برداشت میکنم، به عبارتی اگر محبت بکارم عشق و دوستی و اگر باد بکارم طوفان دریافت میکنم.
بدانم که با افکار پریشان نمیتوان سازندگی کرد و اگر به دیگران خدمت کنم طبیعت به من بدهکار نخواهد شد. اگر برای دیگران خوشبختی بخواهم اول به در خانه خودم میآید و در وجودم این ساختار رشد میکند تا من بتوانم انتقالش دهم.
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر عاصفه (لژیون پانزدهم)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر نازی (لژیون چهاردهم) دبیر سایت
ارسال: همسفر گندم رهجوی راهنما همسفر شهناز (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ستارخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
111