English Version
This Site Is Available In English

کنگره یک کلید دارد و آن کلید، فرمانبرداری و «چشم گفتن» است. (نمایندگی شقایق قشم)

کنگره یک کلید دارد و آن کلید، فرمانبرداری و «چشم گفتن» است. (نمایندگی شقایق قشم)

نهمین جلسه از دورهٔ اول کارگاه‌های آموزشی_ خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی شقایق قشم، با استادی مسافر ندا، نگهبانی مسافر هورا و دبیری مسافر گل‌ناز با دستور جلسه «از فرمان‌برداری تا فرماندهی»، در روز چهارشنبه ۱۲ شهریورماه ۱۴۰۴، رأس ساعت ۱۶:۰۰ در محل دانشگاه خوارزمی قشم آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:

سلام دوستان؛ ندا هستم، یک مسافر.

خدا را شکر می‌کنم که یک روز دیگر در کنگره هستم و آموزش می‌گیرم. از خانم هورا سپاسگزارم که به من اجازهٔ خدمت دادند.

وقتی وارد کنگره شدم، یک مصرف‌کنندهٔ حال خرابِ سقوط‌آزادی بودم که فکر می‌کردم اگر مصرف نکنم، حالم خوب است و فقط اطرافیانم مشکل دارند. متأسفانه اصلاً فرمان‌بردار نبودم و از کودکی یاد گرفته بودم هر کاری را که خودم دوست دارم، انجام بدهم.

همین رفتارم باعث شد آسیب‌های زیادی به من وارد شود، وقتی خلاف جهت بسیاری از امور حرکت کردم. زمانی که به کنگره آمدم، کاملاً یک آدم حرف‌گوش‌نکن بودم و می‌خواستم کار خودم را انجام بدهم. اولین چیزی که خانم هورا از من خواستند، این بود که: «اینجا یک کلید دارد و آن کلید، چشم گفتن است.»

این برایم خیلی کار سختی بود. فکر می‌کردم چون آدم شاغلی هستم، سنی از من گذشته و خیلی تجربه دارم، پس برایم سخت است که به یک نفر "چشم" بگویم. چون قبلاً در زندگی به کسی "چشم" نگفته بودم، هر جا هم گفته بودم با اکراه بوده است.

در کنگره متوجه شدم که از همان ابتدا حالم بد بوده، ولی به‌مرور، با گوش دادن به حرف‌های خانم هورا، با اینکه عمل کردن به بسیاری از آن‌ها برایم سخت بود، آموزش‌های کنگره به من کمک کرد.

وقتی به‌مرور زمان به وادی ششم رسیدم که می‌گوید: «حکم عقل را در قالب فرمانده باید اجرا نماییم»، متوجه شدم که تا قبل از آن، عقلم درست کار نمی‌کرد. چون زمانی که در مصرف بودم، فرماندهی جسم خود را داده بودم به چیز دیگری به نام مواد مخدر؛ یعنی مواد برای من تصمیم می‌گرفت و تمام احوالاتم به موادم ربط پیدا می‌کرد.

وقتی هم که در سقوط آزاد بودم، اصلاً نمی‌فهمیدم چقدر حالم بد است. هر رفتاری که فکر می‌کردم مرا تخلیه می‌کند، از خودم نشان می‌دادم و بعد می‌نشستم گریه می‌کردم که چرا من این‌طور هستم. و تا مدت‌ها در مشارکت‌هایم گریه می‌کردم.

به‌مرور زمان متوجه شدم که فرماندهی جسمم در دست خودم نیست. انگار یکی دیگر دارد برای من تصمیم می‌گیرد. و اینجا بود که فهمیدم وقتی در کنگره شروع می‌کنی از همان چیزهای کوچک که به تو می‌گویند را انجام بدهی و روند زندگی‌ات را تغییر بدهی، واقعاً به‌عنوان یک فرمان‌بردار باشی و سر ساعت بیایی، دارو را به‌موقع مصرف کنی و... تمام چیزهای ریز و درشت زندگی را آن‌قدر قشنگ آموزش می‌دهند که اگر من فقط ۵۰ مورد از ۱۰۰ مورد آن‌ها را هم اجرا کنم، متوجه می‌شوم که فرماندهی به دست خودم می‌افتد و همه‌چیز در زندگی‌ام خیلی تغییر می‌کند.

خدا را شکر می‌کنم که توانستم کمی فرماندهی زندگی‌ام را به دست بگیرم و امیدوارم که در این مسیر، فرمان‌بردار خوبی باشم و خانم هورا از من راضی باشند. این "چشم گفتن‌ها" در کنگره برایم چراغی در مسیر شدند. اوایل اصلاً این‌گونه فکر نمی‌کردم، حتی ایمانم در کنگره کم بود؛ اما به‌مرور در من رشد کرد، تا جایی که امروز در تنهایی خودم وقتی می‌خواهم کاری انجام بدهم، از خدا می‌خواهم که استادهای آقای مهندس، خود آقای مهندس و خانم هورا در کنارم باشند تا بتوانم در آن مسئله بهترین تصمیم را بگیرم.

در این مسیر، فرمان‌برداری به من خیلی چیزها یاد داد. اگر من دانایی‌ای که دارم را به دانایی مؤثر تبدیل کنم، آن زمان است که فرمان‌برداری‌ام تبدیل به فرماندهی می‌شود؛ چون انسان در هر جایگاهی که باشد، ذاتاً دوست دارد فرمانده شود.

خوشحالم که بستری مثل کنگره ۶۰ فراهم شد تا فرمان‌برداری را اینجا یاد بگیرم. اگر روزی نیاز باشد که من به‌تنهایی بروم و شعبه‌ای را در جایی دیگر استارت بزنم، انسانی مثل خانم هورا در کنارم بوده که از ایشان یاد گرفتم چطور تنها در یک شعبه، بدون اینکه کسی بالای سرشان باشد، همیشه فرمان‌بردار بوده‌اند. و فکر می‌کنم این بزرگ‌ترین آموزش من در روی زمین بوده است.

امیدوارم هر انسانی که فرماندهی جسمش را از دست داده و در تاریکی به‌سر می‌برد، مسیر کنگره برایش هموار شود تا بتواند در کنگره به فرماندهی جسم خود برسد. چون وقتی به فرماندهی جسم خودمان برسیم، بسیاری از کارهای دیگر را نیز می‌توانیم انجام دهیم.

از خداوند می‌خواهم تا روزی که در کنگره خدمت می‌کنم، یادم نرود که با چه حالی به کنگره وارد شدم و اکنون در چه جایگاهی هستم، و بتوانم فرمان‌بردار لایق، صادق و شایسته‌ای باشم.

گردآوری و تایپ: مسافر گل‌ناز– لژیون یکم، شقایق قشم
عکس: مسافر معصومه– لژیون یکم، شقایق قشم
بازبینی و ارسال: راهنما همسفر سولماز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .