سومین جلسه از دوره ششم کارگاهای آموزشی عمومی مسافران و همسفران نمایندگی آبیک با استادی راهنمای محترم مسافر سامان، نگهبانی مسافرعلی و دبیری مسافر امیر با دستور جلسه «فرمانبرداری تا فرماندهی» در روز پنجشنبه 13شهریور ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد: سلام دوستان سامان هستم، مسافر. در این هفته راجع به دستور جلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی» صحبت شد، من به این موضوع فکر میکردم که نور در هستی فرمان میدهد یا خداوند نور آسمان و زمین است ربط بین نور و فرمان که در این دستور جلسه است، بعد متوجه شدم که آن کسی که فرمانهای الهی را اجرا کند صاحب آن نور میشود.
فرمانهای الهی، بخش زیادی از آن توسط پیام آورها به ما گفته شده است که همه ادیان قبول دارند همین دروغ نگفتن، دزدی نکردن، روی عهد و پیمان بودن، رشوه نگرفتن و مواد مخدر مصرف نکردن، هرچه این فرمانهای درست اجرا شود در کل باعث میشود انسان حال و آرامش بهتری داشته باشد. هر کس که از فرمانهای الهی دور میشود بلافاصله مجبور است فرمانهای غلط را اجرا کند چون ما حد وسط نداریم یا باید فرمان درست را اجرا کنیم یا باید فرمانهای غلط را اجرا کنیم .
ما هیچ موقع سکون نیستیم بالاخره تصمیم میگیریم و همیشه سر دوراهی هستیم یا من ساعت یک ربع به پنج باید کنگره بیایم یا اگر کنگره نیستم یک کار دیگری انجام میدهم که فرق انسانها همین است اجرا کردن همین فرمانها است مشخص میشود که در ادامه جایگاه انسانها به چه صورت می باشد، بعد کسی که آن فرمانها را اجرا میکند از آن طرف پیغمبر درون هم داریم که به آن عقل و وجدان میگویند آن کسی که فرمانها را اجرا میکند، شما شخصی را در کنگره در نظر بگیرید و نگاه کنید می بینید درصد بیشتری از عقل خود را استفاده میکند به فرمان عقل نزدیک میشود.
معمولاً رهجوها دوست دارند که آن چیزی که مورد علاقهشان است گوش دهند ولی خیلی وقتها به این شکل نیست خیلی وقتها مواجه میشوید با فرمانی که توسط راهنما یا آقای مهندس داده میشود شاید اولش خوشایند نباشد یک روزی آقای مهندس آمدند گفتند که نباید سیگار بکشید، اگر سیگار بکشید نباید خدمت کنید ولی همه اینها در نهایت برای این است که کیفیت زندگی من بالا رود. ما در لژیون با رهجوها که سر و کار داریم فرمانی که داده میشود ممکن است خوشایند نباشد چون آدمها به طور کلی در مقابل آن چیزی که بخواهد وضعیت فعلیشان را تغییر دهد مقاومت نشان میدهند، مثلاً یک نفر عادت کرده است که تا ظهر بخوابد حالا اگر به آن بگوییم ساعت شش صبح باید بیدار شوی این فرد مقاومت نشان میدهد و خیلی دوست ندارد فرمان را اجرا کند یا میگویند که شما باید روزی نیم ساعت پیادهروی کنید یا پارک و استخر بیایید یا هر چیزی در برابر آن چیزی که شرایط فعلی ما را تغییر دهد ما مقاومت میکنیم حالا اگر بتوانیم در این جنگ پیروز شویم و فرمان را اجرا کنیم جهش پیدا میکنیم وگرنه همان جا که هستیم ثابت میمانیم.
خیلی ها هستند که در ظاهر چشم میگویند ولی در باطن فرمان را قبول ندارند ولی واقعیت این است که همه ما به این فرمانها احتیاج داریم چون ساختار زندگی را باید عوض کنیم، این ساختار زندگی که ما داریم اگر خوب و درست بود ما مشکلی نداشتیم بنابراین اگر این ساختار بخواهد تغییر کند باید این فرمانها را اجرا کنیم، حس رهجو بودن،حس شاگرد بودن، حس فرمانبرداری حس خیلی قشنگی است.

