سلام دوستان سودابه هستم همسفر
در وادی هفتم سه کلمه کلیدی به چشم میخورد راز، رمز، کشف حقیقت. همه ما انسانها از زمان کودکی تا زمانی که بزرگ شویم همواره به دنبال کشف حقیقت بودهایم و در ادامه بحث اختیار مطرح میشود و این موضوع را اکثر انسانها در یک مقطعی فراموش میکنند و همانجا احساس مالکیت برای افراد به آنها دست میدهد و میخواهند مالک همه آدمها و بچههای خودشان شوند، بهجای آنها فکر میکنند، تصمیم میگیرند، عمل میکنند و به قول قدیمیها میبُرند و میدوزند. این اتفاق به دلیل این است که من راه خودم را گم میکنم. ما دو گروه انسان داریم؛ خردمندان که اول فکر میکنند و بعد انجام میدهند و کمخردان که اول انجام میدهند بعد فکر میکنند. اگر گفته میشود دنبال حقیقت باشیم به این معنا نیست که تجسس من بیشتر شود یا مرتب به مسافرم گیر بدهم یا اینکه مرتب فرزندم و دیگران را کنترل کنم. من برای پیدا کردن رمز و راز حقیقتم باید اول صورت مسئله حقیقت را پیدا کنم، دقیقاً مانند آقای مهندس که صورت مسئله اعتیاد را پیدا کردند؛ مثلاً اگر من درگیر منیت هستم و آموزشپذیر نیستم باید به دل آموزش بروم تا راه برایم نمایان شود. همه ما در زندگی با مسافرهایمان بسیار سختی کشیدیم و همیشه این ادعا را داریم. در اینجا آقای مهندس میفرمایند؛ حالا در این مسیر باید پا به پای مسافرت بیایی و رمز و راز رها شدن را پیدا کنی تا آن محرومیت قبل تو باعث شود که الان محرم شوی و پاداش محرم شدن این میباشد که همه تو را دوست دارند، به تو احترام میگذارند و در مورد شما قضاوت نمیکنند. یکی از راههای محرم شدن اجرایی کردن وادیها در زندگی است و به علاوه همیشه دیگران را مقصر ندانیم و به خودمان هم رجوع کنیم چه بسا گاهی اوقات اشتباه از ما هم بوده است. اگر بخواهیم آموزشها روی ما تأثیر داشته باشد و آنها را درک کنیم باید حس خودمان را باز کنیم، حس بسته آموزش نمیگیرد. وقتی عصبانی میشویم تنها یک جمله میگوییم؛ دست خودم نیست و این جمله نشانه بیخردی و ناامیدی است و هیچوقت نمیتوانی مسئولیت کارهایت را بپذیری و آن را درست به فرماندهی برسانی و در نتیجه هیچ دری به رویت باز نمیشود. اصلیترین موضوعی که آقای مهندس در این سیدی میفرمایند این است که به کار دیگران کاری نداشته باشیم؛ زیرا با کمی تفکر متوجه میشویم که با یک تجسس کوچک راه را برای بسیاری از ضدارزشها باز کردیم و همین باعث محرومیت ما از اتفاقات خوب و آموزشها میشود. تمام وادیها مثل زنجیر با هم در ارتباط هستند. من باید آگاه باشم مثلاً اگر شخصی بیرون از کنگره یک دانشی را ندارد من وظیفه ندارم به او تذکر بدهم مثلاً در مورد آموزش دادن به بچهها نتیجه کاملاً برعکس میشود؛ حتی در مورد بقیه هم همینطور است، پس ما باید اجازه دهیم دیگران از اختیار خودشان استفاده کنند، دقیقاً مثل مسافرانی که گریز میزنند با اینکه کامل کنگره را میشناسند و ما اصلاً اجازه نداریم او را قضاوت کنیم؛ چون در جایگاه او نیستیم دقیقاً مثل زمانی که ما در لژیون ساختمان جسم را کار کردیم و یاد گرفتیم در خوردن بعضی خوراکیها باید با نفس خودمان بجنگیم و همه متوجه شدیم چه کار بسیار سختی است. هر چه مقابل مشکلات محکم باشیم زودتر شکست میخوریم، باید دانایی خودمان را بالا ببریم و از راهش وارد شویم؛ اما فقط یافتن راه مهم نیست آنچه از آن راه برداشت میکنیم و چگونه حرکت میکنیم هم از اهمیت خاصی برخوردار است، بسیاری از افراد راه کنگره را پیدا میکنند که بهترین راه است؛ اما چون درست حرکت نمیکنند موفق نمیشوند. باید به حقیقت موضوع پی ببریم که تمام مسئولیتها به دوش خودمان است شاید کسی با این تفکر وارد کنگره شود که از خانوادهاش مجوز مصرف بگیرد، این هدفش را از قبل انتخاب کرده و چیزی جز این نصیبش نمیشود؛ اما کسی که هدفش رهایی باشد تمام سختیهای راه را تحمل میکند و ادامه میدهد و در آخر به رهایی میرسد.
رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم )
عکاس: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم) دبیر اول سایت
ارسال: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
110