جلسه یازدهم از دوره سوم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی زالپارس به استادی همسفر محبوبه، نگهبانی راهنمای تازهواردین همسفر الهه و دبیری همسفر مرضیه با دستور جلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی» روز پنجشنبه ۱۳ شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:٠٠ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محبوبه هستم همسفر
امیدوارم حال دل همه شما عالی باشد؛ حال من خیلی خوب، و انرژی خاصی دارم.
از نگهبان لژیون سردار، راهنمای تازهواردین همسفر الهه بابت اجازه حضور در این جلسه سپاسگزارم، همچنین از ایجنت همسفر زهره و نیز مرزبانهای شعبه بهخاطر زحماتشان تشکر میکنم.
وقتی برای اولین بار این دستور جلسه را شنیدم، احساس میکردم فرماندهی یعنی؛ اینکه انسانها دستور بدهند و من اجرا کنم. اما با ورودم به کنگره متوجّه شدم که این موضوع بسیار عمیقتر از آنچیزی هست که در نظرم بود.
فرماندهی، یعنی اینکه اول بتوانم روی خودم مسلّط باشم. بسیاری از اوقات، خواستههای قوی در درونم شکل میگرفت؛ اما به محض اینکه به مشکلی در زندگی برخورد میکردم، به یکباره خشم و ناامیدی به سراغم میآمد.
یا زمانی که فرزندانم درخواستی از من داشتند و اجابت آن برایم مقدور نبود، بین پاسخ بله و خیر به آنها میماندم. اوضاع زمانی بدتر میشد که من همان لحظه، فرمانبردار نفسم میشدم.
اما هنگامیکه آموزشهای کنگره را بهخاطر میآوردم، که اگر در مقابل خشم سکوت، و بهجای شکایتها، شکرگزار باشم؛ آن زمان، زمانی است که من بر روی نفسم سوار شده و فرماندهی میکنم.
در ابتدای سفرم در کنگره، برایم آسان نبود تا بدون چونوچرا به حرفهای راهنمایم گوش کنم و یا بخواهم فرمانی را اجرایی کنم. طولانی بودن مسیر رفتوآمد هم مزید بر علّت بود، و اطرافیانم به من توصیه میکردند تا از رفتن به کنگره منصرف شوم. واقعا نیز برام سخت بود، چرا که دو شیفت، کار میکردم.
با تمام این اوصاف سیدیهایم را مینوشتم و در لژیون حاضر و مشارکت میکردم. این رفتوآمدها به کنگره کلی انرژی و حال خوب را به من میداد، که این را هدیه فرمانبرداری درست میدانستم. اما باز هم نیروهای منفی اذیت میکردند.
تا اینکه متوجه شدم، فرمانبرداری نباید همانند تقلید کورکورانه باشد، بلکه بایستی توأم با ایمان و اعتقاد باشد. با کمک و مدد گرفتن از ایمان و اعتقاد بود که توانستم فرماندهی را در خودم اجرائی کنم. وقتی وارد لژیون سردار شدم؛ فکر و تصوّر من بر این بود که این یک خدمت مالی است؛ یک مبلغی میدهیم و تمام. اما کمکم متوجه شدم، لژیون سردار فراتر از تصورات و افکار من است.
نفس، خیلی وقتها میگفت؛ این پول را برای خودت نگهدار، خرج زندگی و بچههایت کن! اما وقتی به فرمان عقلم گوش میکردم و این پول، را پرداخت میکردم، گویی بار سنگینی از روی شانههایم برمیداشتند.
احساس میکردم و یقین داشتم، که به فرماندهی رسیدم؛ آن هم نه روی پولم بلکه روی وابستگیهایم، ترسها، خواستهها و روی تصمیماتی که داشتم. لژیون سردار به من آموزش داد؛ باید فرمانبردار باشم تا به این لژیون راه پیدا کنم. سرداری یعنی؛ باید بیشتر مراقب باشی، بیشتر روی خودت کار کنی، چرا که تو باید الگو باشی.
فرمانبرداری و فرماندهی، مثل دو روی یک سکه هستند. هیچ فرماندهی بدون فرمانبرداری به مقصد نرسیده است. در لژیون سردار یاد گرفتم باید فرمانده نفسم باشم، بر ترسهایم غلبه کنم، بدون ترس ببخشم و بدانم هر آنچه به هستی ببخشم؛ هستی چند برابر برایم بازتاب خواهد داشت و به من برمیگرداند.
لژیون سردار دانشگاهی است، برای آموزشِ فرمانبرداری و فرماندهی، و من این موضوع را با تمام وجودم حس کردم. سرداری یعنی؛ من از خودم بگذرم تا دیگری بماند. یعنی؛ هم فرمانده باشی و هم فرمانبردار
این دو واژه فقط کلمه نیستند؛ بلکه اصول و قوانین هستیاند. اگر خورشید فرمانبردار نبود، آیا هر روز طلوع میکرد!؟ آیا زمین از مدار خودش خارج نمیشد!؟ پس تمام هستی بر فرمانبرداری استوار است.
بهعنوان سخن آخر، سردار واقعی کسی است که فرمانده بر نفس خود و فرمانبردار نظام و قوانین الهی باشد. کنگره همانند بهشت است و لژیون سردار قطعهای ناشناخته از این بهشت میباشد، که همه افراد آن را درک نکردهاند. باید فرمانبردار باشند تا به این قطعه راه پیدا کنند.
در پایان از راهنما همسفر انسیه (سفر اول)، راهنما همسر سکینه (سفر دوم) و راهنما مسافر زهرا (لژیون ویلیام) تشکر میکنم که باعث شدند من به این درک، آگاهی و حال خوش برسم.



عکاس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
تایپیست: همسفر دلآرام رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زالپارس مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
134