خیلی مسئله قشنگ و جالبی است که یک نفر دانایی داشته باشد و به آدم فرمان درست دهد این خیلی قشنگ است خود آقای مهندس از چندین استاد فرمان میبرد حالا آن کسی که برایش سخت است که این فرامین را اجرا کند این منیت است که نمیگذارد آموزش بگیرد، مثلاً آن طرف دبیر آموزش و پرورش است یا مدیر کارخانه است یا سرهنگ است در لژیون میآید و۶۰ سال هم دارد و راهنمای آن ۲۰ سال، حال در اینجا باید چشم بگوید این موضوع یک مقدار برای آن سخت است ولی همه آنها به کنار آن علمی که راهنما دارد هیچ جایی نیست و باید اجرا کند تا به نتیجه برسد و در کنگره سن مطرح نیست، چیزی که مهم است درجه تکامل نفس است و آن دانایی که هر کدام از ما داریم و آن فرمانبرداری و اجرا کردن آن تعیین کننده است.
اگردر کنگره نگاه کنید افرادی که فرمانبرداری میکنند، استقامت میکنند و میمانند از خودشان خود فرمانی نمیکنند آنها ماندگارند و به نتیجه میرسند، آن کسی که قبول ندارد یا در فکر خودش میگوید من بلد هستم این افراد هیچ موقع به نتیجه نمیرسند، انشاالله که بتوانیم برداشت خوبی از این دستور جلسه داشته باشیم و بتوانیم فرمانهای درست و بیشتری را اجرا کنیم و به حال خوش بهتری برسیم.
تولد یک سال رهایی آقا عین الله است، طبق رسم کنگره تولد هر کس است کتاب ۶۰ درجه را باز کردم که یک پیام را بنویسم «از نقطه سیاه تا رنگین کمان» برای آقا عین الله آمد و به شخصیت ایشان هم میخورد، روزی که ما در پارک آبیک بودیم یک روز آقا عین الله آمد و گفت من سواد ندارم و به آن گفتم ما در کنگره شخص بیسواد را پذیرش نمیکنیم و قانون کنگره است، در آن اوایل ناراحت شد ولی ایشان استقامت داشت و آمد و گفتم به حرفهای آقای مهندس گوش بده و هم سواد یاد بگیر و هم سفر خود را انجام بده و به هر حال آمد و سفر خود را انجام داد و چهل سی دی را نوشت و از اجرای این فرمان خودش انرژی گرفت و خدمتگزاری خود را شروع کرد و هر چیزی که من به آقا عین الله گفتم نه نگفته است و انجام داده است و فرمانبردار بسیار بسیار خوبی است و جاهای مختلف در کنگره خدمت کرد و در حال حاضر مسئول نشریات شعبه است و برای پهلوانی از آقای مهندس اجازه ایشان را گرفتیم و انشاالله شال خود را به زودی دریافت می کند، خیلی دوست دارد در کنگره باشد و خدمت کند و انشاالله همسفرهای ایشان هم بیایند که مسیرش هموارتر شود و استاد امین میگوید که سعی کنید همسفرهای خود را به کنگره بیاورید.به هر حال خدمتگزار خوبی است و من بهترینها را برای ایشان میخواهم و امیدوارم که به خواستههای معقول خود برسد، من خودم خیلی دوستش دارم و به خودش و به اعضای خانوادهاش و اعضای لژیون و اعضای شعبه تبریک میگویم.

در ادامه جلسه جشن تولد اولین سال رهایی مسافر عین اله برگزار شد.

اعلام سفر: سلام دوستان عین الله هستم یک مسافر آخرین آنتی ایکس مصرف شیره و شربت اپیوم ۱۰ ماه و چهار روز به راهنمایی dst آقا سامان سفر کردم و در ضمن سفر سیگار داشتم آن هم به راهنمایی آقا سامان ۱۰ ماه و ۲۴ روز سفر کردم از هر دو بند یک سال و ۲۱ روز است که آزاد و رها هستم

آرزو:آرزو میکنم در این بعد از حیاتم، کنگره ایی بمانم و خدمتگزار باشم

خلاصه سخنان مسافر عین اله: سلام دوستان عین الله هستم یک مسافر. از آقا سامان خیلی تشکر میکنم که من را به این جایگاه رساندند. من سعی میکنم در کنگره هر خدمتی که میتوانم را انجام دهم و امیدوارم در بعد بعدی هم با تمامی بچههای کنگره یکجا باشیم چون انرژی خوبی از آنها دریافت میکنم. خدا را هزاران بار شکر که من گوش به فرمان آقا سامان بودم و این فرمان از جناب مهندس صادر میشود که در علم ایشان دنیا بهت زده شده ایشان از ۶۳ کشور دعوتنامه دارند. قوانین ایشان و فرمانهای ایشان به حدی درست است که آدم هیچ شکی در آن ندارد.من آرزو دارم در کنگره یک خدمت داشته باشم حالا هر خدمتی که باشد چه مالی چه جانی هیچ فرقی برای من ندارد. من از صمیم قلب از آقا سامان راهنمای عزیزم و جناب مهندس سپاسگزارم که این بستر را برای من فراهم کردند. وقتی وارد کنگره شدم سواد کافی نداشتم و طبق قوانین کنگره به من گفته شد باید سواد یاد بگیریم و من با تلاش بسیار پس از سه ماه توانستم شروع به نوشتن کنم اوایل بسیار درشت و بد خط و ابتدایی مینوشتم اما انقدر راهنمای عزیزم آقا سامان من را تشویق کردند که من کم کم این مسیر را ادامه دادم و توانستم ۴۰ سی دی را قبل از رسیدن به رهایی تمام کنم. این نکته برای من بسیار مهم است که بگویم وقتی راهنما اصطلاحا برجک میزند مثل مادری است که گوش بچهاش را میکشد و این محبت راهنما را میرساند خدا نکند روزی برسد که راهنما به رهجو بیتفاوت شود. زیاد وقت شما را نمیگیرم خیلی ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش دادید




