در جهانی که اعتیاد همچون طاعونی ویرانگر، جسم و جان انسانها را به تباهی میکشاند و بسیاری از رویکردها در درمان آن ناکام ماندهاند، کنگره ۶۰ به عنوان یک نقطه روشن و امیدی دوباره، قد علم کرده است؛ اما این مسیر بدون دو بال قدرتمند عشق و ایمان به سرانجام نمیرسد. عشق به رهایی، زندگی و خدمت کردن به دیگران، نیروی محرکهای است که هر مسافر و همسفری را در سختترین لحظات یاری میکند و ایمان به راه، راهنما و قدرت مطلق، تضمینکننده استواری در این سفر پرفراز و نشیب است.
در این میان، داستان زندگی هزاران انسان که از تاریکی اعتیاد به روشنایی درمان رسیدهاند، بهترین گواه بر حقانیت این راه است. همسفر سمیه و مسافرشان یکی از همین رهایافتگان هستند؛ ایشان خود مسیر پرچالش عبور از تاریکی را تجربه کرده و در جایگاههای خدمتی همچون راهنمایی، ایجنتی و دنوری چراغ راه دیگران شدهاند. تجربه آنها، روایتی زنده از تبدیل درد به قدرت و شاهدی بر این مدعاست که با آموزش، عشق و ایمان، میتوان از هر گردنهای به سلامت عبور کرد. در این مصاحبه، پای صحبتهای همسفر سمیه مینشینیم تا از دریچه نگاه و تجربه ایشان با ابعاد عمیقتر این مسیر آشنا شویم.
همسفر سمیه و مسافرشان با آنتیایکس مصرفی تریاک، شیره، قرص و متادون وارد کنگره شدند. ایشان به مدت تقریباً ۳ سال با روش DST و داروی اپیوم، به راهنمایی مسافر علی کاظمی و همسفر زهره توکلی سفر کردند. هماکنون ۹ سال و ۳ ماه است که با دستان پرتوان آقایمهندس آزاد و رها هستند. رشته ورزشی همسفر سمیه دارت و مسافرشان بدمینتون است.
آیا برای راهنما شدن به مدرک تحصیلی بالا نیاز است یا اینکه با مدرک تحصیلی پایین هم میتوان در این جایگاه موفق بود؟
به نظر من، مدرک تحصیلی اهمیتی ندارد. برای رسیدن به جایگاه راهنمایی، شرط پذیرش در کنگره، داشتن سواد خواندن و نوشتن است. از نظر من، کنگره خود یک دانشگاه است که تمام علوم را عمیقاً و به صورت کاربردی به ما آموزش میدهد. هنر زندگی کردن و خدمت کردن به علوم قوی نیاز دارد که اینها در آموزشهای کنگره ارائه میشود و نیازی به علوم دانشگاهی بیرون از کنگره نیست؛ البته اگر کسی ادامه تحصیل بدهد خیلی خوب است؛ چون میتواند علوم کنگره را به بیرون هم منتقل کند، از دانش کنگره در محیط خارج از آن استفاده کند و این علوم را به گوش دانشگاهیان برساند. این ادامه تحصیل خوب است؛ اما صرفاً داشتن مدرک دانشگاهی برای راهنما شدن به نظرم تأثیر چندانی ندارد. بدون مدرک دانشگاهی یا مدرک تحصیلی بالا نیز میتوان یک راهنمای موفق بود. شرط موفق بودن در کنگره، عاشق بودن است. کسی که به مطالبی که یاد میگیرد و یاد میدهد، ایمان و عشق داشته باشد، موفق خواهد بود.
چه توصیهای در مورد راهنما شدن به همسفران دارید؟
به نظر من، این سؤال بسیار مهمی است. ما اول باید بدانیم هدفمان از راهنما شدن چیست و چرا باید به آن فکر کنیم. همه ما به کنگره آمدهایم تا آموزش بگیریم و بتوانیم زندگیمان را از غم، اندوه، رنج و درد نجات بدهیم. یک طرح درمانی به ما معرفی میشود که طبق آن، سفر اول از شروع مصرف مواد مخدر تا قطع آن است؛ یعنی زمانی که مسافر به کنگره میآید، باید ۱۰ الی ۱۲ ماه سفر کند، سیدی بنویسد و با داروی OT طبق پروتکل درمانی، مصرف خود را قطع کند. فرد در اینجا مجموعهای از آموزشها را دریافت میکند. فردی که مصرفکننده است، در دمای منفی ۶۰ درجه زندگی میکند؛ یعنی دما و شرایط زندگیاش زیر صفر است و با قطع مصرف، تازه به نقطه صفر درجه میرسد؛ این مثال، نظر شخصی من است: فکر کنید در یک اتاق خیلی تاریک هستید که هیچ نوری در آن نیست. کمدها روی زمین افتادهاند، شیشهها و در و پنجره شکستهاند و خردههایشان کف اتاق ریخته است. میز وسط اتاق وارونه شده، صندلیها پخش شدهاند، چند ظرف غذا و لیوان کثیف و چند موش در گوشه اتاق وجود دارد و شما در این اتاق تاریک هستید و نمیتوانید تکان بخورید. این همان زمانی است که در غم، درد، رنج و تاریکی اعتیاد به سر میبرید؛ وقتی رها میشوید، انگار دستتان را به کلید برق زده و لامپ را روشن کردهاید. حالا خرابیها را میبینید و انرژی گرفتهاید تا همهچیز را درست کنید. رهایی، پایان ماجرا و پایان سفر نیست. شما تازه به نقطه صفر میرسید و باید حرکت کنید؛ باید بیایید، خدمت کنید و در آزمونها شرکت کنید. برای کامل شدن فرایند درمان و رسیدن به حال خوب، باید بتوانید در مواقع حساس با هوای نفس خود مبارزه کنید تا فرمان عقل را اجرا نمایید. برای اینکه بتوانید آموزههای سیدیها را عملی کنید، نیاز دارید که به جایگاه راهنمایی برسید؛ به همین دلیل میگوییم راهنما شدن، فرایند درمان را تکمیل میکند؛ یعنی انسانی که درمان واقعی میخواهد، باید در جایگاههای خدمتی مانند راهنمایی قرار بگیرد تا حالش خوب شود. خوشبختانه خدمتها در کنگره تکبعدی نیست. اینطور نیست که من فقط برای تکمیل فرایند درمانم راهنما شوم. یک وجه آن همین است و وجه دیگرش، خدمت به دیگران است. روزی افرادی پیشکسوت در این جایگاه ماندند و خدمت کردند تا ما به درمان برسیم و حالمان خوب شود. حالا اصلاً قشنگ نیست که من همهچیز را رها کنم و بروم. این یعنی در مقابل نعمتی که به من داده شده، ناسپاس هستم؛ انگار نمیخواهم ذرهای از آن نعمت را جبران کنم و این خدمت را بدون توقع به دیگر دردمندان ارائه دهم؛ در نتیجه، آدم ناسپاس که حاضر به ادامه نیست یا آدمی که میخواهد من دریافتکننده باشد و دهنده نباشد، انگار در یک جاده یکطرفه حرکت میکند و روزی دوباره حالش بد خواهد شد. نمیگویم حتماً دوباره به دام اعتیاد میافتد؛ اما این حال خوب برای آدمی که بیدلیل، ناسپاسی میکند و هیچ وظیفهای برای خود قائل نیست، به نظر من دوام زیادی ندارد. ما برای خوب شدن حال خودمان و برای اینکه بتوانیم سیستم را سر پا نگه داریم، به ماندن و خدمت کردن نیاز داریم؛ برای اینکه بتوانیم خدمتی را که روزی به ما شده است به دیگران هم ارائه بدهیم، باید در جایگاه راهنمایی خدمت کنیم. هر چند کسانی هستند که عاشقانه در این سیستم الهی خدمت و فعالیت میکنند و حضور ما شاید به چشم هم نیاید؛ اما هر کس باید با درون خود روبهرو شود و ببیند که چقدر توانسته است آموزشها را عملی کند.
آیا برای انجام خدمت مالی نیاز به برنامهریزی و پسانداز است؟ لطفاً از تجربه خدمت دنوری خود و حس و حالتان برای ما کمی توضیح دهید.
بله، هر کاری بهخصوص خدمت مالی، نیاز به برنامهریزی دارد. تمام خدمتها و جایگاهها ارزش و ویژگی خاص خودشان را دارند؛ جایگاه راهنما، مرزبان، ایجنت، مسئول امتحانات، مسئول سایت و خدمت در بخش نشریات، هرکدام آموزش و کلاس درس خود را دارد؛ اما نظر شخصی من این است که لژیون سردار، بالاترین جایگاه در کنگره۶۰ است؛ بالاترین سطح، یعنی در حد دکترا و بالاتر است. حالا فکر کنید اگر کسی بخواهد چنین تحصیلاتی را در بیرون از کنگره انجام دهد، چقدر باید آماده باشد و برنامهریزی کرده باشد؟ در کنگره هم فرد باید از نظر درونی بسیار ساخته شده باشد و به درک، شعور، آگاهی، عشق و عمل سالم رسیده باشد. کسی که به آن درک و شعور میرسد، قطعاً برنامهریزی هم دارد. فردی که با تمام توان تلاش میکند و خدمت مالی انجام میدهد، حتماً نیاز دارد که در طول سال برنامهریزی مالی داشته باشد، پسانداز کند و ازبرخی خواستههایش بگذرد. من میگویم این بالاترین سطح در کنگره است؛ چون فرد باید پارهای از خواستههایش را حذف کند. ما در بسیاری از خدمتها یاد میگیریم خواستههای نامعقولمان را حذف کنیم؛ اما وقتی قصد خدمت مالی داریم، نه تنها از خواستههای نامعقول، بلکه باید از خواستههای معقول نیز عبور کنیم و اینجا دانش، آگاهی و دانایی به درد ما میخورد تا تشخیص دهیم کدام هزینه اضافه است و بتوانیم آن را حذف کنیم؛ پس قطعاً برنامهریزی میخواهد و یکی از اصول برنامهریزی، پسانداز کردن است.
تجربه من از خدمت دنوری این بود که ابتدا خیلی ترس داشتم؛ چون اصلاً فکرش را نمیکردم بتوانم چنین کاری را انجام بدهم. فکر میکردم یک نقطه بسیار دور و دستنیافتنی برای من است؛ شاید دلیل اینکه آدم میترسد و جرأت نمیکند به دل ترس برود، این است که آن را دور و دستنیافتنی میداند و تلاشش کم است؛ اما وقتی به دل ترس بروید و بگویید: «دیگران انجامش دادند، من هم میتوانم.» آن وقت است که شروع به خدمت، پسانداز و برنامهریزی میکنید؛ همین که میخواهید و روی بعضی از خواستهها و نفس اماره پا میگذارید، انگار درهای برکت و رحمت خداوند باز میشود.
معادلات در لژیون سردار به شکل دیگری حل میشوند و با معادلات جاهای دیگر فرق دارند. حساب و کتاب اینجا متفاوت است. شما قرار نیست معادله را تا آخر حل کنید؛ قرار است فقط شروعکننده باشید و شخص دیگری آن را تمام میکند. هر کسی که هنوز عضو لژیون سردار نشده است، برای همان عضویت اولیه (مبلغ شش میلیون تومان) باید خوب فکر کند و آن توانایی را آرامآرام در خودش ایجاد کند؛ نه اینکه یکدفعه بدون هیچ آمادگی شروع کند؛ باید روی خواستههای معقولش پا بگذارد، تمام توانش را آنالیز کند و شروع نماید. این موضوع برای من خیلی قشنگ است. مهم این است که ما بخواهیم و با تمام توانمان شروع کنیم. منظورم از تمام توان این است: شاید تمام توان یک نفر یک میلیون تومان و تمام توان دیگری میلیاردها تومان باشد. هر انسانی باید با تمام توان و عشقی که دارد، شروع کند.

اکنون که به جشن گلریزان نزدیک میشویم توصیه شما برای اعضاء کنگره چیست؟
به نظر من وقتی به جشن گلریزان نزدیک میشویم باید اعضاء آماده شوند؛ انگار که برای یک ضیافت الهی مثل آمدن ماه رمضان آماده میشوند؛ یعنی اینکه یک انقلاب درونی در فرد اتفاق میافتد. من فکر میکنم گلریزان یک ضیافت الهی است؛ یعنی هرکس بیشتر آماده باشد و با ذوق بیشتری حضور پیدا کند، روزی بیشتری از این سفره بر میدارد و میخورد و این هنر کسی است که وقتی مهمانی خوبی قرار است برگزار شود و خداوند میزبان است، چقدر و با چه توانی آماده بشود و چگونه ذوق داشته باشد! فکر کنید یک مهمانی خیلی مهم و سطح بالا دعوت باشید، چه کارهایی انجام میدهید؟ من از قبل برنامهریزی میکنم که چه لباسی بپوشم، چه کارهایی انجام بدهم که آراسته باشم و چقدر ذوق دارم. الان فکر کنید مهمانی گلریزان که میزبان آن، خداوند است و سفره را پهن کرده و از مهمانهایش پذیرایی میکند، به ما اجازه داده است که در مهمانی شرکت بکنیم. به نظر شما کسی که سهلانگار است و اصلاً برایش مهم نیست که در این مهمانی میتواند چقدر برداشت کند، چقدر حال خوب میخواهد با خودش ببرد؟ کسی که ماهها آمادگی دارد و ذوق و شوق دارد، آن دانه را در دل خودش میکارد؛ قرار نیست در روز گلریزان تمام تعهدمان را بدهیم. آنقدر آقای مهندس قشنگ سیستم را طراحی کردهاند که به همه ما اجازه میدهد؛ یعنی در این طراحی همه ما میتوانیم سردار، دنور و انشاءالله پهلوان بشویم و یک مدت معینی برای ما معلوم کردهاند که بتوانیم به صورت اقساط بدهیم و آن شوق و ذوق و آمادگی روانی ما است که ما را به سمت این مهمانی میفرستد. هر فردی باید از نظر درونی روی خودش خیلی کار کرده باشد؛ منظورم از نظر درونی، روی حس و درک این قضیه است که اصلا کنگره کجاست؟ چرا به کنگره میروم؟ چه اتفاقی برای من میافتد و در ادامه قرار است من چه رسالتی انجام بدهم؟ ما باید آگاه باشیم؛ اگر آگاهی و درک نسبت به این موضوع نداشته باشیم، نمیتوانیم در روز گلریزان مهمان خوبی باشیم. این جمله را من چندین بار است که تکرار میکنم: اینکه ما با تمام توانمان در آن روز حرکت کنیم، ارزشمند است.
آیا کسی که در جایگاه راهنمایی خدمت میکند با کسی که کوچکترین خدمتی به کنگره نمیکند با هم برابرند؟
قطعاً اینطور نیست. در کلام الله هم داریم: «هَل یَستَوی الَّذینَ یَعلَمُونَ وَ الَّذِینَ لایَعلَمُونَ» آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند برابرند؟ آیا بینایان و نابینایان با هم برابرند؟ نه برابر نیستند؛ هر کدام برداشت و دریافتی که از این عالم دارند، متفاوت است. کسی که خدمت میکند، مثل کسی است که میبیند و خبر دارد آن طرف پرده چه خبر است، خدمت میکند، حالش خوب است و خودش برداشت میکند. خداوند اینقدر اسباب این دنیا را قشنگ چیده است؛ زمانی که قرار است یکی کار خوب بکند، اول چند برابر حال کار خوب، به خودش بر میگردد و بعد روی دیگران و هستی تأثیر میگذارد؛ یعنی یک راهنما وقتی که راهنماست، حال خوب و برکت را به خانه میبرد و در نهایت آن را به رهجوهایش میدهد و این خیلی قشنگ است. من نمیدانم چرا بعضی از افراد حاضر نیستند این حال خوب را تجربه کنند؛ مثل این است که یک غذای خیلی خوشمزه یا یک نوشیدنی خنک و خوشمزه در یک هوای گرم برای آدم تشنه و گرسنه گذاشتهاند و بگویند که این را بخور؛ ولی او بگوید نه نمیخواهم، حالش را ندارم بخورم. آن کسی که میتواند راهنما بشود، میتواند خدمت مالی کند. کسی که خدمت نمیکند و در خیلی مواقع مجبور به تکرار خیلی از دردها و رنجها میشود؛ برای اینکه از چرخه درد و رنج خارج بشویم، باید همواره تلاش کنیم تا جایگاه خودمان را در هستی تغییر بدهیم و حالا جایگاه خود خدمت خیلی مهم نیست؛ راهنما، مرزبان یا ایجنت خیلی مهم نیست. مهم این است که من عاشقانه و خالصانه و با حس خوب بدون چشمداشت با تمام توانم در کنگره تلاش بکنم و این موضوع است که جایگاه فرد را در هستی تعیین میکند و آن حال خوب را به فرد میدهد؛ قطعاً کسانی که نسبت به خدماتی که دریافت کردند بیتفاوتند، با کسانی که خودشان را مدیون میدانند و خدمت میکنند با هم برابر نیستند و برداشتشان از هستی یکسان نیست.
در آخر اگر صحبتی دارید بفرمایید؟
در آخر، صحبت من به اعضاء شعبه بندرعباس این است که خیلی شعبه پر انرژی دارید. خیلی به من خوش گذشت. حضورم در این شعبه و پویایی و حس خوبی که جریان دارد در شعبه قابل لمس و قابل حس بود و این نعمتی از طرف خداوند است. اول از همه خودم خدا را شکر میکنم که در جمع شما بودم و خداوند به من این اجازه و این فرصت را داد که در کنار شما حضور پیدا کنم و آموزش بگیرم. در نهایت این شعبه، این حس خوب و جایی برای آموزش و درمان برای شما تهیه شده است و از اینجا به بعد همان انتخاب خودتان است که انشاءالله بتوانید خدمتها را با تمام توان برای خودتان حفظ کنید. شما اولینهای این شعبه هستید و همیشه اولینها رسالت سنگینتری دارند. انشاءالله با توانایی که من از همه شما دیدم، میتوانید سهم قشنگ و بزرگی در رشد این شعبه داشته باشید. امیدوارم هر کس آجر خودش را محکم بگذارد که تا ثریا این دیوار، محکم و قرص و استوار پیش برود و شعبهای با توانمندی، توانایی و پتانسیل بالایی داشته باشید. با تمام توان چه در زمینه مالی، چه در زمینه خدمتهای دیگر حرکت کنید؛ مهم این است که هر کس عاشقانه و با حس خوب تمام توانش را خرج بکند. این سیستم را آنقدر محکم و قوی بنا کنید که سالیان سال افراد بیایند و در این شعبه درمان بشوند و آثار خیر و برکتش در زندگی تکتک شما عزیزان جاری باشد.
طراح سؤالات و مصاحبهکننده: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
عکاس: همسفر نادیا رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول) دبیرسایت
همسفران نمایندگی بندرعباس
- تعداد بازدید از این مطلب :
141