جلسه هفتم از دور هفتم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی الوند با استادی مسافر راهنما امیر، نگهبانی مسافر حمید و دبیر مسافر علی با دستور جلسه " از فرمانبرداری تا فرماندهی" و در ادامه تولد آزاد مردی مسافرراهنما وحید روز پنجشنبه 13 شهریور ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد :
خداوند بزرگ را شاکرم که دوباره توانستم این جایگاه را تجربه کنم از نگهبان و دبیر و ایجنت شعبه کمال تشکر را دارم. دستور جلسه در دوبخش می باشد از فرمانبرداری تا فرماندهی و تولد آزاد مردی مسافر وحید است .
.jpg)
در مورد دستور جلسه که قطعا اساتید عزیز صخبت کرده اند و زیاد به آن نمی پردازم ولی چیزی که به ذهن من میرسد اینست که هر رهجویی از دیدگاه خود قبول داشته باشد که فرمانبردار خوبی است ولی آیا از دید جایگاه های دیگر فرمانبردار خوبی هست را خود شخص و وجدانش تعریف می کند افرادی هستند که در کنگره فقط برای درمان اعتیاد قدم به کنگره می گذارند تا در مدت ده ماه جسم خود را بازسازی، و کنگره را ترک کنند اما کنگره در مدت سالیان متمادی نشان داد که فقط درمان مهم نیست اینکه ایستاده باشی و وجدان خود را قاضی کرده باشی آیا چیزی که به کنگره بدهکاری را پس داده ی ؟.
اما دستور جلسه به وحید عزیز مربوط می شود که از فرمانبرداران خوب شعبه بود از زمانی که وارد کنگره شد البته چند سال قبل در کنگره حضور داشت و بعد از رهایی از کنگره رفت و و با مصرف شدید تر به کنگره برگشت ، فردی بود که تا دو ماه اول چیزی نمی فهمید لژیون را ترک میکرد سیگار می کشید بر می گشت به کسی توجه نمی کرد و حال بسیار خرابی داشت و به واسطه اینکه همیشه کنارش بودم و از زندگی شخصی وحید هم خبر داشتم که پر از فراز و نشیب بود از بستری در تیمارستان گرفته تا مصرف شدید مواد و اقدام به خود کشی تا تهدید برای دیگران که یک پکیج کامل در تخریب بود به نظر شخص من یکی از درد کشیده ترین همسفر ها در کنگره 60 همسفر مریم است که اسطوره صبر است.
خانم مریم صبر داشت چون می دانست صبر تمام ماجراست و در اخر همه چیز درست میشود و کسی بود که از مراقب وحید با فاصله بود که اتفاقی برای وحید نیفتد.در کنگره در تمام جلسات در کنار همسرش شرکت کرد تا آخرین لحظه خدمت کرد تا الان جواب خدمتش را بگیرد.

این ها را گفتم تا بدانیم که در اوج نا امیدی می شود امیدوار بود که آخرین سلاح شیطان نا امیدی است که دقیقا معجزه زمانی رخ می دهد که در عمیق ترین نقطه تاریکی ها هستید و وحید از قعر تاریکیها به شال رهنمایی رسید.
و اما قسمت دوم دستور جلسه دوم؛
اعلام سفر راهنما مسافر وحید:
سلام دوستان وحید هستم یک مسافر مصرف ۲۰ سال، آخرین آنتی ایکس مصرف شیشه، هروئین، متادون روش درمانDST با شربت OT و به راهنمایی استاد عزیزم آقا موسی، ۱۰ ماه و ۲۰ روز سفر کردم و در حال حاضر 5 سال و 15 روز است که از بند مواد مخدر آزاد و رها هستم.
آرزو راهنما مسافر وحید::
من تا رسیدنم به این جایگاه دو خواسته داشته ام که هر دو را بهش رسیده ام و امروز خواسته ام برای همسفرم است که برایش سلامتی، آرامش و ارتقا درجه و جایگاه خواستارم.

سخنان راهنما مسافر وحید:
بسم الله الرحمن الرحیم
همسفر از بندی که رها شده ای تو را سرمست نگرداند و برای اینکه بدانی سفر دوم به مراتب هم سخت و هم سهل است، دست هایت را به نشان پیچش و به سوی آسمان نگه دار و تا آنچه دریافت ننموده ای از ادامه باز نایست و بدان همسفران در آن مکان لامکان تورا یاری خواهند نمود.
سلام دوستان وحید هستم یک مسافر
در ابتدا خداوند را شاکر و سپاسگذارم که امروز در این جایگاه آزادمردی هستم و آن را تجربه می کنم و درباره آرزوی که داشتم عرض کنم که به قول جناب مهندس ما آرزو نداریم و خواسته داریم و در جهت رسیدن به آن خواسته حرکت می کنیم. از اینکه من برای همسفرم از خداوند خواسته داشته ام در وهله اول این است که از ما گذشته است که در این سن و سال و شرایط بخواهیم پاچه خوری و تملق بکنیم و موضوع دیگر اینکه ما با توجه به داستان افسانه ای چراغ غول جادو که سه آرزو می توانست فرد عنوان کند به نظر من در کنگره هم در جشن رهایی یک سالی و آزادمردی دقیقا می شود این سه آرزو و خواسته را داشت، یکی که ما برای خود و در دلمان می خواهیم و دیگری اینکه عنوان می کنیم و سومین بواسطه آن عملکردی که داشته ام نیروها می آیند و در آن مسیر به ما کمک می کنند تا به خواسته برسیم و هیچ آدم عاقلی نمی آید این سه آرزو را دور بیاندازد و به واقع همسفر من از زمان ورود من در کنگره هر آنچه خواست برای من بود، برای من رهایی، شال راهنمایی، آزاد مردی و ... می خواست و من تنها کاری که می توانستم انجام دهم برآورده کردن این خواسته های همسفرم بود.
جا دارد یه تشکر و قدردانی از بنیان کنگره 60 و خانواده محترمشان داشته باشم و نمی دانم واقعا چه اتفاقی در کنگره دارد می افتد و واقعا نمی دانم و امیدوارم به آن درجه و جایگاه شناخت واقعی برسم و جا دارد از راهنمای عزیزم آقا موسی تشکر داشته باشم و اگر ایشان نبودند واقعا نمی دانم چه اتفاقی برای من می افتاد و ایشان با حدود 12 سال خدمت در کنگره در جایگاه های مختلفی از مرزبانی راهنمایی و دستیار دیده بان بودند و اکثر شهر ها می رفتند و به اعتقاد من این افراد دیگر در کنگره به وجود نمی آیند و با کلی رهجوی سفر دومی تحویل دادن و در انتها بدون هیچ ادعای لژیون خود را تحویل می دهد و همچنین از استاد محترم این جلسه امیر آقا که در لحظه به لحظه سفر من همراه من بودند کمال تشکر را دارم و از همه شما و مهمانان محترم و همسفر محترمم و راهنمای همسفرم خانم اعظم هم کمال تشکر را دارم. واقعا در کنگره معجزه اتفاق می افتد و باید آمد و دید و امیدوارم بتوانیم حق مطلب را ادا کنیم در آخر هم از پدر و مادرم تشکر می کنم که خیلی در این سالها اذیت شدند و اشتباهات ما هم جزیی از زندگی ما می باشد و وجود تاریکی باعث می شود که ما قدر روشنایی را بدانیم. در زمان اهدا شال سز تازه واردین چندین سال قبل زمانی که بالا رفتم من بغض و گریه کردم و آن زمان بعد از من آقا موسی گفتند که بایستی قوی باشی و من هم این امر را اجرا کردم و امسال در آزادمردی خود گریه نکردم و سعی کردم قوی باشم و این نکته مثبت من در آزادمردی ام می باشد. خیلی ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.

سخنان راهنما همسفر اعظم:
با سلام و احترام خدمت همه شما مسافران و همسفران گرامی، این روز عزیز را خدمت آقا وحید و همسفر گرامیشان و همچنین جناب مهندس دژاکام و خانواده محترمشان و راهنما آقا موسی تبریک عرض میکنم و به راهنمای خود خانم پروانه عزیزم تبریک میگویم و امیدوارم آرامش همیشه سهم دلشان باشد و یک خدا قوت به همسفرخانم مریم میگویم که در این مسیر صبوری و فرمانبرداری کرد تا به فرمانروایی زندگیاش برسند و از تاریکیها بیرون بیایند و امیدوارم شال راهنمایی بر گردنشان ببینم.
سخنان همسفر مریم:
سلام دوستان مریم هستم همسفر وحید، خیلی خوشحالم و خداوند را شاکرم که در این مکان مقدس کنار شما عزیزان قرارگرفتهام و شما هستید که من آموزش بگیرم و از راهنمای خودم و راهنمای مسافرم آقا موسی کمال تشکر رادارم و همه شما که زحمت کشیدید و با حضورتان محفل ما را گرم و شاد کردید. به نظر خودم من آنقدرها هم صبور نیستم و این دید دوستان نسبت به من هست. ما به واقعه زندگی سختی را در کنار هم داشتیم و باهم بزرگ شدیم و باهم سختیها و روشناییها را تجربه کردیم و واقعاً میخواهم همه سفر اولیها پشت مسافرشان باشند و پوشیدن کفش آهنی به معنای واقعی باید آهنی باشد و در این مسیر و طبق آموزشهای کنگره همه را مدیون خانم آنی بزرگ اولین همسفر کنگره 60 هستیم. من در زندگی خودم به این نتیجه رسیدم که رسالت من در این زندگی این است که بمانم تا وحید رها شود و جایگاههای بالاتر و راهنمایی را تجربه کند تا به دیگر همدردان کمک و یاری برساند و در این مسیر از همه شما عزیزان کمال تشکر رادارم و از دختر عزیزم هم که همیشه همراه و یاور ما بوده کمال تشکر رادارم. سپاس

.jpg)
.jpg)

مرزبان کشیک: مسافر حسین
تایپ و تنظیم: مسافر یاسر
- تعداد بازدید از این مطلب :
376