English Version
This Site Is Available In English

حقیقت فرمانبرداری و فرماندهی

حقیقت فرمانبرداری و فرماندهی

سلام دوستان بهروز هستم مسافر
اکنون در پله‌های آخر درمان قرار دارم و تقریباً 10ماه در کنگره عضویت دارم، این مقاله فرصتی شد تا از راهنمای عزیز و دوست‌داشتنی‌ام تشکر کنم.آقای محمد زرگرانی صمیمانه از زحمت‌ها و فداکاری‌های شما تشکر می‌کنم؛ و این مقاله را در این روزها که آرامش خوبی رادارم تقدیم به شما می‌کنم.
مقدمه:
فرمان بری یکی از اصول اصلی یادگیری در فرایند آموزشی کنگره 60 است؛ و اصولاً ره‌جو (مصرف‌کننده‌ی در حال مصرفِ خواهان رهایی) بدون این اصل نمی‌تواند فرآیند درمان را بایسته و شایسته تکمیل کند. در کنگره‌ی 60 وقتی ره‌جو وارد لژیون تازه واردین قرار می‌گیرد؛ با اصطلاحاتی آشنا می‌گردد از قبیل خودت برای آنچه که مربوط به درمانت می‌شود اجازه‌ی هیچ تصمیمی نداری و یاسرت را باید با سر راهنما عوض کنی و اینکه ره‌جو نمی‌تواند در سفر اول دست به اتخاذ تصمیمات حیاتی، مثلِ: ازدواج، خریدوفروش و معامله، طلاق، اخراج و استخدام و ... بزند و یا به عبارتی کلی راهنما باید فرماندهی کند و ره‌جو باید فرمان‌برداری کند.
متن مقاله:
تصمیم و تصمیم‌گیری اصلی برخاسته از اختیار:

وقتی قدرت مطلق اختیار را به انسان به‌عنوان بزرگ‌ترین جبر آفرینش افاضه کرد، انسان مجبور به تصمیم گرفتن شد؛ تصمیم می‌گیرد چه بخورد، با که ازدواج کند، چه شغلی را انتخاب کند، اگر مریض است آیا دستور پزشک معالج را انجام بدهد، چه حرفی را بزند و ... پس انسان در تمام عرصه و جهات دارای قدرت اختیار و به‌تبع مجبور به اتخاذ تصمیم است؛ این تصمیم توسط قدرت عقل در قالب حکم ایجاد می‌گردد. عقل نیز جایگاهی الهی دارد و در کنگره 60 می‌آموزیم که عقل حکم اشتباه نمی‌دهد مگر اینکه اطلاعات غلطی به وی داده شود؛ درست مثل قاضی که بر اساس اطلاعات حکم می‌دهد؛ حال اگر اطلاعات غلط باشد؛ قاضی درون ما نیز اشتباه حکم می‌دهد.وقتی به یک مصرف‌کننده گفته می‌شود که در فرآیند درمان باید تصمیمات راهنما را اجرایی کنی بر وی سخت و گران می‌آید؛ او با خود می‌گوید من با این سابقه‌ی زندگی و تجربه و گاهاَ سواد بالا (درصورتی‌که فرد تحصیلات دانشگاهی داشته باشد)چرا باید بگذارم یک نفر که هیچ‌چیز از زندگی من نمی‌داند برایم تصمیم بگیرد؛ و گاهاَ با افکاری از قبیل او هم یک فرد است مثل خودم من فقط الآن مصرف می‌کنم، او یکی دو سه سال پیش مصرف می‌کرده است؛ و یا اینکه او چه می‌فهمد زندگی خرج دارد و مشکلات مرا نمی‌فهمد (مخصوصاً وقتی‌که راهنما مجرد باشد و ره‌جو متأهل) و گاهی که راهنما حکم سختی را بر اساس عملکرد بد ره‌جو می‌دهد مثل سقوط آزاد یا اخراج از لژیون این افکار بیشتر شده و غالباً به معرکه‌گیری می‌انجامد.

نقض فرمان راهنما آغاز فرایند معرکه‌گیری و خدشه در آموزش پذیری:

در این قسمت به اولین دلیل فرمان‌برداری توسط ره‌جو اشاره می‌شود:
وقتی ره‌جو فرمان پذیری نمی‌کند و کار خود را انجام می‌دهد و خوددرمانی را آغاز می‌کند ناخودآگاه روزبه‌روز مشاهده می‌کند که برادر لژیونی‌های وی خوب و خوب‌تر می‌شوند و او بد و بدتر می‌شود، اینجاست که برای پوشاندن عیب خود شروع به معرکه‌گیری می‌کند تا کار زشت خود را پنهان کند؛ و آنگاه‌که معرکه‌گیری آغاز می‌شود لزوماً فرآیند آموزش پذیری فرد متوقف می‌شود و فرد نمی‌تواند آموزش‌ها را که نقش پررنگی را در مسئله‌ی درمان اعتیاد است فرابگیرد و اگر هم موفق به قطع مصرف بشود؛ حال خوش و تعادل را نمی‌تواند تجربه بکند و درمان موردنظر کنگره 60 اتفاق نمی‌افتد.

نقض فرمان راهنما و ارتباط آن با مثلث آموزش:

آموزش‌های کنگره‌ی 60 برخاسته از تئوری موردنظر کنگره است. کنگره 60 معتقد است که جسم، روان و جهان‌بینی هستند که خلق‌وخو را می‌سازند و مشکل اصلی فرد مصرف‌کننده فقط این نیست که مواد مصرف می‌کند چون اگر با دقت نگاه کنیم فرآیند مصرف مواد مخدر فقط به خرید مواد از ساقی و کشیدن و خوردن یا تزریق آن ختم نمی‌شود بلکه به بدبینی، بی‌حوصلگی، ناامیدی، از دست رفتن خانواده، تحلیل و از بین رفتن قوای جنسی، انزوا و دوری از جامعه، از دست رفتن کار، فقر، حقارت و ذلت، بی‌اعتباری در جامعه، از بین رفتن اعتمادبه‌نفس و ... ختم می‌شود و یک فرد مصرف‌کننده وارث حجم عظیمی از این تاریکی‌ها است، آموزش باید بگیرد تا بتواند اعتیاد را درمان کند یعنی تمام آن تاریکی‌ها را مبدل به نور و آبادی بکند.کنگره 60، درصدد بیان آموزش‌هایی است که انسان را در این جهت یاری دهد و معتقد است که با قطع مصرف نمی‌توان ویرانه‌ها را تبدیل به آبادی کرد مگر با رسیدن به تعادل روانی که جز با آموزش و نحوه‌ی صحیح قطع مصرف اتفاق نمی‌افتد.راهنما فردیست که این دالان سیاهی تا روشنایی را طی کرده است؛ وسوسه‌ها را می‌تواند از نیازها تشخیص بدهد؛ می‌داند که در کدام قسمت در انسان انرژی‌های زیادی رها می‌شود که اگر نتواند آن‌ها را کنترل کند خرابی به بار می‌آید؛ راهنما می‌داند در هر پله ره‌جو قرار است از چه موانعی بگذرد، راهنما خیلی چیزها را در فرآیند درمان تجربه کرده است و ره‌جو در آغاز راه تجربه است و باید دانست که راهنما این تجربه را مجانی از روی عشق در اختیار ما قرار می‌دهد.انسانی که نقض فرمان می‌کند ناخودآگاه خود را از آموزش محروم می‌کند و درنهایت می‌شود آنچه نباید می‌شد.اما یک نکته‌ی مهم دیگر که در مقوله‌ی فرمان بری اهمیت زیادی دارد: درک این نکته است که اصولاً راهنما کیست و جهان‌بینی ما نسبت به پدیده‌ای به نام راهنما چیست؟در کنگره 60 شخص راهنما فرد مصرف‌کننده‌ای است که خود را درمان کرده است و توانسته از امتحان کنگره 60 که شامل کتاب عبور از منطقه شصت درجه زیر صفر، چهارده وادی، چهارده مقاله، راهنما و راهنمایی، پروتکل فنی کنگره 60 و مصاحبه‌ی حضوری در شعبه‌ی آکادمی توسط جناب مهندس دژاکام و دیدبان‌ها موفق شده است. پس نتیجه می‌گیریم که دانایی او تا حدی قانع‌کننده است اما وظیفه‌ی او نشان دادن راه است. گاهی ما فکر می‌کنیم که راهنما باید بیاید، مسائل خانوادگی، اقتصادی، کاری و ... را حل کند این طرز تفکر قطعاً غلط است. تمام شئونات زندگی ما هیچ ربط مستقیمی به راهنما ندارد مگر پروسه‌ی درمان اعتیاد و آنچه مستقیماً روی آن تأثیرگذار است آن‌هم فقط با نشان دادن راه و نه چیز دیگر. بنابراین وقتی صحبت از فرمان‌برداری مطرح است موضوع صحبت مسائل اعتیاد و درمان آن و مسائل مربوط به آن است و لا غیر.

رابطه‌ی مثلث جهالت با نقض فرمان از فرمان راهنما

منیت یک عنصر کلیدی و موانع جدی درروند آموزش است. کسی که سال‌ها با مشاوره‌های غلط خود عده‌ی زیادی را معتاد کرده و سال‌ها مشاوره‌ی اعتیاد داده است امروز باید در کنگره‌ی شصت‌یک جا بنشیند و چیزی نگوید و آموزش بگیرد و فرمان راهنما را اجرا کند. اینجا فرد با خود می‌گوید من، من خودم این راه را رفتم حالا بیایم و بنشینم این‌ها چیزی بگویند؛ این یعنی منیت.اما حقیقت چیز دیگری است؛ اینکه ما چه هستیم و در چه موقعیتی از حال‌وروزمان معلوم است. وقتی هنوز بیماری خودمان را درمان نکرده‌ایم و هزاران مشکل را بر سر راه خود و خانواده و اطرافیان ایجاد کرده‌ایم مؤید این است که ما در مورد خودمان اشتباه فکر می‌کنیم؛ معلوم است که ما آن آدم تیز و بزی که در ذهن خود تصور می‌کنیم نیستیم اگر آن است چرا وضعیت این است؟باید منیت و آنچه دانستیم را فعلاً دم در کنگره 60 بگذاریم؛ به علت اینکه آنچه داشته‌ایم به دردمان نخورده است و ما را به‌جایی نبرده است. راز بزرگ فرمان‌برداری این است که ما به همین نقطه از آگاهی برسیم؛ وقتی به این نقطه برسیم دیگر موضوع فرمان‌برداری حل می‌شود و ما وارد مرحله‌ی دیگری که آغاز فرمان دهی است می‌شویم.

حقیقت فرمان‌برداری و فرمان دهی:

تاکنون به معنای فرمان فکر کرده‌ایم که حقیقت آن چیست؟
سخن یا نوشته‌ای که انجام یک کار را از ما می‌خواهد زمانی که از موضع بالا به پایین باشد فرمان نام دارد. گاهی به دستگاه هدایت‌کننده‌ی چرخ‌های اتومبیل یا وسیله‌ی نقلیه فرمان می‌گوییم.بنابراین در مقوله‌ی فرمان باید موضوع فرمان وجود داشته باشد و دوم فرمانده که باید موضع بالاتری داشته باشد و فرمان‌بردار، راهنما فرمانده است که در موضع بالاتری قرار دارد و این موضع این است که او درمان شده است و ره‌جو فرمان‌بردار است که در حال درمان خود است و فرمان‌ها دستوراتی هستند که در مسئله‌ی درمان او را به جایگاه راهنما می‌رساند و هدایت می‌کنند. درواقع راهنما مانند قله نوردی است که این قله را فتح کرده و از بالا به ما می‌گوید از کجا بیا و چگونه بیا تا به موضعی که من هستم یعنی موضع یک فاتح قله برسی.بنابراین اگر مسئله را درست و حقیقی ببینیم درمی‌یابیم که فرمان‌برداری یعنی مسیری که باید طی شود تا انسان به‌فرمان دهی برسد.

مسافر بهروز لژیون یکم سنایی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .