English Version
This Site Is Available In English

با فرمانبردار بودن می توان از پیوندهای نامیمون رها شد

با فرمانبردار بودن می توان از پیوندهای نامیمون رها شد

دوازدهمین جلسه از دوره سوم سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی بردسکن به استادی پهلوان مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر جواد و دبیری مسافر فرهاد با دستور جلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی» روز پنج شنبه 13 شهریور ماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر. از نگهبان جلسه جواد آقا سپاسگزارم که مسئولیت اداره جلسه را به من سپردند تا خدمت کنم و آموزش بگیرم. دستور جلسه (از فرمانبرداری تا فرماندهی) می باشد.
به خاطر مصرف مواد فرماندهی شهر وجودی خودم را از دست داده بودم و اختیار مدیریت کار، زندگی، اعتبار، رفتار و کردار از من سلب شده بود و این فرماندهی در اختیار مواد مخدر بود که کجا بروم و کجا نروم، چه کاری بکنم یا چه کاری نکنم، کی غذا بخورم کی نخورم و خیلی از مسائل دیگر.
از همه مهم تر افکار و اندیشه و حس های من را مواد در اختیار گرفته بود. برای به دست آوردن این گوهر وجودی اولین کار این بود که درمان را شروع کردم.
اوایل در ظاهر خیلی سخت بود ولی وقتی وارد کنگره  شدم ذره ذره که جلو آمدم و روی پرسه درمان قرار گرفتم گوش به فرمان راهنما بودم و به راحتی به درمان رسیدم.
درست است که درمان اعتیاد در کنگره 60 خیلی راحت است این صور آشکار قضیه است ولی به صورپنهان که نگاه می کنم می بینم این همه کینه، نفرت، حسادت، دروغ و غیره خیلی سخت است که بتوانم این پیوند هایی که زمان اعتیاد به خودم زده بودم را درمان کنم، پس باید فرمانبردار راهنما و این سیستم باشم.
اوایل که وارد کنگره شده بودم خیلی وحید آقا را قضاوت می کردم با خودم می گفتم از کجا جنس می گیرند که این همه انرژی دارند که هر روز از مشهد به کاشمر می آمدند و پر انرژی خدمت می کردند و پر انرژی بر می گشتند و تا مدت ها ذهن من درگیر این قضیه بود من که این همه مواد مصرف می کردم و حال خوش آن ها را نداشتم.

اول سفر همه را قضاوت می کردم و وقتی به خودم آمدم که راهنما به من گفتند دوربین را روی خودت زوم کن تا متوجه نقص های خودت شوی من هم عمل کردم. آن جا بود که فرمانبرداری را یاد گرفتم و قبول کردم که دیگر سر خود کاری انجام ندهم چون از اعتیاد خسته شده بودم.
وقتی در کنگره سفرم را شروع کردم راهنما به من گفتند که اگر می خواهی به درمان و حال خوش برسی باید گوش به فرمان باشی من هم که یک آدم خود مختار و مغروری بودم  و تا حالا به کسی چشم نگفته بودم به هر سختی بود قبول کردم و از آن جا بود که چشم گفتن را یاد گرفتم.
گوش به فرمان حمید آقا شدم و خدا را شکر سفرم را به خوبی به پایان رساندم با این که از تربت می آمدم یک روز هم غیبت نداشتم.
در طول سفر اول پدر خانم من فوت کرد و به حمید آقا زنگ زدم و گفتم که نمی توانم به جلسه بیایم و حمید آقا در جواب گفتند خداوند رحمت کند ایشان را بعد از مراسم بیا، گفتم تا وقتی که من بیایم جلسه تمام می شود حمید آقا گفتند برای دعا هم برسید کافی است گفتم این چه کاری است که به خاطر یک دعا از تربت باید به کاشمر بروم، ولی مسئله این بود که حمید آقا می خواستند فرمانبرداری را به من یاد بدهند اما من حواسم نبود.
خدا را شکر می کنم که توانستم از همه این ضد ارزش ها، بدبینی ها و کم فروشی هایی که داشتم رها شوم و ممنون از جناب مهندس بابت این حال خوبی که دارم و از این که سکوت کردید و به صحبت های من گوش دادید از همه شما ممنونم.
عکاس: مسافر حسین لژیون یکم راهنما مسافر حمید
تایپ و ویراستار: مسافر حسن راهنما مسافر حمید
ارسال خبر: مسافر محمد لژیون یکم راهنما مسافر حمید
مرزبان کشیک: مسافر حسن

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .